افغان موج   

آشتی محقق با معتقد، سبب توقف اندیشه و ثبات سردرگمی آدمی می شود.  ““ناصر پورپیرار”“

“ جهان اسلام، با این همه ثروت و صاحب نظر و ایمان، هنوز قرآن نگاری را اساس و پایه شناخت تاریخ سه قرن نخست اسلامی، که از آن جز روایت و نقل و حديث نداریم، قرار نداده است. استفاده من از قرآن به عنوان تاریخ، شرحی است که برنگارش آن می آورم و خود داستان ناگفته غریبی است ، که مشت کسانی را می گشاید وزبان گروهی دیگر را می بندد. “

 

اگرچه “پیگیری قرآن نگاری، راهی است مستقيم و دروازه ای است گشوده ، بر پیرایش تاریخ قرون اولیه اسلام و اسلام در ایران، و از طريق دنبال کردن مقوله قرآن نگاری، بربسیاری نكات تاریک دو سه قرن اولیه اسلام پرتونوی می افکند.” اما بررسی های قران نگاری یکی از بزرکترین نقاط کور در تاریخ نگاری رسمی می باشد.

“ سطری از قرآن مكتوب را بیش از پایان قرن اول، هرگز و تاكنون نيافته ایم. زیرا نه فقط نبود یک خط كارآمد که در حد و حجم سخن قرآن و ظرایف نقلی و نحوی آن باشد، انجام این کار را ناممکن می کرد. دهه های اول قرن دوم، که به سبب دشواری نگارش خط عرب، حتی از قرآن نگاری نیز نمونه هایی بس اندک به دست داریم، که فاقد نقطه و نشانه های نحوی است. “

“ اگر از زمان عثمان وجود مصحفی گزیده را محقق و محتوم بدانیم، پس باید همان زمان نسخه های متعددی از آن نمونه را، به عنوان الگوی قرآن کامل و درست، چنان که ابن ندیم مدعی است ، به سرزمین های نومسلمان فرستاده باشند و کاتبان قرآن ، رقعه های خویش را، هم از جهت صحت متن و هم از نظر نوع خط و نگارش و هم از باب توالی و ترتیب وہ عنوان سوره ها و تعیین همسان محل تفکیک آیه ها، از آن نمونه الگو گرفته باشند. اما نگارش رقعه های قرآنی، در سراسر امپراتوری اسلام، از هیچ الگوی واحد و ثابتی در هیچ زمینه ای تبعیت نکرده و این خود فقدان یک نمونه و متن و روش فني يكسان برای کتابت قرآن را اثبات می کند.در واقع هم هيچ دو نمونه ای از نخستین نگارش های قرآنی در هیچ رده ای به هم شبیه نیست.

“ در عین حال در این پاره نویسی ها، افتادگی ها و یا افزوده هایی بر آیه ها می بینیم و از نظر فنی تفکیک آیات از اسلوب واحدی پیروی نمی کند و گاه اغلاط آشکاری در آنها یافت می شود. تمام این جزئیات معلوم می کند، که موضوع تدوين مصحفی واحد و پیراسته به زمان عثمان فقط افسانه است، زیرا نخست در زمان عثمان خط عرب هنوز برای قرآن نویسی صلاحیت فنی لازم را نداشت و دوم این که اگر در اوائل قرن اول در جهان اسلام، قرآن کامل تصویب شده و رسمی به دست می آمد، بی شک نسخه ای از آن به سرزمین های نومسلمان فرستاده می شد و كاتبان دچار این همه اشتباه و سهو و نقص و کسر و اضافه و ناآگاهی نمی شدند. “

“ تقریبا هیچ دست نوشته ی قرآنی، پیش از قرن چهارم هجری نیافته ایم که در سبک ، مقیاس و نوع و اندازه حروف با آن دیگری منطبق و یا حتی قابل مقایسه باشد. آیا در چنين أوضاع و احوالی می توان از سبک و یا محل به خصوصی برای قرآن نویسی نشانه ای آورد و یا بر نمونه های برجای مانده ی تا قرن چهارم، نامی گذارد؟ تنها پاسخ موجه و منطقی «نه» است!

