افغان موج   

بعدِ مرگ

به هـم تنیده مگر شـادی و عـزا باشد

که خون ز کینه و لبخند از صفا باشد

زسـینه دور نما اژدهـای سـرکـش را

که دل مکان صـفـا نـه خُـم بـلا بـاشد

اگر سـکـندر قـرنـی و یـا خلـیفۀ روز

به خـود بیا که دم مرگ در قـفـا باشد

دوروزعمربخوشی گذارفرصت نیست

دمی که چشم گشایی نه من نه ما باشد

بلای کین وسـتم را زدل بـرون افکن

که حاصلش بهمه وحشت و رثا باشد

تـرور و جنگ نباشد درخور انسان

بهر طریق که نـام آوری خطا باشد

سـموم جهـل و تحجّر در دل میهـن

چو غدۀ سرطان زخم بی دوا باشد

مکن برای خدا نورعلم را خاموش

که بهـر درد دل میهـنم شـفـا بـاشـد

بـرای دیــدۀ کـوران راه گـم کــرده

صـفای مهـر و محـبـت تـوتیا بـاشد

وطن خراب شد از فتنۀ تعصب ها

فـدای قـلبی که آزاد و بی ریـا باشد

کسی که دوخته برتن فقطلباس عزا

یقین بدان که پـراز کینه و دغا باشد

چوزنده ای بفشان نورمهر برمردم

که بعد مرگ فقط نوحه و دعا باشد

 

صفای دل

دلـم بـه خم فکنید جـوهـر شراب کنید

جگر بـه آتـش عـشق کسی کباب کنید

بـه جـانـم از شـرر بـاده آنقـدر ریـزید

که در زلالی مسـتانـه تـن خـراب کنید

درین کشاکش شب خفتگان دلم بگرفت

ســراغ صـبح ز گـرمـای آفـتـاب کنید

مـس رقـیـب بـود غـرق دردل زنگار

ز عـمق سـینه هـوای طلای ناب کنید

ز گمرهـان دل پـاک پـاک اقـیـانـوس

فـقـط سـراغ هـوسـخانـۀ ســراب کنید

گناه مست خرابات گر دل پاک است

صـد اجتناب از آن کاذب ثـواب کنید

در ایـن زمانـۀ پـرفتنه و دغـل بازی

طریق مهر به شعر و ترانه باب کنید

به کیش ما نبود بـدتـر از دل آزاری

هر آنکه دل بخراشدخطرخطاب کنید

ز دسـت غیر گریـزیـد در صفای دل

 همیشه راز دل خویشتن به آب کنید

فــدای هـمـت آزادگان شــوم هــردم

ز هـم نـشـینی نــاکس اجتـنـاب کنید

مـلولـم از پـرش زاغ هـای بد آواز

ز بلبلان وطـن رفع اضطراب کنید

گرفت ابـر سـیه باز دامـن خورشید

منادیـان سـحر هـو زنید عـتاب کنید

مراد کس نشـود حاصل از ریاکاری

دروغ وحیله به زندان تن عذاب کنید

بلای کین و تعصب وطن کند ویران

به بند کشید بلا زشـت در نقاب کنید

به جای غیبت و دشنام و کینۀ مـردم

هوای بیت و غزل  نغمۀ رباب کنید

رسول پویان