افغان موج   

 

سید موسی عثمان هستی

قسمت پنجم

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید">این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

 

حرفهای قناری هنوزدرقفس نقداست

 

ازخون ماسزخ شددامان صحراوکهساران

کس کشته وکس زخمی کس فراربا یاران

خون ماطوفان سیلاب بود،نی شبنم باران

سرزدلالۀ خون ما،هم درپائیزودر بهاران

شاعربی سنگ وبی ترازو

زندگی من حباب موج دریانیست ومرگ من پرقونیست وبرسنگ مزارم نگفتم که چه بنویسدلوحه سنگ مزارمن تاریخ من است بعدازتهدیدهایکه ازطرف خانم ثریا بها ودوستان آن و یک گروب انشعابی حزب دموکراتیک خلق وتهدیدی که به خاطرقطع ادمه نقد برسایت ها فشارآوردند خصوصاً برسایت آریایی با این نوع شارلتانی ها که نتوانستندجلونقد من رابگیرند خواستند توسط آقای رامین جان حیدری که خود رالایر(وکیل مدافع) معرفی کرد تیلفون آن 4247574401 این است وبگفته خود آقای رامین حیدری کتاب رها درباد نزد او موجود است خواست مرا هوشدارباش نرم بدهد من بشکل دوستانه برتمام سوالات اش پاسخ دادم که اومی تواند درمحکمه شاهد شود.

وبه آن گفتم که مقصد من کاپی رایت نبوده ونیست من حق دارم که بخاطرثبوت نقد خود ازدرون کتاب سطرهایکه نقد می کنم نه بشکل عکس برداری خودم تایپ کنم و اگراین جرم باشد بفرمائید به محکمه بروید .

 واقعا ًآقای رامین جان حیدری یک جوان وارد درمسلک خود بودند.امروز14 اکتبر2012 ساعت تقریباً دوبچه بعد ازظهوربیش یک ساعت تیلفونی صحبت کردیم اوازمداخله اف بی آی وپیش کردن صورت دعوی به محکمه ازطرف خانم ثریا بها حرفهایی داشت که من به وکیل موصوفه گفتم: جلو ادعای هیچ کس راکسی گرفته نمی تواند خانم ثریا بهاهم قبلاً مرا تهدید کرده که من عمری با ترورستان احمدشاه مسعود درپنجشیر بودم مرگ انسان پیش من و دارودسته من که مرتکب جنایت بنام مجاهد شده اند حتی سیا واف بی آی امریکا وآی اس آی پاکستان می داند وهم پنجشیری هایکه درسانسفرانسکو اند سالها بادیگارد من بوده علناً کارقاچاق سنگ درسانسفرانسکوی امریکا را می کنند وازنگاه مالی سالها شده که مرا کمک مالی می نمایند.من حرفهای خانم را دریک جامه قانون بادی فکرکردم که کس بزند ودر باد رها کند.

 

 نقد کتاب حق من است وخانم ثریا بها به کسانی مسقیم وغیرمستقم تهمت زده وازعشق وعشق بازی سخن گفته که تمام آنها فوت کرده اند ویا لادرک هستند. تنها نقد می تواند که دفاع ازشخصیت های سیاسی وغیرسیاسی کند تمام ملت افغانستان بشمول زادگاه من درلابلای پرخاشهای که باحزب ورهبران حزبی خود داشته درکتاب رها درباد توهین کرده اگر رهبری حزبش سکوت کرده وهرنوع توهین وتحقیرپذیررفته اند به آن کاری ندارم .

 

من یک شخصت حقوقی هستم وهیت رهبری حزب دموکراتیک خلق که زمانی این خانم ازکاسه لیسان وجوشیدنی درباریان حزب دموکراتیک خلق بود یک شخصیت حقوقی است. حق ادعا را دارد بشرط که درمحکمه ثابت کرده بتواند که من مرتکب جرم شدم 

 

خانم وحزب اش حق دارد ومی توانند که به سیا شکایت کند به اف بی آی شکایت کند وتاریخ محکمه برمن بگیرند تا زمانی که من مرتکب جرم نشده باشم ترس از هیچ نوع تهدیدها ندارم اطمینان شرط است خانم می تواند به مشوره وکیل خود پیش برود.

