افغان موج   

سید موسی عثمان هستی                                                                      ۲۹دسامبر ۲۰۱۴

در آئینۀ نقد

تو ندانستی که  خانم  به  کی  مربوطست

نوشتۀ توسست و نه شخ  مثل  بــلوطست

درزمین کاغذ، قلم تو در حال  سقوطست

فکـــرنکردی نوشتۀ تو به چه  منوطست؟

شاعربی وزن وبی ترازو

گرچه حق اولتر این بود که حوادث ۶جدی که سیاه روزی را بر مردم افغانستان به ارمغان آورد.از طرف صاحب این قلم تقبیح می شد چون درتمام رسانه ها این روز را روز سیاه و تجاوز میدانند، مورد تقبیح قرار می گیرد، وقتی که نوشته های خانم ملالی نظام و محترم ولی نوری را خواندم گفتم این دو نوشته به هفتاد پشت اعضای حزب دموکراتیک کفایت میکند، من به همین چند سطر اکتفا کردم و بالای موضوعات زیر انگشت قلم گذاشتم.

در کتابخانۀ خود که بیش از پنجهزار جلد کتاب تحت عناوین مختلف در الماری های چوبی چهارمغز رنگ به اساس الفبا گذاشته شده، داخل شدم تا اعصای دست خود را بگیرم و به دیدن دوکتور خود بروم. بخاطر کم خوابی که در پیری گریبان گیرکهن سالان است، جهت مشوره با دوکتورمعالجم جلو بی خوابی را گرفته باشم، چون بی خوابی مانند دردهای مزمن سخت رنج آور است که سرانجام سبب امراض روانی می شود.

 

گفتم به کتابخانۀ شخصی خود سرزدم که زیادترعمرخود را درعالم مهاجرت دراین کتابخانه سپری کرده ام. نظرم به تاریخ بیهقی (مسعودی ) افتاد بی درنگ در دماغم خطور کرد که همیشه درقسمت میتود تاریخی و موضوعات تاریخی ابراز نظر می کنی سبب اندک رنجی نابغگک  های تاریخ نویس شده بجای اینکه به نقد نوشته های تاریخی من بپردازند، اینجا و آنجا با زبان نرم و ملایم مرا با چماق زبان می بندند و می گویند که در کتابهای خود و مقاله های تاریخی خود که سید موسی هستی خود را نابغگک تاریخ و قوانین تاریخ نویسی میداند، در خورجینک قلم اش چیزی دیده نمی شود که به درد تاریخ و مؤرخین بخورد.

 

بخاطریکه سردرگریبان خود کرده باشم، با افتادن چشمم به تاریخ بیهقی الهام خوبی به من شد تا سر به تاریخ بیهقی بزنم و ببینم چه نوع موضوعات تاریخی را بیهقی بررسی کرده و چه روشی در تاریخ نویسی به کار برده تا اشتباهات گذشتۀ خود را با خواندن تاریخ بیهقی اصلاح کنم.

 

اثر پُر قیمت و نام آور از تاریخ بیهقی تا امروز سر زبان ها افتاده و سرمشق  ادبا، شعرا، سیاستمداران، علمای صرف ونحو و سبک شناسان قرار گرفته است و به خاطری دست به مطالعۀ این اثر با ارزش زدم که  نوشته و انتقاداتی که راجع به تاریخ و تاریخ نویسان داشتم، ادعای درست بوده و یا غیرمسلکی یا حرفهای رها درباد کرده ام و مانند نویسندۀ کتاب رها درباد بی مسؤولیت زبان قلم دراز کرده ام.

 

همه کار های عاجل سردست خود را در بقچه پیچیدم و تا ختم کتاب بیهقی درطاق فراموشی نوشته های ضروری خود گذاشتم و اگر از نادانی و نافهمی زبان قلم دراز کرده باشم از مؤرخین امروز و گذشته معذرت بخواهم. به عقیدۀ من اعتراف کردن به واقعیت و اشتباه جوهر انسانی و شهامت می طلبد.

