پـیـانـو از ضمـیـر آشــنـای دل سـخن گوید
دل گیـتار می لـرزد که نـوتِ تَـن تَتَن گوید
نوا در پرده هـای سـاز دل آنسان کند بازی
که طرز تازه گویی بیت وآهنگ کهن گوید
صدا در بستر امواج هارمونی شده رقصان
که سمفونی به گوش دلرباهردم احسن گوید
به بزم زهره با چنگ ونوا دل راکند مهمان
برای عشـق از هجران و درد سوختن گوید
پر سـیـمـرغ تاریـخ کهـن از کـوه قـاف آرد
دقـیـقی گـونـه از حمـاسـه هـای تهمتن گوید
نگاه آشـنـایی می دهــد در دسـت دل جـامی
غـزل هـای دل مـستانـه را در انجـمن گوید
چونان مهرجهانتابی نهان در سینۀ عشقست
که دایـم از نشـاط و خـندۀ حُسن حَسن گوید
اگرعمری نشیند رو بروی چشمِ دل چشمی
فـقـط راز دل و نقـل تمدن تـن بـه تـن گوید
ز عـشق زنـدگانی می کـنـم لبریـز جـام دل
به مثل آن که بلبل نغمۀ سـرو و سمن گوید
به روی صفحۀ هستی نگارم داستان عـشق
که تا انسان باشـد قصه هـای تو و من گوید
نباشـد بـاکی از خـار بیابـان گـر خلد بـر پا
به گـوش دل قـناری قصۀ باغ و چمن گوید
خدا یا دور کن از قلب میهن درد و ماتم را
همیشه طالب و داعش ازمرگ و کفن گوید
بیا جانا که گل افشـان کنیم دامان دل هـا را
که عشق ازبلبل وپروانه ومشک ختن گوید
12/4/2021