مرامادرمحکم بست درگهواره

نمودبسته به تسمه پاره، پاره

فرارکردم ز بند بر کوه و دره 

نخواهم بالشت پرقو جز خاره

شاعربی وزن وبی ترازو

آره ازکسانیکه تخته سیاه سنگهای کهسارهندوکش تخت خوابش بوده وبالین اش پُرازخس وخارو وموسیقی گوشش فریاد توپ ،بم وهاوان،هوشیاران نباید فکرکنند که توشک پرقووبالشت پرقوی کانادا او را وادار به بی وجدانی و ترس می کند من اولاد آدم هستم نشان ازپدردارم که پدرم تن به فرمان خداهم نداده به گفته عسوی سیب خورد وبه گفته مسلمان گندم فرق نمی کند نافرمانی  کرده.

واین رافکرنکنند که ترس ازقانون تنها درامریکا، کانادا و اروپا است. جرم جرم است درهرنقطه دنیا باشد مجرم دست به جرم می زند ودرپهلویش متضررمی تواند درهرنقط دنیا مطابق قانون دفاع کند.

خانم اگرمی تواند مرامتهم به جرمی سازد حق خانم است بفرمائید ولی مرا از ریسمان درازبنام مارنترساند ومزاحم من نشود امید است که دیگروکیل مدافع خود را تکلیف ندهد اگرمی خواهد با دسایس پیش برود اقدام قانونی کند.

 وخفاشان همسنگرخود وادار نسازد که مرا تحت فشار روحی قراردهند.هرگاه دلایلی دربرابرنقد من دارند می توانند بنویسند حتی توهین آمیزقلم خوداش وقلم تیم رها درباد وهیت رهبری حزب دموکراتیک خلق آزاداست ومن ازهرنوع انتقادات شان استقبال می کنم ولوکه خشن ترین انتقاد باشد.

بعضی دوستان به این عقیده هستند که نقدکتاب رهادرباد را مانند قف دریا سبک ونرم بسازم. زشتی های کتاب رها دربادرا چطورمی توان به نرمی جواب داد،آن قدرپُرازکثافت وتوهین شخصیت های انسانی درچانته کتاب است که خون ازچشم خواننده سرازیرمی کند وهیچ وجدانی نیست که او را آتش نگیرد.

 همان طوریکه سنگ درشت برپای کثافت ضروری است، باید محکم ودرشت بودن نقد مانندهمان سنگ پای باشد،تا کثافت دورکندبا وجودیکه خانم ثریا بهای عفت قلم مدنظرنگرفت برزخم های ملت مانمک پاشی کرده که ازآن جمله ملت یکی من هستم می توانم خانم بخاطر چرنداش به دادگاه بکشانم ولی می دانم که کشیدن یک یاوه سرا جزضایع وقت است سودی ندارد .

طورمثال حرف ازبوتل وبوتل زدن درنوشته خودآورده وشخصیت یک زن پاک وعفیفه رازیرسوال برده آن کاری که خانم ثریای بها کرده من نمی کنم داستان بوتل دراین کتاب رنج آور وغمگین است که بعدها درآن قسمت چیزی که بی پرده خانم ثریا بها نوشته من با آن زشتی وبی پرده گی نوشته نمی توانم اشک قلم بروی کاغذ می ریزم .

من جملات کتاب رها درباد سطربه سطرمی نویسم گرچه من حق دارم که به آسانی کردن کارخود از جا هایکه نقد می کنم مثلیکه قبلاً گفتم عکس برداری کنم  تا سند به نقد من شود این کار رانکرده ام مشکل با خود گرفته ام سطرهایکه قابل نقد بوده بدون کم وکاست با رنگ قرمزنوشته ام.

 اگراین جرم باشد تاخوانندگان کتاب ونقد من قضاوت کنند حق من است اگرکدام اشخاص یا وکیل مدافع یا محکمه بگوید که نقد تو به این شکل قابل جرم است من دربرابرحکم قانون تسلیم هستم ملتی که قانون پذیر نباشد محیط خود را تحت قانون جنگل قرارمی دهد. بازهم کوشش می کنم که فرمایش دوستان تاجایکه امکان دارد درقسمت نرمش نقدمد نظربگیرم .

