مولانا کبیر (فر خاری)
ونکوور کانادا
به استقبال از قصیده ی دل انگیز دوکتور محمد انور (غوری) شعر گونه ی را که به هیچ وجه نمی تواند پایش را به جای پای موصوف دراز نماید به خورد خوانندگان عرضه میگردد.
لبــاس میهن است رنگین ز خون مرد بیدارش حکــایت ها کـند بــر چشم بینیش گرد رخسارش
به زیر تیــغ استمــگر کشد رنجی که مــیدانـم چــوبسمل می تپد در خون نگا ها طرف دادارش
شرنگ تلخ میریزد به کامش کاسه ی گردون بریدش دشــمــان دون زبــان نیــــک گفـــتارش
ز اسیب سیــه کــاران مریض بسترش یابـــی پزشکــی چــون عــلی سینا نمـی اید به تیمــارش
ز موج خون دراین گلشن شفق رنگ دیگر گیرد نهال بــاغ ارایــد به سرخـــی بــرگ اشــجـارش
نمی نوشد زمین ما ز آب چـشمه ی خورشیــد سرشک وخون بودجاری زچشم خشک شنوارش
شگفت گل نــمی بیـنی به جز در کلبه ی نداف گل گلــبن نمــی خندد ز ابــر غـــم به گلــزارش
شگفت افسانه ها خوانی بروی صفحه ی دوران زحیرت بازمی ایستدز چرخش چرخ پر کــارش
نمی دانم به خواب است یا به بیداری که می بینم سمند ناز قــدرت را به زیــر پــای خر کــارش
نــدارد اشتها سیـــری ز دالـــر های بــاد آورد بمالد پوز قارون را به خاک هر دزد و پولــدارش
ز اشباع خـــزایــن دزد نامـی بر سر گنج است منش اگنده می بینم به خورجین نــوت کلــدارش
ز بن وارونه ســـازد طالب ایـــوان مسلــمانــی هــزاران فتنه می ریــزد ز جیـب پیچ دســتارش
چــرا راغــون کند روشن چــراغ خانه ی ما را اگر ارباب صــاحـــب کــله بیند آب فرخـــارش
نه بخشد رود هرمندم به کس یک قطره ی آبش نشیند اهل مسلک گر به کــرسی جای چـــلدارش
نه ریزد این وزیـــر ابــی به حلق تشنه ی میهن بخشکد گــر همـین باشد به زودی بند و انهارش
امان کاخی که یک روزی به گردن داشت همچشمی کنون فرسوده و زخمی، مشبک درب و دیوارش
همــای بــخت مــردم را زمــانــی آشیان بودی همـــی در جنگ تنظیمی چکد خون از دل زارش
وطن آزاد آن گاهی که همـــگام جهـــان گـــردد کمـــند فقـــر دارد حـــلقه هـــا در پای رفـــتارش
به چهــل پیوند پیچیــد است دست و پــای آزادی بکـــوبد طــبل استقـــلال بیـــجا شوخ سردارش
کجا باشد ادب سنجــنی که گیرد گـــوهـــر دانش عــروس فــکر انسانی کشد بر گوش گوشــوارش
فتـــد گــر دامــن قدرت بــدست فکـــرت کــاری زند پهـــلــو به جــنت گلـــشن آزرده از خارش
به (فرخاری) نمی شاید که گیرد مسلــک فاســد بیا ای رســتم دســـتان ازیــن دزدان نــگه دارش