“ « پس از پیدا شدن علائم آوانگاشتی زبان عرب ، غالب این لت های قرآنی ، آوانویسی و برای نگهداری به مساجد سپرده شد. در حقیقت همان لت نویسی های قرآن نیز به کار هیچ کس دیگر جز نويسنده آن نمی آمده است یکی از دلایل کندی پیشرفت در شناخت دست نگاشته های نخستین قرآنی، تنوع بیش از حد آن هاست. امروزه دیگر می دانیم که مهم ترین مشخصه دست نگاشته های نخستین قرآنی دامنه ی وسیع سبک ها و روش های نگارشی به کار رفته در آن ها است. بی حاصلی در طبقه بندی این دست نگاشته ها به حدی است که آن ماري شيمل صراحتا اظهار می کند که گونه های سبک های نگارشی خط کوفی برابر با تعداد دست نوشته های نگاشته شده به این خط است و در نتيجه مطالعه و بررسی علمی آن ها را تحت این شرایط غیرممکن می داند». ناصر د. خلیلی ، سبک عباسی، ص ۱۴) “

“ تا اواخرقرن سوم نیز همچنان اسلوب فنی نگارش خط عرب، یعنی قواعد صرف و نحو هم، هنوز کامل نشده بود. جهان اسلام از این سال ها حتی جزوه ی مکتوبی، جز قرآن های بدون اعراب و نقطه و علامت، به دست ندارد. بررسی برخی نمونه ها از اوایل قرن چهارم، به خوبی نشان می دهد که رقعه نگاری های قرآنی حتی در اوایل قرن چهارم نیز، تا چه میزان از هويت قرآنهای کامل و رسمی به دور بوده و نه تنها از اسلوب واحدی در نگارش حروف تبعیت نکرده ، بل، کاربرد نقطه و علائم و اعراب نيز، در هر یک مستقل و منطبق با حد آگاهی کاتب انجام می شده است. بدین ترتیب جست و جوی دقیق زمان پیدایش صورت کاملی از قرآن، که ظاهر کنونی آن را داشته و متنی واحد و پیوسته باشد، مطمئنا از میانه ی قرن چهارم جلوتر نخواهد بود. حال چه گونه تصور کنیم و بپذیریم که مثلا طبری در اواخر قرن سوم، قرآنی در اختیار داشته و ترجمه و تفسیری بر آن نگاشته است؟ “

“ یافته های قرآنی پیش از قرن چهارم، اغلب جزتک برگ هایی نیست، اما به اشتباه این تک برگ ها باقی مانده از قرآن های شیرازه گسسته دانسته ایم. رد این نظرخلیلی بسیار سهل است، زیرا لااقل در آن نمونه هایی که خود از تک برگ های قرآنی تا میانه قرن چهارم می آورد، مطلق اثری از شیرازه و یا حتی دوخت عطف نمی یابیم و در مورد آن چند نمونه جلد شده و دوخت دار . بی استثنا تذکر داده است که صحافی و جلدسازی آن ها جديد است. حتى لت نگاری هایی از قرآن، که حاوی حزب و یا جزوی از آن و تا ۱۰۰ لت بوده نيز، در زمان نگارش صحافی نمی شده است، زیرا تمامی آن ها را با دوخت وجلد گذاری جدید یافته ایم. آیا تصور کنیم که پیشینیان لت های قرآن را حفظ و جلد آن را معدوم می کرده اند؟ تصور سالمی نیست. “

“ قرآنهای بی نقطه قرن دوم، نگارش ناممکن انبوه کتاب های تاريخ ابومخنف، مدائنی، زهری، ابن اسحاق، بلاذری و غیره نیز باید با خطی باشد، که هنوز هیچ علامت نحوی برآن نمی بینیم. ازیاد نبریم نقطه گذاری و اعراب گذاری قرآنهای بی نقطه و بدون اعراب را هم به هزاران  شاهکار افتخارآمیز ایرانیان بیفزایم. و از امکان تدوین قواعد صرف و نحو بدون نقطه و اعراب نیز درگذریم و ما نیزهمچون دیگران به یکی دیگر از خدمات ایرانیان به جهان اسلام وجوامع بشری به خود میبالیم. “

“ زمانی که هنوز قرآن هم قرائت واحدی نداشت، در دورانی که به علت نقص نحو عرب، قرآن نیز کم ترنوشته می شد؛ نزد ابن ندیم چندین هزارعنوان کتاب موجود است. چه گونه باور کنیم، در قرن اول و دوم، که قرآن نویسی نیز به كمال نرسیده، نگارش آن همه کتاب، که الفهرست معرفی می کند، میسر بوده است. “

