افغان موج   

دل گم گشته را از هر دیاری جستجو کردم

نشد پیدا اگرچه عالـمی را زیر و رو کردم

شـنـیـدم نـالۀ تاریـخ و فـرهـنگ و تمـدن را

بهررنگی  بهرجایی و هـرشکلی نمو کردم

ندانستم که منظورفلک اززادوکشتن چیست

مگـر در چـرخۀ جبر شـدن افتاده خو کردم

حـدیث حـال و فـردا و قـدیـم افـسانـۀ تکرار

ازیـن گـردونـۀ گـردان کـجـا را آرزو کردم

گهی درچاه تاریک وگهی درژرف اقیانوس

گهی روی زمین سنگریزه هایی درکدوکردم

نبشتم از تخیل قـصه و اسـطـوره هـا بسـیار

سپس آن را به اشک دیدگانی شستشو کردم

چو دیوان ارث پرباربشر رامی کنند ویران

به رسـتـم بهـر احـیـای تمدن گـفـتگـو کردم

جهان درآتش نفرین ونفرت تا که می سوزد

پـیـام بـادۀ عـشـق و محـبـت در سـبـو کردم

دریـدم پرده های رنگ رنگ حیله و تزویر

دروغ وراستی را پیش دلها روبـه روکردم

گـذشتم از سـر ابحـار و گـشـتم دور دنیا را

به دستان تجـارب آب باریکی به جـو کردم

هماره تیغ کند روزگاران ریش ریـشم کـرد

به ارمان ها دل صد پارۀ خود را رفو کردم

شنیدم نغمۀ پرسوز دل ها را به گـوش جان

غزل گفتم وبانگ عشق ومستی درگلو کردم

نمی دانم به دسـت کیست یارب آن دل شیدا

نظرگرچه به جام جم از هر شش سو کردم

رسول پویان

14/5/2023