ز اقیانـوس رویاهـای دل گـوهـر کنم پیدا
بـر امـواج خیال آگـیـن تا بـسـتـر کنم پیدا
نخواهد ساحل آرام وساکت را دل پرشور
بـرای کـشـتی تـوفـانی ام لـنـگـر کنم پیدا
عقاب سـرکشم پـرواز مشق زنـدگی باشد
که تا بـر قله هـای کهشکان اختر کنم پیدا
در اوج کاج سبز زندگانی آشیانـم سوخت
مگر قـقـنـوس خود را در دل آذر کنم پیدا
سرود چشم شوخی رادل مستانـه میخواند
که در بـزم خیالش حالت خوشتر کنم پیدا
بـه دیـدار دل سـوزان نیامـد بـر لب دریـا
کجـا یارب نشـان ازوحـدت دلـبر کنم پیدا
نمی داند کسی احساس دلهای پریشان را
چه سان با ارتباط دل به دل باور کنم پیدا
شـب یلدای هجـران قـصۀ گیسو کند آغاز
که مهر نور افشان از رخ مجمر کنم پیدا
خیال آمیز کردم از سـر شب بستر دل را
که بـوی عطر زلف یار از عنبر کنم پیدا
نگیرد حلقۀ پیوند اگـر بر کلک زیبا جای
ز الـمــاس تـمـنّـا رنگ اگــشــتـر کنم پیدا
بیا ازچشم نیکان بررخ عشق ومحبت بین
که تابلوهای زیبایی در این منظر کنم پیدا
مپنداریدکه امریکاوطالب سوخت میهن را
گلان آتـشــیـن از لای خـاکـسـتـر کنم پیدا
اهورای خـرد از جهل اهریمن نمی ترسد
نبرد نور و تاریکی ز خیر و شر کنم پیدا
رسول پویان
1/1/2023