هرات در گسترهء روایات تاریخی
محقق: نیکسیر
هرات در گسترهء دراز دامن تاریخ ،چهرهء بس درخشان ودر بریده بریده زمانه هایی هم ، سیمایی بس پر آژنگ وپر اندوه دارد.بدین معنی که این عروس شهرهای جهان را، مشاطهء روزگار در بسی موارد آراسته وپیراسته ساخته ودر بسیاری اوقات عفریت هجوم وستیز وجنگ وبداقبالی ، آنرا ازرونق همیشگی اش انداخته است.زیرااین شهر همیشه سبز، معبر جهانگشایان ودروازهء سرزمین پراز نعم هندوستان بوده است.
در منابع وسرچشمه های گوناگون دست داشته ، نخستین بنای هرات را به روایات مختلف و به اشکال گونه گون آورده اند. که از جمله در تاریخنامه هرات از سیفی هروی چنین آمده است:
« بعداز حمدحضرت ابوالبیت،چنین میگوید مولف این کتاب ، که تاریخنامه هرات ثقته الدین بن عبدالرحمان بن عبدالجبار فامی آورده است که ، در خراسان ، اول شهری که بنا کرده اند فوشنگ است واورا پشنگ بن افراسیاب بناافگند وبعضی گویند هوشنگ.
اسکندر که معروف است به بخت النصر شهر قهندزرا بناکرد،پیش از شهرهرات به پانصد سال وشهرهرات را اردشیر بابکان وبهمن بن اسفندیار بنا کرده اند.»(انترنت سایت هرات)-1
باید گفت که در حدود هشت متن تاریخی یا سرچشمه های اصلی دردسترس است که در بارهء هرات تذکراتی دارند وعبارت اند از:
*تاریخ هرات از ابواسحاق احمد بن محمد بن یاسین حداد(544هجری/1159 میلادی)
* تاریخ هرات از ابواسحاق احمد بن محمد بن یونس بزاز
* تاریخ هرات از ابونصر عبدالرحمان قیسی
* تاریخ هرات از ابوروح عیسی
* روضات الجنات از معین الدین زمچی اسفزاری
* تاریخ هرات از نورالدین عبدالرحمان جامی
* تاریخنامه هرات از سیفی هروی
اما آنچه درین زمینه قابل یادآوری است،آنست که بیشتر سخنهایی که در بارهء تاریخ پیش از اسلام هرات گفته میشود ، ناشی از روایات وقصه های اسطوره یی است، که کمتر مایه تجسمی داشته وبر حقایق باشتانشناسی استوار نیست. و درین زمینه از هشت روایت درینجا نام میبریم:
* روایت اول میگوید که هرات در عهد تهمورث بن هوشنگ بنا یافته است.
* روایت دوم عهد اسکندررا بیاد میآورد ، که او دارارا شکست داد و عمارت هرات را تمام نمود.
* روایت سوم که بعد از طوفان نوح ، شهر هرات بنیاد گذاشته شده است.
* روایت چهارم میگوید ، که اسکندر با مادر خود مشورت کرد تا به هرات آید ودرآ نجا شهر بزرگ وحصینی بنا کند.
* روایت پنجم حاکیست که شهرهرات را در عهد نمرود بن کنعان ساخته اند وهرات نام ملکیست از ملوک خراسان.
* روایت شیشم مبتنی بر آنست که اسکندر صندوقی یافت که درآن خطوط بناء هرات بود ، که حواری عیسی علیه الصلواته والسلام برکشیده بودند.
* هفتم روایت است که هرات را ذوالقرنین ساخته است. که حق تعالی اورا در کلام مجید خود یاد فرموده است.
* روایت هشتم میگوید که دیوار بارهء هرات را سه کس ساخته است:
سیاوش بن کیکاووس ، دیوار اندرون بساخت واسکندر دیوار بیرون ودارا بن دارا برجهارا مدور کرد.(آثار هرات ،خلیل الله خلیلی...)