 

تاریخ بیهقی را باز کردم، با نثر زیبا و شیوه های شاعرانه کتاب روبرو شدم، بعد از مطالعۀ عمیق به این فکر افتادم که بیهقی چرا در لابلای زبا ن و سبک ادبیات عصرخود از ادبیات عصر سامانی ها کارگرفته، درحالیکه در زمان محمود و مسعود، ادبیات شعر و شاعری سبک خود را داشته که حتی تا امروز از روانی آن سبک ها نویسندگان وشعرا استفاده می کنند، نمی شد که بیهقی تاریخ به سبک عصرخود می نوشت، درحالیکه خوش نویس و سر دیوان دربار شهان بود، فرامین را با خط مقبول ، سبک و زبان عصرخود نوشته میکرد که نظیرقلم اش در آن زمان دیده نشده.

 

من بارها گفتم که تاریخ نویس با موضوعات تاریخ و میتود تاریخی، با قوانین زبان خود باید آشنا باشد و متنی که به دسترس او قرار می گیرد بعد از مطالعۀ عمیق وهمه جانبه که عاری از تحلیل و تجزیه نباشد، با درنظرداشت سره کردن و ناسره کردن متن تاریخی را صادقانه و بی طرفانه بدون غرض و مرض مطالعه کند، آنچه که به درد تاریخ و تاریخ نویسی می خورد به شکل مؤخذ داخل حوادث تاریخی نماید.

 

بیهقی نکات بالا راهمیش مد نظر گرفته، حتی زمانی که از کتاب های عصرسامانی درتاریخ نویسی استفاده کرده، از روش ادبیات سامانی ها هم  استفاده کرده وهم از آن سبک به خاطریکه در آینده تفسیرغلط نشود و به نسل های آینده نشان بدهد که امانت داری، سره کردن و ناسره کردن ضروری بوده و نظر مؤرخ در قسمت متن تاریخ بدست آمده همراه با مدنظرگرفتن قوانین ادبی همان زبان که تاریخ نویس به همان زبانی که می نویسد آشنایی کامل داشته باشد، بدون فهم وآشنایی به زبان خود و نیز قوانین زبان و نویسندگی، اگر آشنایی نداشته باشد، خواننده در وقت خواندن متن تاریخی به مشکل روبرو می شود.

 

همان طوریکه قاری های قرآن و مفسرین قرآن از یک آیۀ قرآنی و قرائت قرآن تعبیر و تفسیر مختلف دارند که این نوع تعبیر و تفسیرسبب تفرقه در بین مسلمانان شده وهم اگر مؤرخین به ادبیات زبان خود، قوانین زبان خود، موضوعات تاریخی و میتود تاریخ نویسی آشنا نباشد، خوانندگان تاریخ را مانند مفسیرین قرآن در چهارراه سردرگمی قرار میدهند.

 

بیهقی به میتود تاریخ نویسی عصرخود و به زبان متن های تاریخی که در دسترس او قرار گرفته آشنایی کامل داشته با صداقت متن های تاریخی را سره و ناسره کرده و مطلب واقعی آن متن تاریخی را درج تاریخ نموده که امروز تاریخ بیهقی در بین دیگر تاریخ ها از نگاه تاریخ نویسی جایگاه به خصوص خود را دارد.

 

طورمثال یک مؤرخ جوان در مقالۀ خود راجع به گذشتۀ تاریخی زنده یاد سعد الدین خان بها نوشته است، از نوشتۀ او معلوم می شود که توسط کدام کودن علاقمند سعدالدین بهاء بدون دقت و بدون سره و ناسره کردن معلومات متنی که به دست مؤرخ راجع به گذشتۀ سعدالدین خان بهاء افتاده ، درحالیکه نویسندۀ مقالۀ تاریخی ادعای مؤرخ بودن و تاریخ نویسی دارد، باید در مورد معلوماتی که به او داده شده بود دقت صورت می گرفت تا فردا بخاطر بی دقتی مؤرخ جوان، نسل های آینده مس را طلا نمی دیدند و اگر تحقیق درست را با سره و ناسره کردن به خاطر فهم خود نقد و حلاجی می کرد و این سوالهای زیر را تحت مطالعه عمیق قرار میداد، آن وقت مؤرخ عصر ما با آن عاطفی و سرسری برخورد نمیکرد.