“ ظاهرا ابن مقفع ترجمه های اش، از جمله کلیله و دمنه را، از نظر زمانی، باید با خط بدون نقطه و اعراب نگاشته است که نمی توان خواند؛ کاش از آن همه کتاب که گويا ابن مقفع به عربی برگردانده، برگی به دست داشتیم تا ببینیم چه گونه ترجمه های اش را نقطه گذاری می کرده است. آیا آنان که «ابن مقفع» را سازنده نثر عرب پس از اسلام معرفی می کنند، چه گونه برادعای خود باقی می مانند، در حالی که به زمان «ابن مقفع» هنوز نحوه ی نگارش خط عرب كامل نبود، تا بر مبنای آن غنای تازه ای در بیان و کتاب عرب آفریده شود. این هنوز درباره خط عرب است که چنان عنایتی بذل آن می شد، درباره کتاب های فارسی ابن مقفع، همان به تر که آن ادعاها را دست مایه طرب و اسباب تمسخر قرار دهیم. زیرا زمانی که خط عرب هنوز به کار نگارش نمی آمد، پس فارسی نویسی که از الفبای عرب تبعیت کرده، چه گونه پدید آمده بود؟

تمام اسناد و اوراق بجای مانده از اوایل هجری به دو دسته لتهای قرآنی و نامه های شخصی قابل هستند و از احادیث با حجم عطیم امروزی هیچ اثری وجود ندارد. مثلا “ سيرة بن هشام (بن إسحق)  را به قرن دومی منتسب می کنند که هنوز کتابت عربی به مرحله تکامل خود نرسیده و توان بیرون دادن کتاب هایی از این دست را ندارد.  این هم یک شروع مهمل.ولی حالا که کتاب را بن اسحق نوشته چرا سیره بن هشام گفته اند؟ جواب چنین است :اصل کتاب بن اسحق موجود نیست و کامل ترین نسخه فعلی نسخه بن هشام است که او هم بر اساس روایت بکایی پس از حذف و اضاف نوشته است ونسخه موجود بر اساس شرح ابوالقاسم سهیلی بر کتاب (سیرة بن هشام) در قرن 6 هجري است. “ موش و گربه بازی کتاب سيرة بن هشام زمانی مهیج تر میشود که بدانیم از نسخه قرن ششمی این کتاب نیز اثری وجود ندارد. کتابهایی که نمونه اصل و اورجینال ندارند بحث صحت و اصالت کتب حدیث منتسب به حضرت محمد و سایر ائمه را متنفی میکند بلکه بر اثبات وجود آنها در قرنهای پنج و شش و بعد در اولویت میباشد. این موضوع شامل همه متون مذاهب اسلامی میشود.

“ نبود منابع مکتوب، تیم بزرگی از جستجوگران را می خواست که هزینه بزرگ آن از عهده یک مورخ بیرون است.نگارش بر پوست چنان پر هزینه بود که جز با حمایت صاحب منصبان حکومتی و مراکز دینی ممکن نمی شد. چنین نبوده که برای هر کسی امکان ثبت نوشته ممکن بوده باشد “ و تدارک اوراق پوستی مناسب یک مرکزحمایتگر را برای فراهم آوردن چنین آثار پربرگی به حجم تاریخ یعقوبی و طبری طلب میکند

“ «پاپیروس نسبتا گران بود، در قرن سوم هجری، بهای هر قطعه پاپیروس ۱٫۵ دينار بوده در حالی که اجاره سالیانه ی یک فدان (یک قطعه زمین زراعی) با یک باب مغازه ، یک دینار بود، پس مردم عادی قادر نبودند از پاپیروس استفاده کنند، (جفری خان،پاپیروس ها، ص ۳۵) در آن محدوده ی جغرافیایی اسلام که پاپیروس روئیده نمی شد، تا قرون متمادی، بر پوست می نوشته اند، که فراهم آوردن آن نیز، با گلایه فراوان قرين است. در حالی که کاغذ، یعنی اصلی ترین نیاز نوشتن در دسترس نبوده و به علت هزینه بسیار زیاد تهیه اوراق پوستی، کتابت، درحد نگارش نامه و قرار ، به بارگاه و دربارهای خلفا محدود می شده است. “

با رجوع به قرآن نویسیهای تا قرن دهم به بعد همچنان شاهد ادامه دار بودن گرانی ابزار نگارش و سختی کتابنویسی هستیم. با این وجود هنوز هم شروع ادبیات عرفانی را از زمانهایی میدانیم که حتی قرآن به سختی به نگارش درمی آمده است.اما صوفیان به عنوان یکی از ضعیترین اقشار جامعه بدون هیچ مشکلی ابزار نگارش را تهیه نموده و به آسانی دلنوشته های خود را مکتوب میکردند. بنیان اندیشی دلیل اصلی نزدیک بودن زبان این سبک از ادبیات و بطور عام همه متون کهن منطقه را به زبان معاصر را به تکامل خط و گرانی ابزار نگارش مرتبط میداند.