آنگونه که همگان وبویژه کارشناسان عرصه باستانشناسی میدانند، در همه ساحات باستانی افغانستان ، چه در شمال وچه در جنوب وچه در شرق ، توسط تیمهای مختلف داخلی وخارجی سرویها وکاوشهای مقدماتی صورت گرفته ، که نتایج حاصله ازانها چه در موزیمهای ملی افغانستان وچه در موزیمهای کشورهای خارجی( متاسفانه در دوسه دهه اخیردوران تشنجات و هجومهای بیگانه وجنگهای تنظیمی، بسیاری ازین آثار سرقت گردیده وبه خارج کشور برده شده اند.که هنوز هم این روال نامیمون ادامه دارد وهستند گروههایی که سرمایه فرهنگی وتاریخی خانهء خودرا تاراج میکنند وبه بیگانگان میفروشند.) موجود است. ولی در هرات بطور حتم میتوان گفت که در دل این زمین ، گنجینه های هنگفت آثار تاریخی وفرهنگی مدفون میباشد. و بایستی سرویهای مقدماتی دوامدار وسیستماتیک صورت گیرد ، تا آن همه آثار نهفته نمایان گردد.
برعلاوه مبنی برهمین روایات وافسانه ها ، میشود گفت که اگر بنا باشد شهرها وقلعه ها ودژهای مستحکمی پیش از اسلام در هرات ساخته شده باشد،واقعیت دارد که این همه شهرها قلعه ها وبازار های تجارتی وغیره سازوبرگهای زنده گی گذشتگان ، بزیر زمین مدفون گردیده واگر امروز به آنها دسترسی پیدا شود وباستانشناسی افغانستان خودرا به این بخش از جغرافیای تاریخی افغانستان منهمک سازد،خواه ناخواه برگهای درخشندهء از تاریخ قبل از اسلام هرات خوانده خواهد شد.
درینجا روایت اول را،اگرچه اندکی دراز دامن هم هست به نسبت اینکه اسطورهء بنای هرات را با جزییات بیشتر بیان میدارد ، از کتاب«تاریخنامه هرات» درینجا میآوریم ، تاروشنی بیشتر بر سوابق تاریخی هرات افکنده شود:
« بنای شهر هرات در عهد تهمورث بن هوشنگ است.چون تهمورث در نعمت وناز، عمردراز یافت وایام سلطنت واستیلاء وهنگام عظمت و استعلاء او از حد درگذشت ومنازعان مملکت او سر جباری وقهاری را بر خط تخشع وتذلیل نهادند ، در آخر عمر ابلیس خبیث اورا در دام تلبیس انداخت.وادعای خدایی نمود واز نهایت ظلم وستم وکارهای نا پسندیدهء او ، رعیت از او متنفر گردید.اکثر حشم وخدم او در اطراف واکناف عالم منتشر گشت وقریب پنج هزار خانوار صحرانشینان به حدود کابل رفنتد وچند گاه در آنجا ساکن بودند وبسی عیش وعشرت یافتند. ونیز از آنجا نقل مکان کرده در غور آمدند واز آنجا نیز از مضیق اماکن در اوبه آمدند وامارتهای قشنگی ساختند.از وفور نعمت آنجا همه متمول وصاحبان مال وجاه گشتند.بعد در میان ایشان به واسطه یک زنی عداوت افتاد ، که همه روزه در میان خود مقاتله داشتند. دو فریق شده بود. یک فریق شان که کم قوه بوده مغلوب ومنهزم گشتند واز اوبه بیرون آمدند. به شط وادی ، به موضعی که آن را گواشان علویان خوانند نزول کردند.