 

شخصی که به مؤرخ عصرما معلومات غلط و ناقص داده و مؤرخ عصر ما خاک به چشم خوانندگان خود آگاهانه و نا آگاهانه زده، این مسؤولیت به دوش کی خواهد بود؟

 

این نوع اشتباهات در مقالۀ مؤرخ عصرما زیاد است.

ما تنها یک قسمت مقالۀ مؤرخ را که در سایت خاوران  به نشر رسیده و سبب نگرانی مؤرخین عصر ما شده وهم این بی  دقتی سبب زیر سوال بردن تمام آثار نویسنده گردیده، مورد ارزیابی قرار میدهیم و امید است مؤرخ عصرما با مطالعۀ دوبارۀ متن مقالۀ خود و نوشتۀ آقای صدیق راهی شوهر اکس ثریا بهاء ، معلومات دهند و با در نظرداشت سوالات صاحب این قلم در اصلاح مقالۀ خود برآیند.

گرچه سرتا پا مقالۀ مؤرخ عصر ما سوالات زیادی را به بار آورده، من اتکاء به این کردم که " در خانه اگر کس است، یک حرف بس است".

( دیدارسعدالدین بهأ وقوماندان طره بازخان)

هنگامی که یک زندانی پس از سپری نمودن سالهای کم ویا بیش در زندان ودیدن گونه هایی از آزار، آزاد شده و پس از آن اتفاق افتاده که با آمرین زندان، با مستنطقین ویا شکنجه گران دیداری صورت بگیرد، دریافت واکنش های دو طرف بسیار دلچسب می شود. برای من که با تاریخچه ی زندانها، روزگار تعدادی از زندانیان و مستنطقین نیز مشغول بوده ام؛ این موضوع هم از جهات مختلف طرف علاقه ام قرارداشته است. نتیجه ی تشبث و دریافت خاطره های هموطنان زندان دیده در اکثر موارد این است که شکنجه گر، چنان رفتاری ازخود نشان داده است که مار ژست مور می گیرد. این موضوع نبشته ی جداگانه ومفصلی را می طلبد. ازاین رو تهیه ی آن باشد برای فرصت مناسب از این قلم ویا از قلم هموطن دیگری. در اینجا از دیدار و واکنش کوتاه شادروان بهأ که 18 سال عمر خویش را در زندان سپری نمود با قوماندان طره بازخان مشهور)

هرکسی که درافغانستان زندگی کرده باشد و سری به کابل زده باشد با چهار راهی طره بازخان قومندان که مقصد مؤرخ عصرما با معلومات غلطی که به مؤرخ داده شده و مؤرخ هم درجستجوی تاریخی نشده بدون سره و ناسره کردن دست به نوشته زده. این روش کفر تاریخ نویسی است و مؤرخ آب را نا دیده  پای قلم از موزه کشیده. به شوخی باید گفت چو کفر از کعبه خیزد کجا ماند مسلمانی.

طره باز خان و خواجه محمد خان قومندان از جمله نوکران و مزدوران صادق درباریان عصرخود بودند، هردوبا بیشرمی در محراب غلامی و جنایت پیشانی شانر برای سجده در محراب ظالمان شاه پرست گذاشته اند، جای شک نیست و هردو مسخ شده های تاریخ اند که حتی یکی از این دو نفر در نمک دان ولی نعمت خود شاش سیاسی کرده و به زندان رفته، منفعت مردم و دولت بر آنها مهم نبوده منفعت خود شان مقدم بوده هردو مسخ شدۀ تاریخ اند و امروز هر که گل خشک خود را بر دیوار این دو قومندان می چسپانند تا هدف دروغین شان ریشۀ تاریخی یابد، این نوع حرفها اتهام است نه روایات تاریخی. تا زمانیکه دوران کار هردو قومندان سره و ناسره نشود، این هردو جزء تاریخ افغانستان بوده هرکس که تاریخ می نویسد با احتیاط پای قلم گذارد. طره بازخان ، خواجه محمدخان قومندان، مانند نایب سالار عبدالرحیم خان وغیره که بعدها اگر زنده بودم از آنها نام می برم، هرسه کار های خوب و بد دارند و کار های آنها تنها به سرسپردگی به قدرت های عصرشان خلاصه نمی شود.