 “با این اشاره، ادراک مسائل فرهنگی در قرون نخست اسلامی بر پایه ی قطوری قرار می گیرد که توجه می دهد گستردگی نگارش و آماده سازی خط عرب برای عرضه ی کتاب، به صورتی که هر مسلمانی در هر حوزه ی جغرافیایی، به خصوص شرق جهان اسلام، توان قرائت خط عرب و برداشت از آن را داشته باشد، به زمانی بس دورتر از روزگار ابن مقله و ابن بواب ناشناسی قرار می گیرد. “

“ برای دریافت درست از تاریخ آغاز اسلام، تقريبا نقل برقرار و استواری به دست نداریم. آن گاه کار مورخ امروز، بررسی محتوا و مقصد و کشف علت جعل کتاب هایی است که با تزوير تمام به قرن اول و دوم نسبت می دهند؛ نه چون زرین کوب ، تأیید و تنفيذ و همزبانی هدفمند با این کتاب ها!.  معلوم است که زرین کوب باید از کثرت تألیفات مورخان در قرن دوم و سوم دچار حيرت شود، زیرا انتساب ۲۴۰ عنوان کتاب به مدائنی را با علایق خود منطبق دیده و باور کرده است. “ ادعای این که “  آثاری هم به فارسی داشته امّا چیزی از آنها به جای نمانده است.” مثل همیشه، هنگامی که اسناد ادعایی خویش درباره فرهنگ دوران به خصوصی را نمی یابند، ساده لوحانه مدعی هدم ونابودی آن می شوند. . دو قرن بدون کتاب، کتاب سوزی راه می اندازند

“ من از خود بارها پرسیده ام که این انبوه خاورشناس و جست وجوگر در هنرشرق اسلامی، که راستی به همه چیز ما دخالت کرده اند، چه گونه است که به کنکاش پاره قرآن نگاشته های نخستین نپرداخته اند و چرا این جست وجو را به صرفه و صلاح خود ندیده اند. “ محافل فشل آکادمیک نیز تا کنون برخود لازم ندیده اند به تحولات قرآن نویسی تا سده های اخیر نگاهی بیندازند و نقل های مربوطه اعراب گذاری و نقطه گذاری تکامل خط عرب را با قرآن نگاریها تطبیق دهند و در مورد صحت کتب منسوب به قرنهای اول هجری کمی فکر کنند

“ باید بدون تعارف و تردید و تأخير معلوم کرد که این همه اسحاق و يعقوب و سلیمان را، که با تعلق به شیعه، در قرن اول و دوم، صاحب کتاب دانسته اند و به همان دلیل ساده ناتوانی خط عرب ، هیچ شکی در جعل بودن نام و آثار آن ها نداریم، چه کسانی و با چه منظورهایی ساخته اند ومکتبی برای بررسی این اسامی و اسناد بگشاییم بامحققین و اساتیدی متعهد به عقل و درایت انسان این زمان، که از تعصب ها و بزرگ انگاری های بی منطق و به ظاهر ملی دور باشند و بدون افاده های بی فایده، به عقل و دانش و تحقیق گردن گذارند. “

به هر حال اگر نام این افراد و تاریخ انتساب آنها نیز جعلی باشد وجود کتابهایشان واقعی و ملموس است. اکنون زمان تعیین تکلیف نهایی با اباطیل تاریخ نگاری فعلی فرارسیده است. قرآن کریم علاو بر اینکه تنها منبع بررسی صحت و اصالت وخود است، به عنوان مهمترین و در عین حال تنها سند همزمان صدر اسلام هرآنچه با نام تاریخ اسلام به قالب کرده اند و همچنین متونی که مذاهب اسلامی شریک جایگزین قرآن کرده اند را باطل میکند. قرآن و شرایط حاکم بر قرآن نگاریها، این کتاب را به مهمترین درگاه تاریخی جهان در عبوراز تاریخ نگاری رسمی به تاریخ نگاری نو تبدیل کرده است. در سلسله نوشتارهای با عنوان «قرآن دروازه ورود به تاریخ نگاری جدید»، درحد توان به توضیحات تکمیلی درباره نظریات استاد ناصر پورپیرار در این باره خواهم پرداخت.

 

بهرام نورمحمدی

منبع : سلسله کتابهای "تاملی در بنیان تاریخ ایران،" ،ناصر پورپیرار، انتشارات کارنگ، ، 1379 تا 1394