سُخنی با انجینیر برات فرهید
دوست عزیز آقای انجینیر برات فرهید نوشتۀ زیر عنوان« ماران خوش خط وخال درمسیر پیشرفت هزاره» را در سایت وزین گفتمان به نشر سپرده اند.این نوشته شان دنبالۀ همان داستانیست که ملت شریف افغان را برای آنچه زورمندان و صاحبان قدرت همیشه تبلیغ و ترویج میکنند مورد استهزاء و ملامت قرار میدهند .
من نمیخواهم راجع به ماهیت رومان گودی پران باز خالد حسینی بحثی به راه بیندازم ولی تا جاییکه به نوشتۀ این برادر محترم میتوان نظر داد، یکی اینست که ایشان عقدمندانه رومان خالد حسینی را یک توطئه بنام ملیت برادر هزاره در افغانستان خوانده اند. البته دلایل شان با استناد به نقد های بعضی از صاحبنظران ازین رومان است و هیچگونه برش طولی وعرضی از محتوی رمان گدی پران باز بدست نداده اند و فقط خواسته اند با ساطور کلمات بر فرق خالد حسینی و نقد گران رمانش بکوبند و بس. من چند نکته را میخواهم به ایشان خاطر نشان سازم.
اول: البته این کار ها را قبلن کسان دیگری که وظیفۀ شان تفرقه اندازی میان ملیت های افغانستان است هم روی دست گرفتند و مخالفت خود را با تکثیر رمان و فیلم آن ابراز کردند. اما تا جایکه به نویسنده ای رمان و خوانندگان آن ارتباط میگیرد این طرز بینش برخاسته از یک سیاست قوم پرستی وسکتاریستی است و در ضمن شکلگیری یک نوع سیاست شوونیستی را که هم اکنون در فرهنگ عدۀ قومپرست و قبیله سالار ریشه دوانیده بر ملا میسازد.
از زمان امیر عبدالرحمن خان که با شدت و قساوت بی مانندی ملیت هزاره را کوبیده بود تا روند جهاد علیه شوروی وقت ملیت هزاره از مظلوم ترین ملیت های کشور بود. در کابل و درخانۀ تقریبا همه ارکان دولتی و سرمایداران یک فامیل هزاره زندگی میکرد. تمام کار های شاق و مشکل با توان و انرژی همین ملیت بسر میرسید. با وصف آنکه استعداد این مردم برای گرداندن چرخ اقتصاد نیمی از بدنۀ حیات شهریان کابل را پر کرده بود اما گویا تمام خاطرات تلخ تاریخی در قلب های ایشان مدفون بود. در سال های 1342 دسته های تبهکار برای ربودن و قتل رساندن قشر کم درآمد ملیت هزاره یعنی حمال ها ، به رهبری جبار قاتل و تعداد دیگر از فایشست های وطنی سالی ادامه پیدا کرد.همه چیز بر روال عادی بود. در انزمان نه سخنی از ملیت خواهی و نه هم پروتست علیه عدۀ جنایتکار به زبان میرفت و نه هم این ملیت عزیز دست به احتجاج و تمرد زدند.
خلاصه اینکه هیچکس نمیتواند از مظالمی که بر ملیت هزاره رفت چشم بپوشد. بعد از بسیج نیرو های ملی علیه اشغال اتحاد شوروی ومبارزۀ بی امان آنان در مقابل اشغال؛ هر کسی برای خود سری بود. بنا برهمین ملحوظات ملیت هزاره همچون ازبک ها، تاجیک ها و پشتون ها به رهبران قومی و تکیه گاه سیاسی خود بیعت نموده و هر کدام در منطقۀ خود دست به سلاح بردند. در بامیان برای عبدالعلی مزاری گارد تشریفات ایستاده بود و از ایشان درست مثل یک سلطان ادای احترام میشد. آقای محقق ، کریم خلیلی، ابوذر غفاری، استاد اکبری و عدۀ جنگجوی دیگر در صفوف ارکان دولت می ایستادند و به همه آنان ادای احترام میشد. بعد از گذشت زمان که عروس هزار داماد است اینک زمینه برای انتقادگران از هر ملیت چنان آماده است که خوب خود را قبول دارند و نه بد خود را... البته مراد من از انتقادگران همه ملیت هاست.
رومان خالد حسینی برای تحمیق مردم هزاره نوشته نشده است. اگر بر طفل هزاره درین رومان تجاوز جنسی میشود و او از آن بعد در سکوت روزگارش را سپری میکند. مثل همه حقیقت های عریان درون جامعۀ ماست. در سرپل به دختر یازده سالۀ یک فامیل تاجیک از طرف تفنگداران ازبک تجاوز میشود. در قندوز به دختر هفت سالۀ یک فامیل پشتون تجاوز میشود. عده ای از پنجشیری ها و کوهدامنی ها با آدم ربایی و باند بازی در شهر کابل وحشت میآفرینند. این تجاوزات همه یک هدف دارد. پیروزی بر حریف... و سلسلۀ این تجاوزات نه قومی میشناسد و نه اصل و نسبی هدف همان یک چیز است. گرفتن انتقام و رسیدن به مرام شوم و ضد ملی . جبار قاتل اضافه از چهل نفر جوالی هزاره از اهالی کابل را در مخروبه های خیر خانۀ آنوقت خفه و با مرده اش تجاوز کرده بود تا حکم اعدامش صادر شد. در هرات همین حالا برای ملیت هزاره اولتیماتوم برای ترک منطقه داده میشود و عدۀ دیگر هزاره ها را سر سپردگان آیت الله های ایرانی میدانند. این درست همان مثالی است که عدۀ از ملیت پرستان و قبیله گرایان برای خود این روز ها تمسک ساخته اند ولی از آنچه در بستر سیاست طرح و قابل غور است چشم پوشی میشود. اینها را بخاطری میگویم که برادر عزیز ما آقای برات فرهند به مسایل از دید قومی و ملیتی نگاه نکنند.