۱ـــ وقتیکه زندگی سعدالدین بهاءرا مورد مطالعه قرار می دهیم، بایدمعلومات راجع به مشروطه خواهان داشته باشیم.

۲ـــ جویا چه وقت به زندان رفت، زمانیکه جویا به زندان رفت سعدالدین بهاء چه کاره بوده و به کدام سن وسال بود.

۳ــ جویا تا چه وقت در زندان ماند و سعدالدین بهاءچه وقت زندانی شد وچه وقت از زندان رها گردید.

۴ــ سبب ماندن جویا تا هنگام مرگ در زندان چه بود و چه تفاوتی مبارزۀ جویا با دیگر مشروطه خواهان بود که شکنجۀ بیشتر شد و تا آخرعمر در زندان ماند و دیگر مشروطه خواهان نیم جان شدند و یا جان به سلامت بردند.

۵ــ چه وقت انیس از مصر برگشت و سعدالدین بهاءدر آن هنگام چند ساله بود و در کجا زندگی میکرد. آیا با انیس هم بند بود و زمانیکه انیس برهان نجات را نوشت، برهان الدین کشکی در زندان بود، سعدالدین بهاءچه شغلی داشت و مصرف زندگی خود را چطور بدست می آورد، آیا دراین وقت مخالف دربار بود و یا مانند انیس یوغ دستور سلطنت برشانه میکشید و بعد ناراحت شد و مانند انیس به زندان افتاد ، سبب رهایی سعدالدین خان بهاءاز زندان چه بود. تا زمانی که در قسمت همبندان سعدالدین بهاءکه با او یکجا و یا پس و پیش از زندان رها شدند و از ضرب ساطور سلطنت دور ماندند چه بود و چرا؟

مؤرخین بی مسؤولیت کورکورانه وارونه نویسی می کنند، بدون  تحقیق و اسناد سعدالدین ها را ناف نا بریدۀ سیاست می شناسند و چه نوع اسنادی در تاریخ گذشته موجود است که ۱۸سال سعدالدین بهاء در زندان سلطنت مانده است.

۶ــ سعدالدین بهاءبعد از خواهرحمیدی، صاحب مغازۀ حمیدی که از خواهر حمیدی سعدالدین بهاء دو پسرداشت و توسط زن دوم سعدالدین بهاءاز خانه کشیده شدند و در خانۀ حمیدی بزرگ شدند، سعدالدین بهاءکه زن دوم را گرفت از زندان رها شده بود و یا قبل از زندانی شدن گرفته بود و در زمان زن نو چند سال در زندان بود.

۷ــ آقای مؤرخ با کدام اسنادی روبرو شده بود که ۱۸سال زندان سعدالدین بهاءرا تائید کرده باشد و سبب چه بوده و چه شده که نویسندۀ مقاله سرتا پا چرند های بی اسناد را در یک مقاله گنجانیده. امید است مؤرخ عصرما بعد از یک تحقیق همه جانبه دوباره مقاله نوشته کند که اتکا به اسناد داشته باشد و تاریخ نویسی بدون اسناد و نوشتن تاریخ روز، ماه وسال، تاریخ گفته نمی شود، حتی تاریخ شفائی نمی توان گفت و نوشتۀ مؤرخ فاقد روش تاریخ نویسی است و روشی که  در افسانه نویسی بکار برده می شود. این نوشته را نمیتوان حتی افسانه خواند.

۸ــ مرگ جویا در زندان جزء تاریخ پرُ افتخار مردم افغانستان بوده که رهایی و مبارزۀ دیگر روشنفکران عصراش را زیرسوال برده و ضرورت  به کنجکاوی عمیق وهمه جانبه دارد.

صدیق فرهنگ که سالها ببرک را در محافل خصوصی وغیرخصوصی متهم به جاسوسی می کرد، بعد در زمان قدرت ببرک کارمل از همسنگران و مداح بلند آوزۀ ببرک کارمل و حزب دموکراتیک خلق می شود.

