افغان موج   

( شاهراه کابل جلال اباد در واقع به نخستین جبهه جنگ مبدل گردیده بود ٬ که رویداد های ان صفحات زیادی از کتاب را بخود اختصاص داده است ٬ یکی از ان حوادث مطلب زیرین است ٬ بمطالعه دوستان گرامی و شرکت کننده گان ورجاوند ان نبرد تقدیم است )

عبدالرحیم وردگ و انهدام بند نغلو :
××××××××××××××××××××

مسیر راه کابل جلال آباد در طول دهه شصت بویژه بعد از عقد توفقنامهء ژنیو در اپریل ۱۳۸۹ م « حمل ۶۷خ » حوادث خونینی را درسینه دارد . که واقعهء اقدام به تخریب بند نغلو«۱ » توسط یک گروپ٬ ای اس ای و جگرن رحیم وردگ از حوادث فراموش ناشدنی آن روزگار است .

. این ویرانگری را از زبان شاهدان عینی هردو جانب هم مجاهدین و هم دولت می‌ خوانیم :

الف – از جبهه مجاهدین :
××××××××××

الف - جاجی شعیت « ۱ » امر مالی محاذ ملی این رویداد را چنین بیاد می‌آورد : ـ
« من در آن سالها بحیث امر مالی تنظیم محاذ ملی که مقیم پیشاور بود اشتغال داشتم از انجاییکه در منطقه بودم و از سوی دیگر چنین عملیات های کلان مصارف زیادی را ایجاب میکرد در ترکیب گروپ موظف گردیده بودم .
گروپ را افرادی از ٬ ای اس ای رهبری میکرد ٬ امرگروپ می‌گفت برای پیروزی در جلال آباد باید سرک کابل جلال آباد قطع گردد ٬ در صورتیکه بخش از بند نغلو تخریب گردد آنگاه سرک خود بخود مسدود میگردد و حاجت به جنگ و توظیف مجاهدین در مسیر سرک وجود ندارد ٬ درانصورت حکومت کابل نمی‌تواند به جلال آباد کمک برساند ٬ آنگاه سقوط صد در صد جلال اباد فراهم میگردد ٬ در جریان جلسه ناگهان دو راکت در حدود یک‌صد متری ما یکی به تعقیب دیگر اصابت کرد همه ترسیده بودیم رحیم وردک زخمی گردیده و در زیر بادی یک موتر پنهان گردیده بود ٬ شش نفر کشته و بیش از بیست نفر زخمی شدند . شب همه ما به پاکستان بر گشتیم .


ب - حامد علمـی که جناب شان هم مجاهد وهم گذارشگر بی بی سی با تلازم در رکاب جهاد و اسیر دستان منهوس بیگانه در عین حال خود را سرباز آزادی می شمرده اند با کتمان حضور فرماندهان ای اس ای ٬ در همایش گذارش زیرین را در اواخر برج سرطان ۶۷ خ به بی بی سی مخابره کرده بود : «۲ »
« . یکی از مراکز مجاهدین دو روز قبل هنگامی مورد حملــه راکتــی حکومــت کابــل قــرار گرفــت کــه فرماندهان و افسـران ارشـد مجاهـدین در مـورد تطبیق عملیات قطع شاهراه کابل- جـلال آبـاد در منطقه ء در شرق شهر کابل مشغول گفتگو بودند. فرماندهان نظامی که از پشاور به این منطقه رفته و مجاهدین محلی تصمیم داشـتند تا سلسله عملیـات مشـترک را بـراه انداختـه و در گردهم آیی اضافه از صـد مجاهـد و فرمانـده شرکت نموده بودند. ساعت چهار عصر بود که صدای مهیب در اثر انفجار راکتی در نزدیکی محل تجمع آنها شنیده شد لحظه بعد از دیدن اجسـاد کشـته شدگان و مجروحین غریـو مجاهـدین و فرمانـدهان همه جا را فرا گرفت و به زودی دریافتند که شش تن کشته و بیست و پنج تن دیگر مجروح شده انـد که در میان مجروحین جنـرال رحـیم وردک معـاون فرمانده نیروهای محاذ ملی و داکتر شاهرخ گران آمر مجاهـدین ایـن گـروه در ولایت کابل نیر شامل بودند.»