شخصی که من اورا نمی شناختم به من ایمیل زیر فرستاد

قناری را در آزادی تعقيب می کنم. زنده باشيد. ولی خبر شدم که ثريا به داکتر اناهيتا تماس گرفته و گفته است که همه گفتار آقای سيد موسی هستی دروغ است و من در کتابم ننوشته ام. اگر چنين است، نقد شما زير سوال می رود. شما نوشته ايد که کتاب او را اسکن می کنيد. در حال حاضر پيشنهاد من اين است که همان صفحه صحبت و پيشنهاد کارمل  به ثريا را( همان صحبت که از او (...) خواسته بود) اسکن کنيد و به آزادی بفرستيد، بقيه اش باشد برای بعد

با احترام

جواد از آلمان

من به جواب موصوف این نوشته را ارسال کردم:

سلام کتاب نزد من موجود است یکتعداد درحدود بیست نسخه دیگر کتاب شنیدگی  هم دربازار فروخته شده این قسم دروغ شاخدارشما چطور می توانید قبول کنید یک عمر هم سیاست کردیده اید به کسی که این حرف زده  اگرهوشیار می بود می گفت : لطفاً یک نسخه کتاب به من ارسال کنید خوداش درسایت ها این کتاب اعلان کرده تعجب براین است که ملت ما چقدرخوشباوراست  من فکرنمی کردم که  داکتراناهیتا به این اندازه احمق باشد.

 من چرا اسکن کنم وچه ضرورت دارم وشما کی هستید که چنین توقع غیر قانونی را از من می کنیدعمرمن با قانون وقانون گذاری گذشته  اگرداکتر اناهیتا دروغ نمی گوید واین خانم  نویسنده کتاب اگربی وجدان نباشد نوشته کند که من راجع به ببرک واناهیتا نوشته نکردیم که من مطابق قانون کاپی اصل کتاب از شرکت کتاب توسط وکیل خود بیرون کنم ونویسنده به محکمه بکشم با احترام کوچک شما موسی

محترم هستی

روزانه صدها ایمیل به من می آید وتا حال 703 میل گرفته ام که همه پرسیده اند که چرا نوشته نقد تودرآریایی زندانی شده من به همه نوشتم امورمملکت خویش خسروان داند.

حالافصل ششم کتاب رهادربادرابه نقدوبرسی بدون کینه وعقده شخصی به حکم وجدان قرارمی دهم .

پدرود باخنیا گری سرخ!

خانم ثریا ازبرداشت سفرخود دردوشنبه وتاشکند بخاطروضع ونابسامانی ها وظلم روس که زبان ورسم خط تاجکان وازبک ها را تبدیل به الفبای روسی  کرده بود متاثرشده وابرارعاطفه ودلسوزی به تاجکان وازبک ها می کند.

قسمی اشک تمساح می ریزد که سالهایکه با حزب دموکراتیک خلق بود هیچ جیزی راجع به پالیسی های روس نمی دانسته چون این نوع چرند بیخبری بخاطریکه نشان بدهد،ازاین تاریخ من نفرت ازروس پیداکرده و زمان تعین کند. درحالیکه بعد ازسفرروس وتا رفتن به کهساران پنجشیرعضویت حزب دموکراتیک خلق را داشت یک حرف برضد روس درزمان قدرت حزب دموکراتیک خلق نوشته نکرده. به اروپا با صدیق شوهراش رفت برگشت وتااعدام مجید کلکانی که دست این خانم درگرفتاری مجید با صدیق وحاجی سخی کلکانی که بعدازاعدام مجید سخی کلکانی توسط خاد بخاطرافشا نشدن صدیق وثریا بها ترورشد واین ترو راب کردن ساما انداختند. درحالیکه سامایی ها بعد ازاعدام مجید کلکانی گله، گله به دولت کابل به رهنمایی نیک محمد و کاکای مجید و پسرنیک محمد که مجید درخانه پسرنیک محمد با الله محمد که الله محمد درآنروز نقش موتروان مجید کلکانی راداشت ازطرف خاد گرفتار شدند.

وکیل نیک محمد شوهرخواهرنجیب که خانواده آن بعدازکشته شدن امیرکلکانی درکهدامن مهاجر می باشند بعد ازاینکه دارایی وملکیت مردم سرشناس کهدامن و پروان کاپیسا توسط دولت نادرخان ضبط می شود پشتونه ایکه با نادردرجنگ علیه امیرکلکانی کمک کردن به آنها داد می شود طورمثال پدرخانم رخشانه خوانده معروف که فعلاً درامریکا زندگی می کند که ازجنرال های بیسواد بود درقلعۀ مرادبیگ ازچند خانواده شمالی که روابط با امیرکلکانی داشتند ملک وزمین شان به پدرخانم رخشانه ضبط واز طرف دولت نادرخان دادشد.