وچند سال آنجا ساکن بودند وآن قوم دیگر که بر ایشان دست تحکم وغلبه داشتند ، همه ساله میآمدند واموالشان را به اسم خراج میکرفتند. چون ایشان را جایگاه حصینی نبود ، اضطرارا رضا میبایست دادن ، تا به مرور ایام اولاد واحفاد شان بسیار شد. در میان آنها زنی بود به غایت حسن وجمال ، نام او شمیره بن افریدون از فرزندان کیومرث واین جماعت فرمانبردار او بودند. روزی مجمعی ساخت وبه آن جمع گفت که: چند خواری خراج گذاری کشیم واموال بدان قوم دهیم؟ اگر چنانچه شما از تدبیر ورای من تجاوز ننمایید ، ماو شما به اندک فرصت از باج دادن خلاص شویم.آن قوم بیک بار شرایط فرمانبرداری را قبول نمودند. شمیره از جواب با صواب آن قوم خوشدل شده گفت: ای قوم! مصلحت آنست که به تدریج وآهستگی در این نواحی حصاری بسازیم وکاری بکنیم که چهار ساله خراج خودرا بدانها بفرستیم. تا دیگر به طرف ما رفت وآمد نداشته باشند واز کار ما هم خبر نشوند ووالی آن قوم را هیاطله نام بود. شمیره مکتوبی نوشت بدو که : همه ساله محصلین شما میآیند وبه اوشان زحمت میشود. چه میشود که چهار ساله خراج خودرا بفرستیم تا به ما وشمارا دل نگرانی کمتر باشد. مکتوب شمیره به هیاطله رسید. این معنی را غنیمت عظیم شمرد وملک فرحون بن کوفالون را که از ابناء هوشنگ بود بفرستاد تا خراج چهار ساله را از شمیره بستاند وبه خزینه هیاطله رساند. شمیره چون به لطایف حیل پایشان را از حدود خود قطع نمود، به بهتر ساعتی از ساعات ، شمیران را که بر شمال هرات است متصل خندق بنا افکند ودیوار شکوهمندی به گرد او ساخت ودیوار شایگان مقدار سه فرسنگ بنا کرد وبر هر فرسنگی دری از آهن بنهاد. بعد از چهار سال هیاطله ملازمان خودرا به اخذ خراج فرستاد، حصاررا بدیدند باز گشتند ونیز چند مراتبه آدم فرستاد ماء یوس گردیدند وباز گشتند ودر شمیران سالها زنده گانی میکردند تا عهد منوچهرکه عدد شان بی حساب گشت ودر ان وقت ملک ایشان خرنوش بود، بدو عرضه نمودند که: جای ما بسیار تنگ است اجازه میخواهیم تا شهری بنا کنیم که از پی جایی به تنگ آمده ایم. بعد از حصول اجازهء خرنوش ، بنای شهررا گذاشت واستادان ومعماران ومهندسان را مال بسیاری بذل نمود ، تا برطالع ستوده شهر قهندوز را بنا نمودند. بارهء عظیم گرد او در کشیدند وبر چهار اطراف چهار کوشک عالی برآوردند. دودر باز کردند یکی از طرف شمال دیگری از طرف جنوب وچنان ساختند که حصار شمیران در قهندوز در آمد ویک رکن رکین او شد وعرض دیوارش سی گز نهادند، بالایش پنجاه زرع وبرجها نصب کردند وگرد وی خندق ژرفی بکندند ودر اندرون قهندوز میدانی ساختند بس بزرگ. دوازده ونیم سال در عمارت او زنده گانی نمودند وشهری شده بود بسیار عظیم وسالهای گران در قهندوز به سر بردند که قهندوز بر ایشان تنگ آمد ودر آن وقت ملک ایشان ارغاغوش بود، از او در خواست کردند که: از پادشاه وقت اجازت طلبد که شهر تازه ای بسازیم. پادشاه وقت بنا به اجازهء شان فرمود که: بیت المال گنجایش تحمل نکند. اگررعیت از مال خود میساختند