فرستنده: سلیمان کبیر نوری
(پرسش و پاسخ با یک پژوهشگر اسلام)
درود بر شما جناب محترم عالم افتخار گرانمایه!
امیدوارم با همه اعضای فامیل از صحت و سلامتی کامل برخوردار بوده باشید.
با سپاس فراوان از انتشار مقالات پژوهشی و سخت پر پهنا و عمیق شما در مورد اسلام عزیز و فوکس ها بر ایجاد قرائت ها و تعابیر چندین بُعدی و ابزاری آن در جوامع اسلامی، برای اهداف نفسانی و حیوانی و کاربرد های ویژه ی سیاسی؛ چونانیکه در برگپاره های تاریخ نیز شاهد این گونه نیرنگ ها و بازی ها بوده ایم.
بدون شک انتشار سلسله ی نگارش های شما به حیث یک پژوهشگر توانا و سختکوش معاصر، نقش سخت بارزی را در روند روشنگری و خردورزی ایفا مینماید که برای شما از صمیم قلب این موفقیت شگرف را تبریک عرض میدارم.
خواستم یک خبر و یا گزارش تازه اما سخت تکاندهنده، در مورد به اصطلاح اسلام داعشی را با جناب شما نیز شریک سازم.
ارچند در سالهای بعد از 1992 در شهر کابل خبری پخش شده بود مبنی بر اینکه: یکی از قوماندان های جهادی در شمال شهر کابل (شمالی)، وقتی صبح از خانه بیرون میشده، به مادرش توصیه کرده بوده که آن روز« گوشت قاق » بپزد زیرا که او با مهمانی برخواهد گشت. اما مادر پیچه سفید شوربختانه این حکم پسر قوماندان خود را فراموش کرده.
وقتی این آقا که شاید قوماندان یک گروپ ده نفری بوده باشد، زیرا چندان شناخته شده نبود، شام به خانه برمی گردد و می بیند که از غذای فرمایش داده شده خبری نیست؛ مادرش را مورد باز پرس و استنطاق قرارداه و در نهایت او را به رگبار مرمی می بندد.
دران روزگار، بدتر از امروز حاکمیت قانون وجود نداشت، لذا از جنایتکار اهریمنی باز پرسی صورت نگرفت و حد اقل یک ملا و مولوی هم پیدا نشد تا در محکوم کردن آن تراژیدی مادر کُشیفتوایی صادر نماید.
اما امروز در رسانه های جهان خبر سازترین رویداد این است که یک جوان عضو دولت اسلامی عراق و شام به نام داعش، مادرش را که بخاطر نجات همان «جگر گوشه اش» تلاشی کرده بوده؛ با مباهات و افتخارِ گویا اسلامی در ملای عام محکمه کرده و سپس به رگبار گلوله بسته اعدام می نماید.
متوقعست در مورد این حادثه تراژیدی دور از کرامت اسلامی و انسانی که سردمداران قدرت به اصطلاح در جهان اسلام ( سعودی و قطر و ایران...، الاظهر و قم و دیوبند... ) گویا اصلا بی خبرند و هیچ نوع واکنشی نشان نداده اند نظر جناب شما را بدانیم.
از چند و چونی و چرایی بیشتر که بگذریم، باید تصریح گردد که آیا اسلام عزیز واقعن دارای چنین عبادات و شرعیات با اینهمه اخلاقیات ضعیف و با قصاوت و بی رحمی ددمنشانه است یا خیر؟
اگر نیست آیا چنین به بازی گرفتن این دین و آیین و چنین بی تفاوتی و خاموشی و بی عملی ارباب قدرت و منبر و مدعی رهبری و هدایت در جهان اسلام چه عواقب دارد؟
و یا اینکه، آیا تبعات این عملکرد های شنیع بربرانه از نام دین مقدس اسلام، جهان را به یک تهلکه ی تباهکن سوق نمی دهد؟
راه برونرفت کدام است و برای نجات بشریت ازین بحران سازمانیافته تباهی ارزش ها و هنجار های انسانی؛ چه تدابیر علمی- منطقی و عملی ی میسر خواهد بود؟
شاد و سرافراز باشید.
