افغان موج   

بهـار میهـن مـا بـدتـر از زمـسـتان است

به هر طرف نگری غارت گلستان است

کجـاسـت رحمـت رحمـان و یاری ایـزد

عـنان قهـر طبیعت بدسـت شـیطان است

ز بـرف آب گـوارا شـود بـه جـو جـاری

ولی بـه سینۀ ما نـوک تیغ و پیکان است

به ماه حـوت گیاهان ز خـواب بر خیزند

برای مردم ما خواب مرگ وتوفان است

ز خشکـسالی دوران وطـن شـود ویـران

زخشم بهمن و سیلاب، دل هراسان است

به سـوگ مردم پنجشیر و بامیان و تخار

دوچـشم اهـل وطن مثل ابر گـریان است

ز ظلـم طالـب و قهــر طبـیعـتـم حـیـران

که هردواوج مصیبت بلای دوران است

فـساد و جهل و تعصب که می کند بیداد

همه زسستی ایمان وضعف وجدان است

طبیب رفته بـه خـواب عمیق خـرگـوشی

بهرطرف مرض ودردوغم فراوان است

دل وطـن شـده چـون دامن شفـق خونین

سـر شکستۀ مردم به روی سـندان است

 

جفـا و ظلـم و سـتم تـا بکی بـود جـاری

گهی ز خشم طبیعت و یا ز انسان است

مکان رنج و عــزا و بـلا شــده مـیـهـن

که سـوز سینۀ بریان و آه و افغان است

 

رسول پویان

28/2/2015