پدرنیک محمد شوهرخواهرداکترنجیب هم ازجمله کسانی بود که توسط دولت نادرخان جایدادهای ضبط شده رابه آنها دادند ونیک محمد درمقابل مجید یک دوره خود را کاندید کرد به اثرتقلب و روبطی که با سردارولی وکیل نیک محمد داشت برنده انتخابات همان دوره درشورا شد. ومجید کلکانی دوباره مخفی شد ولی مجید با خوش باوری هایکه داشت تا روز گرفتاری اش با نیک محمد وپسر نیک محمد ارتباط داشت وفکرمی کرد. اگرغیرت جنوبی درکله نیک محمد وپسراش نیست شاید پابند به غیرت وجوان مردی مردم شمالی باشد که وکیل نیک محمد وپسراش درامتحان خود ناکام ماند وفعلاً نیک محمد درالمان زندگی می کند.

ثریا به درسفر خود به شوروی اززیبایی های  کلیسای روس حرفهای شاعرانه دراین کتاب زیاد زده است.

ازکرملین از تابوت لینن ومجسمه های لینن  وسفراش به قفقازدرقالب حرفهای زیبا وشاعرانه مانند ملای احمقی که به زیارت ولی(...) خیربرود و ازکرامات اش حرف بزند. این خانم هم مانند ملای احمق بخاطر بلندبردن صفحه های کتاب حرفهای دارد که قابل نقد نمی باشد این نوع نشخوارها توسط دوستان روسها درطول تاریخ شده است.  تازگی ندارد بعد از توصیف ها ونکوهش ها ازمیدان به هوتل می رود.

هوتل بزرگ وزیبا بود دیدم آنجا عفیفه، امیلیا،اسپارتک ،فرید بصیرومرتضی  منتظرم بودند وازدور بانگ واشاره دست سلامم دادند. با دیدن آنها خون در رگهایم دمید. کنارمیزبرسی ایستاده بودم. پس ازبرسی اسناد  کلید اتاقم را به دستم سپردند.در این اثنا مرد جوانی آمد چمدانم (بکس) را گرفت وگفت که« پژالسته » (بفرمایید) من هم از پشتش راه افتادم ، والگای سیاهی ایستاده بود، دراش را بازکرد وگفت : « پژالسته» (بفرمایید) من زبان روسی نمی فهمیدم متردد ایستادم که چرا از هوتل بیرون آمده است. در همین هنگام فرید رسید ومشتی به دهن مرد کوفت و به زبان روسی دشنام هایی نثاراش کرد.برایم گفت: » بیا کجا می روی ؟» گفتم :« گارسون هوتل مرا رهنمایی می کرد» رفقایم همه بیرون دروازه هوتل ازخنده تاب می خوردن و مرا درآغوش می کشیدند، که «دخترساده! این گارسون هوتل نبود، شاید برنامه هایی داشت .اگرما اینجا نبودیم، چه برسرت می آورد؟»

این نوشته بالارا بخاطری آورده ام که به داستان سازی ودروغ های نویسنده کتاب متوجه شود خانم ثریا بها کوشش می کند که سر(...)خود تهمت بزند تا او را خواننده بصفت یک زن فیمنیست بشناسد .

به این اندازه یک انسان کودن هم باشد ازخود حرکت احمقانه نشان نمی دهد خود اش می گوید من داخل هوتل شدم کلیدهوتل گرفتم مردی بکس من را گرفت می خواست مرا اختطاف کند.

کدام احمق باورکند که با آن قدردختران زیبا روی در شهر ماسکو یک خانم جت نمای افغانی را چه کسی میل دارد که اختطاف کند.وانظباط حکومت روس آن زمان را هرکس می داند وبعد خود خانم اعتراف می کند که کسی ازیک شهربه شهردیگر بدون اجازه پولیس رفته نمی تواند وکس جرات ندارد که مرتک جرم شود هرگاه خواسته باشد جرمی را مرتکب شود استالین درفکراش بگردد شاش درتنبان اش سرخود می رود دروغ وداستان سازی وافسانه سازی هم حد دارد. دروغ شاخدار شنیده بودم ندیده بودم وخواندم...

آن شب نخوابیدم . غوغاییی دراندرونم برپا بود. فردا بصیر رنجبر واعظیم احمدزی به دیدنم آمدند. با ان که می دانستم آن دو موجود جاسوس ،  خشک و یک بعدی اند، با آن همه درک، هوشیاری تاکتیکی راازدست دادم .

