افغان موج   

تا زدل آتـشفـشـان عـشـق فـوران می کند
کینه آتش می زند دشـمن هراسان می کند
کوره زارعشق دل ها می کند تا سینه را
مهـربـانی و صـفا همـواره غلیان می کند

گلخـن آتـشگه و صحرای سوزانِ خراب
جلوه گاه نرگس و رشک گلستان می کند
زلف شب را تاسحـرگاهان فرداهای دور
گاهگاهی شـانـه و گاهی پریشـان می کند
زخم خونین وطن را تا سراطون کرده اند
عشق پاک دل فقط ازریشه درمان می کند
عاشقان زور و زر را نیست پروای وطن
رندمسکین از صداقت جان قربان می کند
سـر به پای اجنبی کی خـم کند آزاده کیش
هـمـت و آزادگی را زیب انـسـان می کند
کور خـود بینای مردم تکیه برقـدرت زده
عشـق پاکان چهـرۀ مکّاره عریان می کند
پول ها صرف نفاق و جنگ قومی میشود
هرکه حرف قوم وخویش خودعنوان میکند
طالب وداعـش دوزخ کرده میهن رابه خلق
مدعی آسـوده کیف حـور و غلمان می کند
از برای عیش و نوش فاسدان رشوه خوار
انتحاری گوشت وخون خلق بریان می کند
قلب مـردم را چـونان با خنجر خونین زدند
در فغـانـسـتان دل صـد پـاره افغان می کند
آن که پـول خـون مـردم را چـپاول می کند
دین به دنیا می فروشد ترک وجدان می کند

رسول پویان
5/7/2017