+++
این هم گزارشی از العربیه در مورد جوان مسلمان مادر کُش داعشی:
فعالان دیده بان حقوق بشر سوریه جزئیات اعدام یک خانم سوری توسط فرزندش را که عضو گروه داعش است، جمع آوری کرده اند.
فعالان دیده بان حقوق بشر و منابع محلی گفته اند که مادر این عنصر داعشی که با نام اختصاری (ل. ق) معرفی شده، از اهالی الطبقه سوریه است و دهه چهارم عمر خود را می گذارانید.
عضو داعش، مادرش را به این دلیل که او را تشویق می کرده، این گروه را ترک کند، در برابر صد ها نفر، در شهر الرقه اعدام کرد.
گروه تندروی داعش، از ابتدای 2014 شهر الرقه را به اشغال خود درآورده و قوانین ویژه خود را در این شهر به اجرا درآورده است.
بسیاری از کاربران اینترنت از جمله توییتر انتقادهای تندی علیه این عنصر داعشی که به اقدام بی سابقه ای دست زده، نوشته اند.
منابعی در داخل شهر رقه اعلام کرده اند که این مرد به سایر اعضای داعش گفته که مادرش به او هشدار داده بود که نیروهای ائتلاف این گروه را نابود خواهند کرد و آنها باید این شهر را ترک کنند.
او اظهارات مادرش را به داعش رساند و این گروه تندرو، این زن را به «مرتد شدن» محکوم کرد و خودِ پسرش را که تنها 20 سال سن دارد، مامور اعدام مادرش نمود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جناب محترم سلیمان کبیر نوری!
با عرض درود و سپاس به شما؛ قبل از همه از احساسات و عواطف بلند انسانی شما در برابر این فاجعه شنیع و شوم؛ تقدیر نموده و به مناسبت آن در برابر شخصیت با عطوفت شما سر تعظیم فرود می آورم.
بدبختانه همین بُعد فوق العاده جلیل و وزین انسانیت یعنی احساسات و عواطف لطیف و مثبت نسبت به اقربا و همنوعان است که در دنیای اسلام، قسم روز افزون رو به نابودی می رود.
جنایات بیحد و مرزی که حد اقل از چهل سال بدینسو تحت عنوان «جهاد اسلامی» به راه افتاده چنانکه مانند شما همه مردمان بینا و بخرد جهان شاهد استند؛ روز تا روز و سال و تا سال پرخشونت تر و شنیع تر و پلید تر میگردد. سازمان ها و تشکیلات و مفرزه های جدید و جدید تر «جهاد اسلامی» فقط توسط شیوه ها و ابزار ها و عملکرد های وحشیانه تر و ددمنشانه تر در کُشت و کُشتار مردمان غیرنظامی و نا مرتبط به جنگ؛ تشخص کسب مینمایند و عرض اندام میدارند.
متآسفانه برای آنکه تمامی اینچنین سازمان ها و تشکیلات و مفرزه ها هدف ها و وسایل و راهکار های خود را اسلامی و خدایی و محمدی؛ جا بزنند و توجیه و تقدیس نمایند؛ در آنچه که طی 1400 سال امپراتوری ها و حکومات نامنهاد اسلامی به مثابه شریعت و معارف اسلام پدید آورده شده و به تعداد فرقه ها و مذاهب و طریقه های بیشمار متضاد و متناقض اسلامی متعدد است؛ میسر میباشد.
حتی بنیادی ترین سند و منبع و مأخذ اسلامی که همانا قرآن میباشد؛ چنان ترجمه ها و تفسیر ها و تأویل هایی دارد که متکی بر آنها میتوان قتل و قتال و چور و چپاو و برده سازی و مرکوب سازی تمامی آحاد بشریت را توجیه و تقدیس نمود و وظیفه شرعی و عبادت و جهاد فی سبیل الله و نظایر آن خواند و تحمیل گردانید.
