افغان موج   

رسول پویان

لبت چـو بـرگ شـقایـق گل گلاب بود

تبـســم نمکـیـن کــوزۀ شـــراب بــود

تــو نـقــش مـوقـلـم کارهـای بهـزادی

و یـا پـری بـه مثل در میان قـاب بـود

خیال موی توهرشب زند به دل چنگی

زشام تا به سحر هی به پیچ و تاب بود

ز چشـم شـوخ تـو آمـوختم غـزل گفـتن

بویژه وقتی‏که مسـتانه‏مست خواب بود

شـراب از لب قـنـد تـو کی بود ممنوع

قسـم بـه چـشم سیاه تـو، در کتاب بود

خوشا دلی که شـود بند تار گیسـویـت

 ز حال تا بـه ابـد عاشق و خراب بود

مـن از نخـسـت فـتادم به چنگ تنهایی

چو ماهی‏یی که جدا از صمیم آب بود

نـشـد راز معمای دل بـه کـس روشـن

چـو آفـتــاب کـه در پــردۀ نـقـاب بـود

کتاب قـلب مرا خوانـده ای مگر از بر

که هرچه گفته‏یی درّ و طلای ناب بود

نـشـد بـسـترم از عطر خـاطـرت خالی

توگویی روح تودرپیکرم به خواب بود

بیا بیا که شـوم نـاز و عـشوه را قربان

به جـز وصال تو هرچه بود عذاب بود

چـونان گـرمی احسـاس می‏کـنـم تقـدیم

که تا بـه حشـر دلـت مـسـت آفـتاب بود

اگر که لطف کنی پـا نهی به چـشـمانم

همیشه خنده به لب رفع اضطراب بود

ز مـوج‏خیـز هـری تـا بـه دامـن کابـل

سـرود عشـق چو نیلاب در شتاب بود

بـرای خـوشــی هـم‏میهـنـان غـمـناکـم

شـمیـم بیت و غـزل نغـمۀ ربـاب بود

8/2/2014