تا جایکه من به رومان کاغذپران باز مراجعه کرده ام بر خلاف نورم های عادی درون جامعه ما شخصیت امیر به حیث قهرمان رومان با امیزش به حسن با معیار های انساندوستی فارغ از هر گونه تعصب مذهبی و ملیتی توصیف شده است. امیر پیوسته با حسن مثل یک برادر میجوشد و فکر وذکر اش حسن است. با او راز و نیاز میکند با او به جوار تپۀ بی بی مهرو میرود با او کاعذپران بازی میکند... و این ها بیان یک وحدت فکری و روحیۀ انساندوستی است و بس..امیر حتی زمانیکه از پشت بوته های مرسل به سمت خانۀ بابا میرود و حسن را میبیند که به خانۀ گلی علی که در گوشۀ خانۀ شان بنا یافته میرود غمناک است. بلی امیر سنی و حسن هزاره شیعه و امیر صاحب قدرت و شوکت خاندانی و حسن یک فرزند بی مادر و از رده های پائین اجتماع است ... اینست حقیقتی که در رومان کاغذپران باز ملموس است. و این درک روی یک ریالیسم اجتماعی در جامعه افغانستان آنروز میچرخد.
اما در مورد اینکه دوست ما آقای فرهند مینویسند.«... ، این حس که ناگزیردربعضی ازمردم هزاره ریشه دوانده، مورد استفاده تحمیق گران قرارگرفته است، این مگرتقویه روحیه نوکرمنشی نیست؟ که دست ازمبارزه کشیده منتظرترحم دیگران باشند...» اولتر از همه حسی که بر بعضی از مردم هزاره! بخاطر توهین و تحمیق شان درین رمان روا داشته شده سخنی مجهول مینماید؛ این برای بعضی از مردم هزاره که به ملیت و تبار شان توهین شده معلوم نیست و کسی نمیداند که چنین مردمی در کدام نقطۀ زمین قرار دارند. تجاوز، ستم و سرکوب شامل همه کتگوری های قومی و قبیلوی در تاریخ جهان دیده شده است. بعدا اینکه مراد از تحمیق که واژۀ مورد تاکید آقای فرهند برای ملیت هزاره است تا اندازۀ غیر طبیعی و آمیخته با کینه قومی همراه است.
باید گفت : برای توصیف و یا تحمیق یک انسان و یا یک ملیت گاهی دو صفت متضاد بکار نمیرود. چون ایشان در مبارز بودن این ملیت عقیده مند اند و باز یکبار ایشانرا به گرفتن روحیۀ نوکر منشی محکوم میکنند... ودر حالیکه چنین مسلۀ نه در رمان خالد حسینی و نه در نقد گونه های مربوط به آن آمده است. این خودش در نوع خود تسلیم طلبی است که از طرف ایشان ناخود آگاهانه تبلیغ میگردد.
دوم: از نظر علمی راه آزادی، ترقی و پیشرفت یک ملت، یک قوم و یک سرزمین، اکتساب علم و دانش و داشتن روحیۀ اتحاد، تعاون و همکاری است. اگر ما فرض کنیم که هزاره ها تنها میتوانند همه چیز خود را سر و سامان دهند و یا پشتون ها و یا تاجیک ها... بخیال من حرف های ما عبث و بیهوده است. زیرا دنیای علم و صنعت، ترقیات و انکشافات محصول پژوهش های هماهنگ همه نژاد ها، ادیان و مردمان قاره های جهان است.
سوم: تاریخ تمام ملیت های افغانستان آمیخته با پیروزی ها و شکست های مقطعی است. در دنیا هیچ قوم و هیچ قبیله و یا ملیتی نبوده که همیشه و بلاانقطاع پیروز بوده باشد. اگر اسکندر مقدونی آمد، اعراب، چنگیز و یا تیمور، انگلیس و روس ها؛ مقاومت مردم در مقطعی از تاریخ در هم شکست... بلاخره این تجاوز به شکست مواجه بوده است. حقیقت انست که ملتی پیروزی را تجربه میکند که متحد بوده و رهبری آن به دست مردم خردمند و اهل هنر وفن باشد...
چهارم: از مدتی به اینطرف گویا مثل پوشیدن یک لباس و یا کفش نو مد شده که هرکس برای تبارز خود حرفی، مسله ای و یا دروغی را بیافریند و روی آن مباهات کند. این مسایل از سیاست گرفته تا مسایل قومی، مذهبی، منظقوی و قبیلوی را احتوا میکند. برای محترم فرهند هزینۀ ندارد که با نوشتن چندی از افکار منحرف روز، خود را تبارز دهند... اما در روند مبارزات مردم افغانستان اعم از هزاره ، ازبک، تاجیک و پشتون و دیگر اقوام طرح مسایلی ازین دست ، در ذات خود یک تراژیدی بشمار میرود.
با احترامات فایقه
نعمت الله ترکانی
15 سپتمبر 2008