افغان موج   

بـاز گـویی بهـار آمده است

گل بـه مانند پـار آمده است

عطر یاس وشقایق ومرسل

نغمه های هزار آمده است

هرطرف تا شکوفه میبارد

گل به پیکارخار آمده است

غوره درتاک میکند مستی

پرنگین گوشوار آمده است

شـبنـمِ بامـدادِ بـرگِ گلاب

جلوه یی درنظارآمده است

تابکی خیره در سراب غم

شرشری آبشـار آمده است

بسکه بوسم لبان عاطفه را

شوق مستی کنارآمده است

خوشۀ مهر با طلوع شفـق

از نهـان آشکار آمده است

عیش از ساغـرخیالم نوش

بادۀ خـوشگـوار آمده است

با عـقابان کوهـسار وطـن

همت و اعـتبار آمده است

اوج هـنـدوکشـم، و بابایـم

تا زبـان اسـتـوارآمده است

فطرتم پر زعشق پاک بود

درغزلهای آبدارآمده است

گر به خوانی تمام دیـوانـم

عشـق و وصل نگار است

درّ و گوهر نثار یاران باد

که زعمق بحار آمده است

از صبوری بجو مراد دل

این سخن باربارآمده است

سوختم در تنور داغ فراق

بار دیگر شرار آمده است

یک رخ مهر با لب خندان

از حجاب غبار آمده است

دردل درد و سوزش ابهام

وعــدۀ انـتـظـار آمده است

باز بهـر امید و خوشحالی

مژدۀ وصل یار آمده است

بهر عـدل و شـعار آزادی

دل بشهرو دیار آمده است

24/3/1393

 

امتحان

عزیز دل دگـر ایـن امتحان کافی نیست

عذاب و دلهره شکّ وگمان کافی نیست

تـو خنده رو و منی بـیـنـوا تک و تـنها

بهـار آمـده، جــور خــزان کافی نیـست

امید در دل و احسـاس در بـدن گل کرد

فراق و سوزش حورجـنان کافی نیست

کجــا ز دیــده رود آفـتـاب بـا انگـشـت

فروغ مخفی و عشـق نهان کافی نیست

به بزم زهره و پروین شوروغوغا بین

سـرود مـاه دل از آسـمـان کافی نیست

فـلک بـه جنبش و انجـم در سما گویند

سروش زندۀ کون و مکان کافی نیست

ازل بـه دســت ابـد داده دفـتـر عـشـاق

بقـای عـشق ز قـید زمـان کافی نیست

بیا بـه بـاغ دلـم جـوش گل تماشـا کـن

نـوای بلـبـل سـرو چـمان کافی نیست

ز بیت بیت غزل عـطر یاسـمن خیزد

نسیم خوش نفس بوسـتان کافی نیست

زبیخ عشق ومحبت و گرمی احساس

درخت برشده این سایبان کافی نیست

در عمق بحر دلم جوش بحر پنهانست

مگرهمین لب گوهر فشان کافی نیست

به جسم خسـتۀ من جان تازه می بخشد

نوید وحدت جسم و روان کافی نیست

متاع عـشق و محـبت ز عـرضۀ دنیا

بـرای مـا ز مفـاد و زیان کافی نیست

ز دل ترانۀ عشق و وصال می خوانم

هزار نغمه گرم این فغان کافی نیست

«مگو که پیرشدی عاشقی نمی زیبد»

نشاط و مستی طبع جوان کافی نیست

16/6/2014