افغان موج   
FacebookTwitterDiggDeliciousGoogle BookmarksRedditLinkedinRSS Feed

رسول پویان

زنـدگی بی وحــدت دل کـورۀ آهـنگر اسـت

قـرنها تنـهای تنـها بــودن از آن بهـتر اسـت

زیست بـا معنای انسانی نباشد خوردوخواب

صدهزاران رمزورازعشق درآن مضمراست

هـرکه پشـت پـا زنــد بـر وحـدت ذات حیات

ســال هـا در قـلـزم داغ تــنـاقـض اندر است

در دل امـواج اقـیــانـوس مـســت بـی کـران

بی خیال وهـم در سر آروزی گـوهـر اسـت

روشـن و بی پرده می گـویـم قصد دل مـدام

بشکنم درب سکون بنیاد مـن پـرده در است

تـابکی بـازی دهی دل را بـه آب و دانـه ای

آن کبوتـر در قـفـس خاکسـتر مشت پر است

بی صدای عـشق جـسـم و جـان آدم خاکـدان

دردل خاک ستم سـاز طرب کورو کر است

ســاعــتی در کــورۀ داغ تخـاصـم زیـسـتـن

سخت وطولانی ترازغوغای روزمحشراست

لحـظه ای درعیش ومسـتی گربرآیـد کام دل

از بهشت جاودان صد پایه گویی بر تراست

طـالــب کـنـج قـنـاعـت در طلـســـم روزگار

غرق گرداب سکون و پشت زندان در است

صـد هـزاران مرتـبـه گـر باز گردد آزمون

در نـتــیجـه آخـرش از اول آن بـدتـر اسـت

گـر نیـفـتـادی مـوافـــق بـا رفـیـق زنــدگـی

خارجای گل درآغوش وشرردربسـتر است

در صدف تنهـا بـود گوهـر که گـردد آبـدار

ورنه باخاروخـذف خـرمهره درّ برتر است

پـرپـر نـور خیال عـشـق می جـویـد وصال

ورنه دل دربند مثل مرغ بی بال و پر است

خود فریبی در طریق عشق رسم نا بجاست

گربدانی این کلوخ وان سیرت کان زراست

در دل ابهـام تـاریکی فـرو رفـتن خطاسـت

چون به بینی هرطرف نور سپید اختراست

این نه تنها از بـرای ماسـت اوج زندگیست

گر فـروافتی ازآن پند ضیعـف و ابتر است

چـشــم بـر مـا بسته گویی نسـل آزاد زمـان

هرکه شد تسـلیم ایـن زندان وبند دیگراست

گام بزن در روشـنای دل بـه قـصد اعـتماد

چون مرادعشق پاکان با رضای داوراست

گر به سـر داری امید آفـتـاب عـــدل و داد

دل چو اقیانوس و پهنای رهایی منظراست

از شکـست پیهـم زنجیر بـر خیزد خـروش

آنچـه زیب دفتر تاریخ مـا در کشـور است