بر اساس اکثریت قریب به اتفاق این ترجمه ها و تفسیر ها و تأویل ها؛ قرآن؛ کلام غیر مخلوق خداوند عالمیان به تمامی است یعنی که خداوند عالمیان دیگر حرف و سخن و عزم و اراده و کار کرد و کلام و پیام و پیامبر ... ندارد و یعنی که خداوندی خدا در وجود پیامبر اسلام حضرت محمد؛ به پایان رسیده و همراه با آن زمان و عالم وجود اختتام پیدا کرده است.
فقط باید باری تمام دنیا به زور شمشیر به دین اسلام در آورده شود و آنگاه قیام قیامت میشود و آخرت با همه اوصاف و اساطیر و افسانه هایش برپا گردیده اکثریت انس و جن به دوزخ ها انداخته میشوند و یک عده انگشت شمار انبیا و اولیا و صالحان و شهدا و غازیان فی سبیل الله ... به باغ های بهشت و هر نفر در آغوش هفتاد هفتاد حور و غلمان جابجا میگردند و هرچه سکس و فحشا کنند؛ به فرموده یارو ملا هراتی و امثال بسیارش؛ حتی کمردرد نمی گیرند....
جناب نوری!
به شما روشن و مبرهن است که لا اقل هزار سال قبل از پیدایش دین اسلام نوع بشر به اندازه ترقی و تکامل کرده بود که در یونان قدیم ریاضیات و علوم و فلسفه و طب و هنر های نفیسه فراوانی به بار نشست؛ اخلاقیات و قرار داد های ارزشی اجتماعی شگرفی به پخته گی رسید؛ سطح سواد و فهم و فرهنگ به اندازه ای اعتلا یافت که بنده زادی چون افلاطون؛ کتاب بزرگ و با عظمتی چون «جمهوریت» را تحریر و تألیف کرد و برای عالم بشری به ودیعه گذاشت. اینچنین کتاب های علمی و فلسفی و معرفتی متعدد دیگر توسط ارسطو و دیگر اندیشمندان و نوابغ آن دوران نگارش یافت و متعافباً این نهضت عقلانی و انسانی به گستره های ارض روم گسترش پیدا کرد و به بالندگی پرداخت.
این چنین قرن ها پیشتر از پیدایش دین اسلام؛ تمدن های بزرگ و پرغنایی در مصر و کلده و اشور و ایران و سند و هند و چین به بار نشسته بودند که در باره همه؛ مقدور نیست درین مختصر سخن گفته شود.
اما جزیرة العرب و مردمان چادر نشینش ده قرن پستر هم در گمراهی و بدویت و بربریت به سر میبردند و به لحاظ عقلانی واماندگی شدیدی داشتند تا جاییکه قبایل و عشایر در جنگ و ستیز و عناد و کین بی پایان گرفتار بودند و اخلاق و اطوار و رفتار شان طور نیمه وحشی بر قرار مانده و دینیات شان عبارت از پرستش بت ها بود؛ چیزی که حتی بیشتر از دوهزار سال قبل از آن توسط نهضت ابراهیمی در بیخ گوش شان بر انداخته شده و مردود قرار گرفته بود.
چنین بود که گویا خداوند به این واماندگان رحمت آورد و هدایتگر و دین و آئینی بر ایشان ارزانی داشت . این هدایتگر حضرت محمد عربی قریشی و این دین و آیین؛ اسلام بود که فقط توسط قرآن؛ جزء جزء و به تدریج تبیین و مشخص میگردید.
اما جهال زورمند جزیرة العرب طی 23 پیامبری حضرت محمد؛ پیوسته با او و پیروانش ستیزه کردند که در دهه اخیر به جنگ های خونین و متعددی انجامید ولی پس از آنکه مجبور شدند به رسالت حضرت محمد گردن بنهند و ناچار شکستن و از میان رفتن خدایان سنگی خود را به دستان آنحضرت به نظاره بنشینند؛ راه ها و وسایل سیاست و خدعه و منافقت در پیش گرفتند.
چنانکه پیامبر اسلام را طی کمتر از مدت دوسال پس از فتح مکه؛ در خانه اش مسموم کردند و به مرگ پر عذابی شهید ساختند.
