این قافـله را هیچکسی راهـبـری نیست
از مقصد و سمت سفر اش هم خبری نیست
هر جا که رسد دشتِی پراز خرغوله و خار
از دهکده ای شهری و آدم... اثری نیست
گویی هـــمه جا سوخته در آتش نمــــرود
که از باغ و گلستان زمین اش ثمری نیست
تقدیر چنان رفته که هـــر جای عقاب است
بر پیکــــر آزاده ای او بال و پری نیست
دنیای عــــواطف به دل شاعر ما مُـــرد
محبوس قفس گشته در آن هیچ در ای نیست
ما راست در این معرکه این باور و ایمان
بهتر به جهان کیسه ای پر سیم زری نیست
نعمت الله ترکانی