من درحضورآن دوازکشوری انتقاد می کردم که آنجا آزادی بیان، آزادی قلم ، آزادی احزاب سیاسی وآزادی مسافرت جرم شناخته می شد.

من ستمی را به باد انتقاد می گرفتم که ازادی انسان را به لجن کشیده بودآنگهی که منتظرواکنش بصیربودم اعظیم احمد زی گفت :« من به آزادی بیان وقلم کار ندارم. برای من آزادی، دخترک های چاق وچله روسی است که هرشب یکی را درآغوش بگیرم وکیف کنم»

 

ببیند! من  عظیم احمدزی را نمی شناسم. ایمان دارم که یک افغان تحصیل کرده با وجودیکه شرم وحیا را روش بورژوازی می پنداشتند این نوع حرفها را نزده واگرزده هردو سرمیخ یک سیستم کلان شده اند شاید زده باشد.

شناخت انسان هامشکل است که ثریابها آن قدر زرنگ است که ازکارمل گرفته تا نجیب وهیت رهبری حزب دموکراتیک خلق ،احمد شاه مسعود،خاد، آی اس آی، سیا،رامیخ به معقد شان کوبیده امکان ندردکه دونفررابه نام جاسوس می شناسد وایمان به جاسوس بودن شان داشته یک کلمه بد روس را پیش آنها گفته باشد بعدازآمدن شوروی ثریا بها سالهاهم درنشخوارخانه روس مانند کشمندبه نفع روس نشخوار کرده.

 

درفرودگاه مسکو قاسم رفیق برادرم وعالم دانشوربرادررهنورد زریاب به استقبالم آمدند. ومرابه خوابگاه دانشگاه امگاوو بردند وقاسم که درخانه معشوقۀ روسی خود زندگی می کرد، کلید اتاق اش را به من سپرد تا چند روزی دراتاق کوچک ویدرزون(گ) طبقه هژدهم زندگی کنم .این اتاق تاریک شباهت بی تردید به یک سلول زندان داشت.دراین زون حیدرمسعود مسوول بخش پرچمی ها وعالم دانشجو که دانشجوی ممتاز و آزاده ای بود، زندگی می کردند.

حیدرمسعودمسئول حزبی پرچمی هانیز دراتاق پهلوی من زندگی می کرد. وی با موجودیت من آزادی جنسی  خودرابا دختران روسی از دست داده بود.

خوداعتراف می کندکه اورادرجایی پرچمداران بردندکه کسانیکه درآن بلدینگ زندگی می کردتمام محصلین به شمول خودثریابها شناخت قبلی که ازحیدر مسعود داشته که اوجاسوس روس می باشد واین را درجایی آورده اندکه بتوانندبه این خانم برسندوخانم باوجودیکه می داندروبط زن ومردغریزه انسانی است اما حیدرمسعود معشوقه خودرانمی آورد.این نشان می دهدکه یک جاسوس از دیگرجاسوس می ترسدویا حیدرمسعود بخاطر مهمان نوازی که خانم آغوشش خالی نباشدچندوقتیکه خانم درپهلوی اتاق اش جاداده به خدمت اش رسیده باشد حرفهای بالا غیر ازین معنی ندارد

درمسکو دوباره به دانشگاه امگاوو برگشتم تا به زودی به کابل برگردم .

حیدر مسعود به دیدنم آمد وگفت «فردا صبح ساعت ده به اتاق من بیاید رفیق دربانکوف می آید. رفقای داخل دستور فرستاده اند تا شما را کمک کنیم » پرسیدم « دربانکوف کیست وچه کمکی می کند؟» گفت:« پروفیسوردیانکوف ، شرق شناس روسی است که زمانی درانجمن زبان پشتوکارمی کرد. زبان پشتو وفارسی را چون زبان مادری خود می داند. فردا با شما گپ می زند.» بعدازگرفتن شاور به اتاق حیدر مسعود رفتم . دیانکوف نیزانجا نشسته بود. باهم آشنا شدیم . وی علت بیماری ام راپرسید. برایش گفتم :« بیماری من پیامد فقر غذایی، بی خوابی های متداوم وهیجانی های شدید عاطفی ودرسی بود که پس از تداوی واستراحت بهبود یافتم» دانکوف پرسید: هزینه مسافرت تراکی پرداخت؟» گفتم « برادرم از پسر عموام ، قرض گرفت» پرسید:« چرا حزب کمک نکرد؟» گفتم: « حزب ازکجا می کرد؟» گفت حزب می توانست ازطریق شبکه  های ارتباطی کمک کند» و با تأثرخطاب به حیدر مسعود ادامه داد:« ما برای همه رفقای رهبری شما ماهانه پول می فرستیم . رفیق کارمل ماهانه سی وپنج هزار روبل روسی را چه می کند؟ چراحزب درخرید تکت این دخترکمک نگرد؟ چرا گذاشتتند یک دختر مبارز را فقرغذا ییبگیرد؟ ما برای چه پول می فرستیم؟»