سعدالدین بهاءهم ببرک کارمل را متهم به جاسوسی می کند و این جاسوس بعد ها ولی نعمت  خانوادۀ سعدالدین بهاءمی شود. آیا این زد و بند ها ایجاب  کنجکاوی تاریخی نمی کند، همینکه در قسمت تاریخ گذشتۀ سعدالدین بهاءو دیگر مشروطه خواهان، روشنفکران سکوت کرده اند، بخاطر چند روز مبارزۀ شان چشم پت کرده اند، نباید روشنفکران عصر سعدالدین ها را خر و بی خبر فکر کرده هر چیزی که دلشان خواست بنویسند. من هم جزء همین عصر بوده ام، از بسیار چیزها آگاهی دارم، مرا مجبور نسازید که نقاب کشی کنم. من همیشه مخالف این بوده ام که مانند ایرانی ها از پر کاه، کوه ساخته شود.

 تا جائیکه فکرمن کار کند به کس اجازه نمیدهم که تاریخ عصر من را به سر روان  کند.

من ترس از این دارم که بدون مطالعه ، سره و ناسره ساختن حوادث تاریخی روزی مبارزین چپ و راست را به اساس خویشخوری و شناخت شخصی  گل سر سبد تاریخ سازند. نه باید با روایات غط این و آن و یا به خاطر معلومات نادرست بازماندگان پیشروان چپ و راست، دروغ ها را جزء تاریخ سازیم و تاریخ وطن خود را مسخ کنیم.

 از پیروان چپ و راست خواهش میکنم که از پوقانه سازی سیاسی جداً خودداری کنند که سبب گنگ شدن تاریخ نشود. از این پند بگیرند که طرفداران مجید از زنده یاد مجید کلکانی یک پوقانه سیاسی بدون اسناد ساختند، خصوصاً تسلیمی های ساما به حزب دموکراتیک خلق به خاطریکه بالای خیانت های خود خاک ریخته باشند، مردم افغانستان مجبور ساخته اند که در قسمت گذشتۀ مجیدکلکانی قلم تحقیق بر دارند و زندگی اش را سره و ناسره سازند.

همین کفایت نمیکند که بگویم مجید یک انسان مانند دیگر روشنفکران افغانستان بود، به وطن و انسان می اندیشید، کسی که کار میکند اشتباه هم میکند، این درست نیست که اشتباهات پیشروان چپ و راست را نادیده بگیریم، شهکاریهای شان را بر روی مردم افغانستان بکشیم واشتباهات شان را نگوئیم. کسانی را که پوقانۀ سیاسی اطرافیان و پیروان شان ساخته اند از نزدیک دیده ام و با آنها روابط دوستانه داشته ام و از نزدیک آنها را می شناختم. اشتباه شان کمتراز شهکاری شان نبود، بگذارید که من بمیرم، بعد با دزد دهن جوال بگیرید.

رنگین اسپنتا دیروز مبارز بود، امروز مرتجع، دیروز چپ، امروز راست، دیروز نوکر فکری چین، امروز نوکر فکری امریکا وغرب و بعضی از این روشنفکران مانند روئین ، واصف باختری، دیروز از هنجرۀ شان دُر باد می شد، امروز چتلی، عینک سیاه به چشم کرده اند و دنیا را سیاه میبینند و همه را فاحشۀ سیاسی در اشعار خود میخوانند، شرم یعنی (وجدان) ندارند.

من با این زبان سرخ سرسبز را برباد خواهم داد. امروز که من تاریخ می نویسم، فردا زندگی من شاید سطری از تاریخ خواهد شد.

مثلیکه عکاس در روز انتحاری از صحنه تصویر برداری می کرد، سرانجام به گفتۀ سایت آزادی تصویرشد.

تصوير برداری که خــودش تصوير شد!

ناگاه به سوسایت بم آتش ودوددرگیرشد

افتادچوسپییدار چنار و فرش  زمین  شد

دیدید دریک لحظه تن اش پاره و چیر شد