بسازند. بعد به خواهش خود ارغاغوش مهندسان را طلبید تقدیر گرفتند که هرروز چقدر مرد به کار عمارت مشغول باشد. شانزده هزار مرد برآوردند وبه هر طرفی چهارهزار مرد وچهارصد استاد سریع العمل رسید. دقیقه بینان فلک البروج را طلب کرده که به نظرات مسعود، اساس شهر بنهند ومنجمان اسطرلابها در دست و تقویمها در کف به نظر مترقب بایستادند وخلق همه خشتها بر گرفته تا چون بگویند وقت رسید بگذارند. عورتی نان میپخت ، کودکی چند نان از نزد او گرفته میگریخت عورت که ناقص عقل بود گفت: ای کودک! نان بینداز. مردم پنداشتند که قول منجمان است به یکبار شانزده هزار مرد خشتها بیانداختند ودرآن ساعت طلوع ثور بود. ارغاغوش را از آن معنی خاطر متردد گشت. از منجمان پرسید که: احوال این طالع چون باشد؟ گفنتد: چون خداوند ثور زهره است، مردمان این شهر همه عشرت دوست باشند والحان ایشان خوش وچون مریخ ناظر طالع است ، همه دلیر وجنگی بوند وحرب وقتل را دوست دارند. چون بیت المال برج با وی است ، مال بردست خلق این شهر قرار نگیرد وبیشتر درویش حال باشند وسخاوت. نان دادن را دوست دارند واولیا وعلما بزرگ دراین شهر منزل سازند. آب وهوایش بسیار خوش وهرکس که به نیت ده روزه در او متمکن شود، سالها بماند. ملک ارغاغوش را از ان حکایات خاطر مجموع گشت وبفرمود تا خلق به کار عمارت قیام نمایند واین شانزده هزار مرد هشت سال در بناء او کردند تا به بالا رسید. بعد چهارسال دست از کار شستند، تا خوب خشک شد. بعد به عمارت بالا قیام نمودند، هشت سال دیگر بر بالایش ببایست تا کار تمام شود وشهررا بر هزار گز نهادند وبارهء اورا بر دویست یازده گزی ، دیواری که محیط است به قهندوز وهرات وضع او شد. دوازده هزار و صدو هشتاد وسه گزی آمد. بالای دیوار بارهء چهل وپنج زرع نمودند وبروی برجها چهارسویی نصب کردند وبر هر برجی صورت صلیبی بساختند جهت آنکه پادشاه وقت ترسا بود. وبر گرد شهر خندقی کندند بس عمیق وچهار دروازه باز کردند: دروازهء فیروزه دوم، دروازهء سرا، سیم دروازهء خوش ، چهارم قهندوز. بدین صفت که کس ندیده ونشنیده بنا نهادند. ( آثار هرات – خلیل الله خلیلی)
روضات الجنات فی مدینته الهرات، اثر معین الدین زمچی اسفزاری ، که یکی از سرچشمه های معتبر دربارهء تاریخ هرات است، مینویسد: « بانی قهندز که به مصرخ اشتهاردارد بخت النصر( در بعضی از تذکره ها بخت النصررا همان اسکندر یونانی گفته اند) بوده وبنای هرات پنجصد سال بعد ازان وانمود گردیده است.
مولینا عبدالرحمان جامی هم درباره تاریخ قبل از اسلام هرات میگوید: پس از آنکه جمعیت قلعه یا حصار شمیران( بعدا به جای آن برروی تل خاکی بزرگی قلعه اختیارالدین را بنا کردند) زیاد شد شهر قهندوز را بنا کردند وبر آن فصیلی با شکوه برآوردند وچهار قصر عالی بر اطراف آن بساختند ودو دروازه یکی به جانب شمال ودیگری بر طرف جنوب پرداختند.