اگر این حرفها واقعیت داشته باشد چرا باید هیت رهبری حزب ، بیروی سیاسی ، کمیته مرکزی ، شورای انقلابی به این اتهامات پاسخ نگویندوسکوت کنند؟.

وقتیکه این نوشته راهرانسان باوجدان حتی بی وجدان می خواند باخودمی گوید روس به کدام اندازه به ملت ماجفا کرده که یک مشت طفیلی راحاکم سرنوشت ملت ماساخته نفرین وننگ باد به حزب دموکراتیک خلق وروس... اگرچنین باشد شاد باد روح کسانیکه دربرابراین نامردان مقاومت کردندوکشته ویا فرارشدند.

بخاطر می آورم که رفقای کارگرغذا نداشتند، اما اناهیتا تنش رابا شیر می شست تا طراوت اش را نگه دارد.

ای کاش که این حرفها را خانم ثریابها نوشته بود یک یک جلد کتاب خود رابه هیت رهبری حزب دموکراتیک خلق ارسال می کرد و بزدلانه ، سر افگنده با خجالت وبی وجدانی به خانم اناهیتا تیلفون نمی زد ومعذرت نمی خواست وخانم اناهیتا راتب زاد می گفت : لطفاً قبل ازمعذرت خواستن کتاب خودرا به من بفرستید که من درروی نویسنده نقد تف کنم.

یا این حرفها دروغ است ویاهیت رهبرحزب دموکراتیک خلق برای خود بینی خمیری می سازند.

به دانشگاه  امگاووبرگشتم.عالم دانشوررا دیدم وداستان دریانکوف را برایش روایت کردم . عالم دانشورکه پسربا دانش ، واقع بین وغیر حزبی ، بود، با موج از احساسات گفت :«اگرکشته هم شوم تراکمک می کنم. برای هیچ کسی چیزی نگو.

با پرداخت چند ربل رشوه، پروازتورا برای پس فردامی گیرم تو را به فرودگاه می برم زمانی که پروازکردی، برای برادرت تیلفون می کنم تا درفرود گاه کابل منتظرت باشد.» روز موعد دانشور مرا به فرودگاه ماسکو  برد هنگام  پدرود گفت :«تو دخترمبارز و با شهامتی هستی. ای کاش می توانستم توراهمیشه داشته باشم اگرخواستی درکابل ازتوخواستگاری می کنم.

 شما قضاوت کنید درین جای شک نیست که درروس رشوت بود با چند روبلی تکت بدون نوبت بدست مشتریان می رسید. خانم زوترفرارخود ازمسکورا سازمان میداد ریرا تروراش را به دستورببرک کارمل توسط دستگاه روس می داند.

تمام ملت افغانستان شخصیت زریاب وبرادراش را می شناسند...  گذشته از دانش وفهم این خانواده چرا خانم نمی گوید که من خودرا تلک گردن عالم دانشورکردم اوبه من راه جوری کرد مرا بکابل فرستد وگفت بعد همراه تو ازدواج می کنم حالا بخاطر بدنامی روس وکارمل به عالم دانشور شخصیت می تراشد ودرلفافه اعتراف به روابط جنسی خودمی کند.

نمی دانم که دروجوداین خانم چه است که تاحال دوطلبان درقطارنوبت ایستاده اند.

خانم ثریا بها اگرکسی حاضرمی شد که ترا بگیرد وصدیق این قربانی را به زورحزب وبخاطربرادرونام فامیل ات نمی داد تومجبوربخاطرحفط ابروی خانواده ازدواج تن در نمی دادی مانند شفدرخوراک خرمی شدی چرا پوست کند و آشکارا منحیث یک انسان با وجدان واقعیت ها رانمی گویی که چه سبب شد که تن به ازدواج خر ماچه خر می دهد.

 

امروز15 اکتبر2012

 

فصل هفتم

 

سنگین ترین پیامد ها

 

رابعداً خدمت شما می فرستم