غزل
مثل خُمار چشمِ تو خمر ِ شراب نیست
مانند قلبم هیچ به سیخ کباب نیست
پُر گشته بسکه راز جهان در نهان من
دارم به سر آنچه که درصد کتاب نیست
روشن بُوَد قلب من از نور لایــــزال
این نور پاک هیچ گه در آفتاب نیست
من بهر بیکرانــم و موجم بُوَد خِرد
نابخردان دهــر به پیشم حباب نیست
در فکر خود به راهی بَدی پی نه بسپرم
لطف خداست با من و فکر خراب نیست
در داستان زندگی ام یک کلِمه هست
نا خداست هیچ دیگر فصل و باب نیست
جایی رسیده ام به رحـم احد خدای
بین خدا و بنده ای پاکش حجاب نیست
کنگورچی هست جای من و زادگاه من
می کن یقین وهیچ دران پیچ و تاب نیست
غزل از:شیراحمد "یاور"کنگورچی"ا
1374/12/16
فرستنده:احمدمحمود "امپراتور" از افغانستان