ب: از جبههء دولت :
جنرال ارکانحرب محمد اسماعیل مایار ٬ معاون ریاست اوپراسیون وزارت دفاع ان واقعه را چنین بیاد می‌آورد :
« وقتی سالها ی دههء شصت بویژه سالهای بعد از خروج نیروهای شوروی از کشور بیادم می‌آید موج از خاطره ها ازجمله همین واقعه حمله تخریبی بر بند نغلو در ذهنم تداعی میگردد .
بیاد دارم اواخر ماه سرطان ۶۷ خ که کشور ما روز های دشواری را سپری میکرد و ما اعضای ریاست اوپراسیون وزارت دفاع که مقر آن در قصر دارالامان بود مانند همیشه بو ظایف خویش در حالی حاضر بودیم که ریس شعبه زنده یاد جنرال ارکانحرب محمد انور خان در یک سفر کاری به ولایات رفته بود .
- انروز ها دارای دومشخصه بود یکی آنکه قوتهای شوروی بر اساس توافقات جینوا« اپریل ۱۹۸۸ م » در حال خروج مطمین و بی چالش ازکشور بود و دومی آنکه جنگ وحملات تویط سازمان القاعده و اس اس ای که گروهای جهادی افغان را یدک میکشیدند در سراسر گشور از شدت و گسترده گی برخوردار گردیده بود . استراتیژی اصلی ای اس ای آن بود که با گسترش حملات در سراسر کشور ٬ نیروهای های دولتی را مصروف نگهداشته و بعد از قطع نمودن شاهراه کابل جلال آباد ٬ سپس ضربه اصلی را بر شهر جلال آباد وارد آورده و با تصرف ٬حکومت اسلامی مجاهدین مورد نظر خود را در آنجا مستقر نماید .
در این استراتیژی ٬ تخریب و انهدام بندهای برق ٬ انهار ٬ پل ها بویژه در مسیر شاهراه کابل جلال آباد از جایگاه ویژه ی برخوردار بود .
از همین رو ای اس ای گروهی مجرب و کار ازموده ی را برای تخریب بند نغلو فرستاده بود .
انروز در راپور های کشفی که حوالی ظهر بدستم رسید از تقرب یگ گروه اشرار به بند نغلو در در محلات جگدلک اطلاع داده شده بود .
وقتی راپور را مورد مطالعه قراردادم ٬ یک نوع افکار منفی ٬ که مبادأ گروه تخریب کار بجای شب در جریان روز نزدیک بند گردیده ٬ و شماری از آن‌ها با تبادله آتش ها ٬ افراد محافظ بند را مصروف نگهداشته و شمار دیگر٬ گروه تخریبکار مخفییانه به نزدیک بند تقرب نموده به جابجایی مواد انقلاقیه در دیوار بند جهت تخریب بکار آغاز نمایند در ذهنم آشوب به پا کرده بود .
انگاهیکه از آسیب های احتمالی انفجار و تخریب بند با توجه آنکه کابل را نه تنها در تاریکی طولانی فرو می‌برد ٬ بلکه با زیر آب گردیدن وادی جلال آباد و محیط پیرامون و قربانی گردیدن دها هزار انسان هموطن ٬ فاجعه بشری و یک تسونامی وحشتناک را بدنبال خواهد آورد ٬ یک اضطراب ملموس و وسوسه های رعب انگیز در تصوراتم ولوله افگنده بشدت مظطرب ام نگهداشته بود .
در‌واقع این همه وسواس انچیزی بود که احساس مسوولیت مرا در انجام وظیفه چند برابر میکرد .

در اولین اقدام به سبک و سنگین نمودن گزینه های لازم حمله بر این گروه مخرب در ذهنم پرداخته بودم ٬ گزینه ء گسیل نیرو های کوماندو ٬ یا حملات جت های شکاری که اتفاقاً در آن هوایی تیره وتار که سقف آسمان سروبی انباشته از ابرهای سفید و مانع از ترصد بود ٬ هر دو گزینه با تعمیل تأخیر الزامی به نظر نمی رسیدند ٬ ترحیح دادم برای اینکه زمان از دست مان فرار نکند با راکت های « لونا » بر آن‌ها حمله نماییم ٬ بنابرآن بدون تأخیر و بدون اینکه موضوع را به امرین گذارش دهم ٬ گفته سن تزو استراتیژست چینی بیادم آمد ٬ « وقتی راه را صحیح ومنطقی می‌بینی عمل کن و منتظر دستورات نباش » گوشی مخابره را بر داشته دستگاهای پرتاب راکتهای « لونا » را که در ساحه ٬« قرغه کابل » داخل موضع بودند امر احضارات دادم ٬ همزمان فرمانده جزوتام راکت از آماده بودن چند جوره راکت بر سکوی پرتاب اطمنان داد و سپس با شتاب کوردینات های قبلاً تثبیت شده در ساحه را یکباردیگر تدقیق کردم ٬ به موصوف مخابره کرده و امر دادم - دو فیز راکت « لونا » به کوردینات های داده شده اور٬ «‌اتش » .
وقتی فرمانده از فیر دو راکت « لونا »‌ گذارش داد بی درنگ ریاست کشف را ایقاظ نمودم که از ساحه گذارش ارایه دهد .

