کودک
بیا که آینه بندیم کوچه های کودک ده
که در کویر عاطفه ها
در دیار بی مهری
هنوز منتظر بوی باران است .
***
هزار قافله رفته است در مسیر باور او
هزار قصه ناگفته است ثبت روی دفتر او
اگر چه سالهاست میزبان لوت عطش
ولی هنوز
در طلب آبشاران است .
***
هنوز کودک ده با هزار فصل امید
به یاد روزهای دور خینه می بندد
هنوز کودک ده کوچه های قلبش را
به روی خشم و غضب ، روی کینه می بندد
هنوز کودک ما از سراب می نالد
و تشنه لب
ز پی چشمه ساران است .
***
هنوز کودک ده سوی جاده می بیند
که اسپ سواری ز راه دور می آید
و با سبدی از عروسکان رنگارنگ
به جستجوی خانه های داغداران است .
***
بیا که عاطفه بخشیم لحظه های کودک ده
که لحظه های نگاهش
مسیر جاده شب را
به هوش می نگرد
و منتظر لحظه های نورباران است .
داود عرفان
4 دسمبر 2008