تا که آن دزد کلان آید همی
ملت ما در فغان آید همی
من چه کردم ای خدا کاین سفلهها
یک پی دیگر روان آید همی
آن که مال و هستی ات دزدید و رفت
پیش روی کاروان آید همی
این چه رسم نو شده در شهر ما
پیش پوده پهلوان آید همی
مرچ سرخ و تازه را کمتر بخور
چون که دردش در فلان آید همی
قصهی خواجهسیاران تا کنی
پیش چشمم ارغوان اید همی
شنبه ها خسرانهی ماما قدوس
دیدن زرغونه جان آید همی
روغن زرد و قروت و لبلبو
در خزان از بامیان آید همی
مولوی و شیخ و ملا را ببین
در پی حلوا و نان آید همی
طالع ما در زمین افتاده است
بخت بد از آسمان آید همی
اجنبی خاک مرا برباد کرد
سگ به سوی استخوان آید همی
بانگ آزادی برای بانوان
تا مزار و چغچران آید همی
تا که یادم هست در این سرزمین
لشکر بیگانگان آید همی
از بسی شلاق ظالم خوردهام
گرگ، پیشم مهربان اید همی
تا ببینم دخترانِ خانه را
در ضمیرم طالبان آید همی
این بلای آسمانی را نگر
بر سر هرّاتیان آید همی
خانهها ویران و مردم در بدر
ناله و درد و فغان آید همی
غم پس غم ،غمدرونم کرده است
خنده کی باشد به «دان» آید همی
دست خود بالا بکن ای هموطن
صلح در افغان سِتان آید همی
هارون یوسفی