در آن لحظات که حوالی ساعت چهار بعد از ظهر بود قرض اتشین خورشید تابستانی در غرب شهر شعله‌ور بود ٬ از ورای پنجره دفتر ما که در منزل سوم قصر دارلامان موقعیت داشت نگاهایم به سوی شرق بر بلندای کوهای ماهی پر و سروبی که زیر سایه ابر های سفید قو مانند جلب نظر میکرد ٬ لغزیده بود ٬ گویی بدنبال ٬ عزیزی سفر کرده‌ای چشم دوخته بودم که احوالی بدست اید . و در جنوب و غرب کابل چهاردهی در گرمای سنگین و رخوت اوری فرورفته بود ٬ تابش اشعه طلای خورشید بر کوها و وادی چهاردهی و غرب شهر گویی کابل را درقاب دل انگیز وموزاییکی به تصویر کشیده است .
با سپری گردیدن حدود سه ساعت از ضربات راکتی بر بند نغلو که به وظایف دیگر مصروف گردیده بودیم ٬ اما فکر و هوشم بدنبال نغلو بود .
با تخیلات خود درگیر بودم که تلفون مخصوص زنگ زد ٬ به عجله گوشی را بر داشتم صدای پر ابهت فقید داکتر نجیب الله بود ٬ خود را معرفی کردم ٬ برای یک لحظه بفکرم خطور کرد مثل اینکه « لونا ها » بی نتیجه بوده و یا در کوردینات ها اشتباه صورت گرفته و یا هم بجای صدمه رسانده است . ارانجاییکه من بدون استیذان امران بلند پایه ٬ که قاعدتاً آن‌ها امر انداخت راکت لونا را صادر میکردند ٬ ومن بدون استیذان ایشان امر انداخت لونا را داده‌ ام ٬ سرزنش خواهم گشت اما صدایش تلالوی ویژه داشت ٬ مظهر شفقت بود ٬ پرسید آیا ؟ راپور نتجهء آتش ها از بند نغلو رسیده است گفتم هنوز نه منتظر آن هستیم ٬ خودش گفت بما اطلاع رسیده که در اثر ضربه راکت های شما هفت نفر ازجمله سه تن ٬ ا ی ا س ا ی کشته شده و شماری از آن‌ها بشمول جگرن رحیم وردگ که آمده بود افتخار تخریب و انفجار بند نغلو را برای ای اس ای کمایی نماید زخمی گردیده اند . فقید داکتر از اقدام‌های عاجل و قاطعانه ما ٬ با ابراز خورسندی ٬ تشکر کرد و گوشی را گذاشت .
فردای آن راپورهای کشف مبین آن بود که ٬ مرده ها و زخمی ها که یکی آن جگرن رحیم وردگ و دیگرش ٬شخصی به اسم شاهرخ گران امر جهادی آن گروه در جریان شب از ساحهء نغلو بیرون کشیده شده و به پاکستان منتقل گردیده بودند .
مسله ی شگفت انگیزی در این رویداد اتفاق افتاده بود دست سرنوشت ما دو نفر از یک خانواده « من پسر عمه و رحیم وردگ پسر ماما » را در مقابل هم قرارداده بود ٬ من به سوگند خدمتگذاری بوطن که برایم گرامی ترین موجود هستی است متعهد مانده از یک نظام دموکراتیک که صلح رفاه همگانی و دموکراسی میخواست و دین٬ را بعنوان یک فرهنگ از سیاست جدا تلقی کرده مورد احترام قرار میداد ٬ اما او ٬ عبدالرحیم وردگ ٬ با قرار گرفتن در زیر درفش جهاد گرایی « بعد ها تروریسم » که مسلمان کشی را در یک تفکر عوامفریبانه جهاد اسلامی میخواندند٬ با سجده به تحجر و عقب گرایی و با ابزار گردیده بدست ای اس ای سازمان جهنی همسایه آزمند ٬‌ آماده بود عظیم ترین بند برق کشور که در صورت تخریب فاجعه کم نظیری را بدنبال می آورد٬ تخریب نماید .
از اینرو مشت اهنین میهن برفرقش فرود آمده بود ٬ او از آن ضربت قد راست نکرد ٬هرچند ای اس ای و سیا او رابه مداوا به آمریکا برده بودند ٬ با انهم از آن به بعد با سر انگشت عصا چوب ٬ قدم هایش را می شمرد ٬ که عفو او از سوی مادر وطن فرسنگها فاصله دارد .
همه شاهدبودیم که در سال ۱۳۷۱ خ تاریخ ما واژگونه ورق خورد و نبی عظیمی و شمار دیگر با کودتای خونین انقلاب اسلامی را به پیروزی رساندند با حوادث سال ۱۳۸۰ خ هر دو پشت وروی یک سکه را به نمایش گذاشتند ٬ رحیم وردگ که دستش در کیسه و کاسهء هر دو سازمان جهنمی ای اس ای و سیا بسته بود کرسی وزارت دفاع را در دولت حامد کرزی تحت آشغال آمریکا بدست آورد و یک شبه ستر جنرال گردیده و در حالیکه ثروتهای قارونی از هزینه‌ها ی دفاعی اندوخت همه نشانها و مدالها ی مروج را بر سینه اویخت٬ اما ٬ نشان خیانت به میهن در حمله به بند نغلو سپس بدنیال تهاجم ای اس ای بر شهر جلال آباد در حوت ۶۷ بر شهرت و هوویت او ازینی بسته و مدالی اویخته است فراموش ناشدنی و تاریخی ٫ هیچ‌کس با هیچ چشم بندی نمیتواند انرا کتمان نماید .
پاورقی :
۱-فعلاً مهاجر در آلمان
۲-حامد علمی – کتاب در مسیر پیروزی ٬صفحه ۶۵ . صورت - جنرال ارکانحرب مایار .
عبدالرحیم وردگ

 

سید عبدالقدوس سید