حتی قبل بر اینکه پیامبر مقتول کفن و دفن شود؛ آهنگ قدرت و جانشینی او را کرده و با رعایت ملاحظات مجبره سیاسی؛ عملاً کسب اقتدار نمودند. قرآن که اساس اسلام است و اسلامی جز آن معنا و مصداق ندارد؛ هنوز جمع آوری نشده بود و با پراگندگی تمام در حافظه ها و برگ و چرم و استخوان و غیره وجود داشت تا انکه گویا بالاخره بیست سال پس؛ در دوران خلافت حضرت عثمان گرد آوری و توحید و توشیح شده و رسمیت یافت که متأسفانه به جزئیات عبرتناک و سوال برانگیز کثیر این پروسه هم اینجا نمیتوانم بپردازم.
بدینگونه توده های مسلمان عرب و غیر عرب؛ شانس نیافتند که کتاب مقدس خویش را مسقیماً از دست آورنده آن حضرت محمد؛ دریافت بدارند. با اینهم مسلمانان چاره ای جز این ندارند که به قرآن دست داشته اعتماد و اتکا و اعتماد نمایند و خوشبختانه درین راستا اغلب مذاهب و فرق اسلامی بالاخره اتفاق نموده اند؛ ولی این اتقاق ابداً به معنای اتفاق در مورد معانی و مفاهیم و اوامر و نواهی وغیره قرآن نبوده است و نیست.
خواه به دلیل عقبماندگی وحشتناک فکری و عقلانی و فرهنگی و خواه به انگیزه قدرت و ثروت و کشور گشایی و امپراتوری سازی؛ آنچه تقریباً همیشه طی 1400 سال از آن طفره رفته شده است؛ «معنای قرآن» است.
قرآن خطاب خداوند است به بندگان مشخص و معین در جزیرة العرب. ولی اینکه در قرآن؛ خداوند تمامت ذات خود و تمامت «علم غیب» خود را به عرب ها تحویل داده باشد؛ آنهم طوریکه دیگر خویشتن را از توانایی اراده کردن و سخن گفتن و خلق کردن و هدایت کردن و محبت کردن و مرحمت کردن نسبت به سایر بندگان و سایر اقوام و قبایل و ملل و نحل؛ محروم نموده باشد؛ یک گونه فهم «معنای قرآن» است و اینکه خداوند عالمیان؛ قومی گمراه و محکوم و جامانده و وامانده را به اندازه وسع و توان عقلی و تکاملی مشخص آنها هدایت کرده و از «علم» و هدایت خود «جز به اندازه اندکی» در قرآن به آنها نداده است و ممکن نبوده است که بدهد؛ یک گونه دیگر فهم «معنای قرآن» میباشد.
در حالت اول؛ قرآن «الله محور» و تمامت کلام ـ آنهم کلام جاودانی و غیر مخلوق خداوند ـ و تمامت علم غیب خدا و تمامت نعمت خداست که گویا با آن؛ اصلا دین که نزد الله همانا اسلام است و بس؛ برای ابد کامل و تکمیل گردیده است.
در حالت دوم؛ قرآن «بنده محور و مخاطب محور» بوده فقط حاوی خطاب های هدایتی و اوامر و نواهی ضروری در زمان و مکان معین برای قومی خاص و دارای زبان خاص میباشد.
خلاصه که برایتان عرض کنم این اصل که در قرآن؛ بسا موضوعات مطابق به حال و احوال مخاطبان میباشد؛ صرف در سالیان اخیر به درجاتی توسط روشنفکران دینی و روشنفکران معین اکادمیک اذعان و اعتراف و خاطر نشان گردیده و تا جاییکه مطالعات من نشان میدهد بدبختانه تنها کسی که اصل «مخاطب محور» بودن قرآن؛ را یگانه معیار دریافت «معنای قرآن» در کل و در هر جزء آن؛ دانسته و اعلام داشته است؛ این کمترین میباشد.
