افغان موج   

سیرِ شتابان بر جلسه‌ی احتمالی ملل‌ متحد!؟ در دوحه

و توصیه‌یی برای احمدِ مسعود که یا گوش شنوا نه دارد یا اراده.

از بس کشور در منجلاب بدبختی ها غرق شده، کم‌‌تر اتفاق می‌افتد تا دریابی که منطق برخوردِ افغانستانی ها به ویژه نسل جوان یا نسل موجود چه را توجیه عقلانی می‌دانند و چه را خردگریزی؟

به خدا سوگند اگر گریه گره‌گشایی‌داشت،‌از بام تا شام و از شام تا بام می‌گریستم که به جای هر چیزی، علم ‌آموزی را به ۹۹درصد جوانان ما و سردم‌داران تحمیل شده بر ما و کشور ما ارزانی بفرما. امان‌الله خان با آن که کاستی های فراوانی داشت، نسبت به غیرپشتون ها برخوردِ غیر انسانی داشت. ولی شجاعانه برای قوم خودش هم استقلال و هم تساوی حقوق و‌ آزادی حقوقی زنان را اعلام کرد. از نفوذِ ازبیکان، ترکمنان هزاره ها، تاجیکان و پارسی گفتاران و بزرگان تاجیک تبار شمالی بزرگ تا پروان کاپیسا و پنجشیر و بامیان و بدخشان و سمنگان و بغلان و تخارستان و بلخ باستان و از جوزجانان و فاریاب و سر پل بادغیس ها و غورات و غور و هرات و و کندهار و زابل تا چهار سوی کشور سود جست. و ولی ملای نادانی از جنوب و پشتون خودش او را به دستور انگلیس تکفیر کرد. جوان ام‌روز جنوب آن ‌شجاعت امان‌الله خان را نادیده یا نه خوانده یا درک نه کرده،‌ جنایت ملای محله‌ی شان را نادیده انگاشته، تاریخ را فقط ناآگاهانه و‌ کورکورانه به خاطر تبارگرایی به نفع خود آن هم در سطح بسیار نازل و بازاری  تفسیر می‌کند. این‌جاست که به جای خدمت به خود خیانت می‌کند. همین غنی بابای فراری از احمدشاه درانی تا کرزی علنی و آشکارا همه را قاتل خواند، ولی هیچ کسی به او پاسخ دندان شکن نه داد. چرا غنی از ملای لنگ یاد نه کرد؟ معلوم است که او هم کینه‌ی تاریخی با درانی ها و ابدالی ها داشت و هم وظیفه‌ی انگلیسی، آمریکایی،‌ لبنانی و پاکستانی. ولی قلدران اقوام هم در مقابلش نشسته بودند و‌ جبونانه یا کف می‌زدند یا لبخندی بر لب می‌آوردند. به برخی کوچک اندیشان این تکرار چندمین بار من است. احمدشاه ابدالی هرگزادعا نه داشته که وطن از اوست. او امپراطور بزرگی بود که ارچند در دولت سازی ملی داخلی توجه نه کرد و نه توانست از توسل قوم‌‌گرایی عمدی یا غیر عمدی دروی گزیند، با آن که تمام اقوام غیر پشتون هم در کنار او برای فتوحات بودند. احمدشاه درانی ولی هرگز هم نه گفت که در خدمت شاهان زمان خود از جمله نادر افشار نه بوده. تهذیب را از او بیاموزید. من خودم به شخصه از دودمان سردار پاینده‌محمدخان و از نسل چهارم اولاده‌ی سلطان محمدطلایی و کواسه‌ی سردار علی‌محمدخان هستم که از سلسله‌ی جدم سردار محمداعظم خان بارکزایی به ایشان می‌رسم. ولی می‌شود تاریخ را تاریخ نه خواند. بزرگی احمدشاه ابدالی را در کوچکی کودکانه‌ی خود نبینید. این مقدمه را برای آن بیان داشتم که سرنوشت ساختاری سازمانی به نام ملل متحد هم بهتر از ساختار افغانستان ام‌روزی نیست. آمریکای ها به دلیلِ گویا طرح ابتکاری روزولت رئیس جمهور چهار دور‌ه‌یی آمریکا و آدم قابل پرستش به آمریکائیان برای ایجاد سازمان ملل‌متحد، آن را بخشی از دارایی خود و ملکیت شخصی خود دانسته و از بدو ایجاد پسا جنگ دوم جهانی تا ام‌روز ظاهراً به عنوان عضوِ دارای حق وتو ولی در باطن مالک کل هو ما یملکِ آن سازمان می‌داند. دلیل دیگر هم پرداخت گویا حق‌العضویت چشم‌گیر تر 

از دیگران به کاسه‌ی گدایی سازمان ملل متحد توسط آمریکاست. دلیل دیگری هم موقعیت بنیاد ساختمانی و اداری سازمان ملل در خاک آمریکاست و دلایل زیاد دیگر. به قول دانش‌مندی، پیشا پرداختن به خوانش یک کتاب و یک تاریخ باید نگارنده‌ یا خالق آن را شناخت. شناخت سازمان ملل متحد هم همین‌گونه است.