ارتفاع دیوارهای حصار قهندوز یا کهندژ از دیوارهای حصار شمیران(شهر تاریخی هرات) بلند تر بود واسکندر رومی چون نتوانست دژ شمیران را فتح کند وداخل قلعه هرات راه یابد، معسکر یا ساخلویی برای لشکریانش ساخت، تا هم از حمله وشبیخون محافظین قلعه هرات در امان باشد وهم در عقب دیوارهای قلعه تا فتح آن بر شهر واطراف آن دیده بانی داشته باشد. که این معسکر یا ساخلو بنام«ارتاکوانا»یااسکندریه یاد شده است.( فصلنامه هری شماره 1و2)
سیفی هروی در تاریخنامه خود میگوید، که شهر کهندژ دارای یکهزاروپنجصد سرای نشیمن ، نهصد دکان ، هشتاد مسجد جامع چهل حوض سرپوشیده وبرکه های آب ، هجده حمام وگرمابه وسی وپنج خانقاه وچندین آسیاب بوده است.که همه این نمود های شهریت ، حکایت از باعظمت بودن این شهر تاریخی ، با فرهنگ اسلامی را مینماید.
با در نظر گرفتن این همه روایات وسخنها درباره قدامت تاریخی هرات باید گفت که، ریشه تاریخی این شهر باستانی به آریانای باستان پیوند میخورد.طوریکه بعضی منابع غربی هرات باستان را بنام آریا یاد کرده اند.
به اساس تحقیقات سودمند استاد عبدالاحمد جاوید در گذشته تاریخی هرات باستان ،این شهر در متون یونانی بنامهای آرییاAreia ، هرات، Heart هریوه Hariwa یاد گردیده وهم محل شهر اسکندریه، هرییوواHaraiua در سنگ نوشته نقش رستم بنام هره ایوه Haraeva =Haroiva در اوستا یاد گردیده واز اسکندره آریانا Alexandria Ariana نیز تذکررفته است.
در آخر این نبشته باید تذکر داد که هرات دفینه یادبود های کهن
تاریخی است. واز کنار تمدن سرپوشیده آن نباید بی مبالات گذشت.
زیرا همانگونه که چهرهء تابناک روی زمینی آن پراز جلوه های
تاریخی ولی پر آژنگ است، قلب ودرون آن نیز مصفا وپراز
رمزورازهای گذشته مردمان این سرزمین میباشد. وباید گرد وغبار
پرافسون روزگاران ، از چهرهء آن زدوده شود ورازهایی را که
قرنهاست دردل دارد، برملا گرددد واین وظیفهء دست اندر کاران
باستانشناسی افغانستان است که عالمانه وپژوهشگرانه بر آن دل
بسوزانند و آنرااز دستبرد تاراجگران رهایی بخشند.
رویکردها:
1 - هرات(سایت انترنیتی)
2- خلیل الله خلیلی ، آثار هرات ، سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد وفرهنگ اسلامی ، تهران ،1383، ص 35
3 – متاسفانه در دو سه دهه اخیر دوران تشنجات وهجومهای بیگانه وجنگهای تنظیمی ، بسیاری ازین آثار سرقت گردیده وبه خارج کشور برده شده اند،که هنوز هم این روال نا میمون ادامه دارد وهستند گروههایی که سرمایه فرهنگی وتاریخی خانهء خودرا تاراج میکنند وبه بیگانگان میفروشند.
4- آثار هرات ، خلیل الله خلیلی ، ص 33
5 – در بعضی از تذکره ها بخت النصررا همان اسکندررومی گفته اند.
6 – بعدا به جای آن برروی تل خاکی مرتفع ، قلعه اختیارالدین را بنا کردند.
7 – محمد صابر هروی ، هرات،شهری فراموش شده ، مجله هری( فصلنامه انجمن فرهنگ هرات باستان) ، سال دوم ، شماره(1-2) ، 1370 ، ص 77
http://www.kohandazh.blogfa.com/post-29.aspx