بر مبنای همین دکتورین علمی و دینی؛ تا زمانیکه این تحول معرفتی جوامع اسلامی را در بر نگرفته و بر طرز نگرش و جهانشناسی و خدا شناسی آنها غالب نشود؛ متأسفانه امیدواری واقعی چندانی نمیتوان داشت و لذا همه راه ها برای جولانگری جهل و جنون و جنایت تحت نام و عنوان اسلام و شریعت اسلامی و معرفت اسلامی و دیانت اسلامی میتواند گشاده باشد و مخصوصاً تحت شرایط و اوضاع و احوال بد اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی؛ گمراه ترین و بیمار ترین و پر هیستری ترین کسان جوامع اسلامی به مانند سلاح های حاضر و آماده برای تاخت و تاز های شیاطین جهانخوار و انسانخوار چون طالب و داعش و القاعده و جهادی های رنگارنگ دیگر آماده و سهل الحصول باقی خواهند ماند.
جناب نوری عزیز!
شما بیشتر و بهتر از هر شخصیت و انسان دیگر؛ متوجه و ملتفت استید که حتی بر انگیختن توجه و التفات خوب ترین اشخاص اعم از جوانان و سالخوردگان به اصل مخاطب محور بودن قرآن و «معنای قرآن» چقدر ها دشوار و متأثر کننده و مأیوس کننده میباشد.
عمده ترین علت این وضع؛ مسموم شده گی و معتاد شده گی کسان در دوران تهدابی کودکی است که در جوانی و بزرگسالی طرز رفتار و سلوک آدم ها را ناخود آگاه شکل و سمت و سو میدهد. درین جمله موضوع سحر و جادوی قدرت و ثروت نیز کارا بوده و بخصوص موقعیت ها و امکانات مرموز که توسط شبکه های مافیایی و استخباراتی به نیرو های شر و فساد و فتنه فراهم میگردد؛ در نظر عوام معتاد و مسموم؛ همه مانند نصرت های الهی می آید.
چنین است که به ویژه جوانان احساساتی و کوتاه فکر؛ مفتون میشوند که مدعیان جنگ و جهاد مقدس گویا همه سربازان خدا و مورد حمایت و عنایت بی پایان ملکوت استند و لا بد تمامی فتاوی و اوامر و نواهی شان؛ عیناً آیات خداوندگاری است و تبعیت و همسویی و تساند با آنها با سر و مال و جان و ننگ و ناموس... کمال عبادت و سعادت و سرفرازی دارین میباشد.
این است که هیجانات جنون آمیز ناشی از همچو باور ها و شیفته گی ها به مواردی از گونه مادرکشی و یا زن اهدایی منجر میگردد. یقین دارم که شما مواردی از این دست را زیاد در بایگانی و آرشیف خویش هم دارید:
به گزارش پیام آفتاب به نقل از سایت پارسینه، یک تازه داماد لیبیایی، این عکس را با افتخار در مراسم عروسی اش انداخته است.
بر روی پلاکارد نوشته شده است: «امشب، شب عروسی من است. من آماده ام تا همسرم را به مجاهدین [شورشیان سلفی] در سوریه هدیه دهم تا بشار اسد را ساقط کنند.»
از زمان آغاز ناامنی و جنگ در سوریه، علمای وهابی و سلفی با صدور فتوایی که به «جهاد النکاح» مشهور شده است؛ از زنان جهان عرب خواسته اند تا با رفتن به سوریه و قرار دادن خود در اختیار شورشیان مسلح مخالف دولت سوریه نیاز جنسی آنان را برآورده کنند و سهمی در این جنگ داشته باشند.
با تقدیم مراتب سپاس و قدر دانی مجدد خویش نسبت اندیشه و عاطفه جلیل و جیل شما در برابر اسلامیت راستین و انسانیت؛ و نسبت به خود این کمترین؛ عجالتاً عرایضم را به پایان می برم به ویژه که میدانم مشکلات حاد و مزمن صحی دارید و بهتر است از تأثرات این چنین روانسوز خویشتن را کناره داشته باشید.
با آرزوی بازگشت عاجل تندرستی شما.
به اهل فامیل گرامی و سایر عزیزان احترامات برسانید.
20 جدی 1394 ـ خورشیدی
محمد عالم افتخا