چنانی که نوشتیم اصطلاح «ملل متحد» را نخستین بار روزولت رئیس‌جمهور آمریکا در جریان جنگ جهانی دوم برای اشاره به شناسایی نام متفقین خواند. نخستین کاربرد رسمی این اصطلاح در بیانیه‌یی بود که به‌نام اولین بیانیه‌ی ملل متحد مسماست و کهنه‌گی تاریخ آن به اول ژانویه‌ی سال ۱۹۴۲بر می‌گردد. متفقین در آن بیانیه از مفاد منشوری منتسب به منشور اتلانتیک پشتیبانی و اعلام حمایت کرده‌بودند که از صلح جداگانه با نیروی محور خودداری خواهند کرد. نیروی محور در زمان پیش از شروع جنگ دوم جهانی عرض وجود کرد. سنگ بنای این اتحاد با امضای پیمانی بین آلمان و ایتالیا در اکتبر ۱۹۳۶گذاشته شد. و موسولینی این تشکل جدید را اول نوامبر همان سال اعلام کرد. مقارن تذکر جمله‌ی تمامی کشورهای اروپا از آن پس باید بر محور برلین - روم  باشند، زاینده‌ی اصطلاح جدیدی با عنوان «محور» شد. دغدغه‌ی ایجاد سازمان ملل متحد در کنفرانس‌های‌ ماسکو، قاهره و تهران در سال ۱۹۴۳دقیق‌تر شد. نماینده های آمریکا، بریتانیا، شوروی، فرانسه و چین اشتراک کننده های کنفرانسی منعقده‌ی دامبارتن اوکس در ایالت واشنگتن دی‌سی بودند که از اوت تا اکتبر ۱۹۴۴بر روی برنامه‌های تشکیل سازمان ملل کار کردند. این‌جا می‌بینیم که اثری از اشتراک کشورهایی مانند افغانستان که بی‌طرف کامل بود دیده نه می‌شود. بیش‌تر بحث‌های این کنفرانس در مورد نقش اعضای سازمان و شرایط دعوت از آن‌ها بود. سپس در آوریل ۱۹۴۵در زمره‌ی وظایف برای پنج عضو شورای امنیت تعیین شد. در پایان در ۲۴اکتبر ۱۹۴۵منشور ملل متحد به امضای ۵۰کشور رسید و سازمان ملل متحد ایجاد شد. زیبایی‌های گفتاری و نوشتاری در منشور ملل متحد تنها آذین‌بندان صفحات کاغذهایی شدند که منشور و بیانیه های مرتبط به مفکوره‌ی ایجاد تا ایجاد و دورنمای کاری آن گردیده بودند. از آن گاه تا این دم این سازمان جزء در نام به هیچ چیزی دیگری استقلالیت اجرایی نه داشته و نه خواهد داشت. بلی در گندم توزیع کردن، در روی‌داد های طبیعی خیمه توزیع کردن از صلاحیت سرمنشی سازمان ملل متحد است. آن هم از سوی تشکیلات زیرمجموعه‌یی آن سازمان یا وابسته به آن سازمان که هر کدام آنان تشکیلاتِ با طول و عرض جاسوسی و خبرچینی، نفرت‌پراکنی و مشتعل نگهداشتن شعله های دایمی جنگ در سراسر جهان کاری به صواب ملت ها نه دارند. ما شاهد نشر مصاحبه‌یی بودیم که قهرمان ملی امر خروج و تخلیه‌ی فوری صلیب سرخ از پنج‌شیر را در دور اول مقاومت داده بود. او دریافته بود که شبکه‌های جاسوسی صلیب سرخ از پرواز چرخ بالِ حاملِ خودش به مخالفان اطلاع داده بود که اگر هوشیاری کارایی و هوشی قهرمان ملی نه‌بود همان روز او را حذف می‌کردند. در بیست سال حاکمیت های جمهوری بخش یونامای ملل متحد یکی از تمویل‌کننده‌گان، گاهی سخن‌گویان و زمانی هم نماینده‌‌ی آشکارای طالبان و تروریسم در افغانستان بودند. یوناما در افغانستان کم‌تر از غنی و کرزی و عبدالله خیانت جاسوسی علیه مردم افغانستان نه داشتند تا آن که وزرای ناکار سکتور و دفاعی افغانستان با وجود داشتن ۸۵میلیارد وسایل و تجهیزات جنگی بازمانده از آمریکا، ۸۵ثانیه هم مقاومت نه کرده و وطن را دو دسته به نیروی متحجر پشتون محور خیبری، جنوبی و پاکستانی تروری‌ست تسلیم کردند و شیرازه ها را فروپاشاندند و بیش از سی میلیون انسان را عمدی به اسارت تروری‌ستان دادند. پس ملل متحد حالا پی تدویر کدام جلسه در دوحه یا در دوزخ یا در برزخی است که ملت ما را در غرق کردند؟ با تشکیل این جلسه‌ی ملل‌متحد چه چیزی در افغانستان تغییر می‌کند؟ استقلال افغانستان بازگردانده می‌شود؟ نه. پرچم تروریسم از فراز آسمان افغانستان پایان کرده می‌شود؟ نه، حاکمیت تک قومی بدتر از قرون وسطایی از افغانستان برداشته می‌شود؟ نه. تفتیش عقاید بدتر از انگیزیسیون قرون وسطا و جبرِ یک قومی منحط و جاسوس بالای همه افغانستان از میان برداشته می‌شود؟ نه. لابی‌گری های داملا آمنه معاون رسمی و برحال ملل متحد تقبیح و باطل می‌شود؟ نه. یوناما نقش خود را برای ختم حمایت از حاکمیت‌تروریستی طالبانی اعلام می‌کند؟ واریز کردن سرمایه‌های اسعاری بی‌شمار و با شمار پیدا و پنهان برای طالبان تروری‌ست ختم می‌شود؟ نه. اراده‌ی اعاده‌ی از دست داده های جامعه‌ی مدنی توسط ملل متحد در افغانستان صورت می‌گیرد؟ نه، اعاده‌ی حقوق شهروندی و مدنی صورت می‌گیرد؟ نه. نسل کشی های عمدی در افغانستان توسط طالبانِ تروری‌ست ختم می‌شوند؟ زندانی های تحت شکنجه ‌‌و کشتارِ قومی و تِربُری میان پشتونی و دیگر اقوام آزاد می‌شوند؟ نه. پی‌گردها، بهانه‌ جویی‌ها و ترورهای زنجیره‌یی نیروهای مسلح دی‌روز در سراسر افغانستان پایان می‌یابد؟ خواهران و مادران و برادران ما از یوغ ستم های گوناگون و‌ از بی‌کاری و گرسنه‌گی و شکنجه رهایی می‌یابند؟ نه. ووو… پس چه انتظاری از این جلسات نمایشی داریم که آقای گوترش به دستور آمریکا، انگلیس و اروپا در چشمِ مردم ما خاک می‌پاشند؟ بهترین کار و‌ خدمت و جبرانِ جنایات آمریکا و انگلیس و اروپا و روسیه و چین و هند و ایران و پاکستان تنها و تنها حمایت از مقاومتِ دوم ملی افغانستان تحت رهبری احمد مسعود است. احمد مسعود هم باید درک کند که مقاومت انحصاری یک استان نیست. مقاومت در گرو یک خانه‌واده‌ی پدری و.مادری یا وطن‌داری احمد مسعود نیست. مقاومت جای‌گاه و‌ پناه‌گاه امن برای بسم‌الله خان ها و امرالله خان و قانونی خان ها نیست. چه نیازی بود که آقای معنوی با خودت در جلسه‌ی دوم وین چهره نمایی کند؟ مگر نه شنیدیم که آقای معنوی در اعتراض به حضور مهره‌های سوخته پهلوی خودت ترکِ دیار مقاومت کرده بود؟ پس چطور سر و کله از جلسه‌ دوم ویانا کشید؟ محبوبیتی را که میان مردم دارید، حمایتی را که در جهان و کشور از نسل جوان و صاحب‌نظران دارید با تکیه به ولایت پرستی از دست نه دهید. مقاومت را منحصر به چیزی نه دانید که باید و باید تنها پنجشیر سنگر دفاع شناخته شود. همه نیروهایی که از هر سوی داخل و خارج کشور دست دوستی برای تان دراز می‌کنند، در آغوش بگیرید. ما همه همین حالا بر ضد انحصار قدرت توسط یک گروه خاص از تبار خاص مقاومت داریم که خودت را در رأس می‌بینیم. اگر یک بار سنگ بی‌اعتباری و بی اعتمادی و خانه‌واده محور‌گرایی و قوم‌گرایی مصلحتی به نام تان در پیشانی مردم کوبیده شد، دگر آن‌همه را که مردم و جوانان وطن به خاطر شهامت اولین ساعات اراده‌ی مقاومت توسط خودت، برای خودت ‌‌پدر شهید و قهرمانت داشتند از تو پس می‌گیرند و باز می‌ستانند.

 

نوشته‌ی محمدعثمان نجیب