میگندد نمک
کار ها عـــریان میسازد، گـــمان را کم کمک
آنچه پشت پــــرده یاران، مینمایند خـــم خمک
پاســــدار و شحنه، دزدان ســر راه گشته اند
بهـــــر غارت کــــردن مال تو دارند چم چمک
محتسب از بس می نوشیده، بیخود گشته است
شیخ میگوید؛ حدیث عیش و عشرت خپ خپک
دوش دیــدم، زاهــــدی را با دل پــــــر درد آه
بهــــــر دینار و درهم، اشکی فشاند نم نمک
حاکم شهــــر غریبـــان، گشته گمــراه و غبی
جای حکم شــرع دارد، پیش مــردم لب لبـک
گفته اند هـــر چیز می گندد نمــک پاشی کنند
حیرت ام از آن فزون گردد که، میگندد نمـک
نعمت الله ترکانی
16.11.2007