به جواب چند پرسش!
آيا مشکلات و نارسایی ها در افغانستان با تغيير سیستم حل خواهد شد؟
سلام دوست عزیز میر هزار!
به جواب پرسش شما در باره سیستم فدرالیزم در افغانستان نظرات ام را خدمت شما و دیگر وطنداران عزیزم به شرح ذیل مینگارم:
! ــ من هیچگاهی طرفدار سیستم فدارالی درافغانستان نبوده و نیستم. فدرالیسم به نظرمن از یک سیستم منسجم سیاسی و اقتصادی سرچشمه میگیرد. این سیستم نه یک شیوه ای دولت داری بر اساس انسجام کلی امور بر یک سیستم دولتی زیر اشغال بیگانه است بلکه اولتر از همه، هرکشور فدرالی باید دارای حاکمیت ملی باشد. بگفتۀ مردم تو اول در خانواده ات صاحب اختیار کل باش بعد برای هر یک از اعضای آن اختیارات عمل پیشنهاد کن. وبنا برآن هیچ یک از خانواده های که برای مسایل و امور روز مره شان دستنگر شخص و یا اشخاص ثانی باشند نمیتواند که یکی از اعضای خانواده اش را اختیار عمل و کردار وپژه ای بدهد و یا او را از سیستم جدا بسازد. چون در مجموع همه اعضای خانواده از منبع بیگانه و یا غیر از خودی تمویل میشوند.
2ــ فدرالیزم برخاسته از سلیقه های دول امپریالستی در اوآخر قرن هیجده است. هر چند در المان ، امریکا که تقریبا دو قرن تاریخی محصولات و منابع طبیعی ممالک شرق را میبلعند کشمکش های سیاسی به عنوان های مختلف ادامه دارد. اما در واقع نتوانسته اند پاسخ گویی منافع عامه باشند. هر قدر گراف تزئید سرمایه های مالی به نفع سرمایه داران، دلال های بازار آزاد ، کمپرادور ها و مالکین بانک ها بلند میرود با همان پیمانه فقر و نارضایتی ازین سیستم توسط تشکیل احراب و سازمان های گوناگون سرعت میگیرد. در المان و امریکا بحیث دو جمهوری فدرال از بیست سال به اینطرف تضاد های سیاسی میان مصرف کنندگان و صاحبان مسکن، برق، ترانسپورت، بیمۀ صحی و خدمات اجتماعی بسرعت غیر قابل باور افزایش یافته است.
3ــ فدرالیزم محصول فرهنگ مشترک دولت های سرمایه داری است که به نحوی برای ماستمالی تضاد های طبقاتی میان کارگر و کارفرما نقش میانجی را ایفا میکنند. در ایالت های مستقل و بنا برتعریف سیستم فدرالی قوانین موثر تر برای تطمیع طبقات تهیدست و اکثریت خاموش ارائه میشود. کسانیکه به نحو موثرتری در سیستم سیاسی نقش بازی میکنند ممثل قانون فیدرال و آنانیکه خارج ازین دایره اند بحیث ماده ای مصرفی استعمال میشوند. مثال عمدۀ این موضوع را میشود در صادرات جنوب امریکا به شمال بوضاحت مشاهده کرد. همچنان در امریکا تفاوت میان ایالات سیاه نشین و سپید نژاد ها از نظر کاریابی، توزیع بودجه های انکشافی، فقر و بیمه های اجتماعی بوضاحت قابل تفکیک است.
با اینترتیب فدرالیزم مستلزم حاکمیت ملی، رشد نسبی اقتصادی و صنعتی است و در ممالکی که زیر سلطه بیگانگان بوده و وابستگی شان به کمک های بیرونی است فیدرالیزم غیر از یک خواب و خیال بیشترچیزی نیست.
از مدتی به اینطرف فدرالیزم توسط آقای لطیف پدرام برای بیرون رفت از وضیعت موجود افغانستان تبلیغ میشود؛ اول اینکه مسایل بغرنج افغانستان در زمان حاضر آنقدر ازفهم ایدیولوگ های خرده بورزوازی و مذهبی جامعه ما دور است که حد اقل یک قرن تاریخی دیگر ضرورت دارند تا بتوانند یک الترنیف مثبتی را بخاطر بیرون رفت از وضیعت موجود کشف و یا درک نمایند . آقای لطیف پدرام و حزب نام نهادش بخاطر نداشتن برنامۀ ملی که بتواند ارمان های همه مردم افغانستان را برآورده ساخته و اقتدار ملی را بوجود بیاورد این طرح را خیلی ناشیانه تبلیغ مینمایند. گیرم که حزب ایشان در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شده و حاکمیت دولتی را بدست بیاورند. یقینن ایشان قادر به آن نخواهند بود که در افغانستان نظر به تعدد اقوام و ملیت ها زون های جداگانه شمال جنوب و یا شرق و یاغرب را سرحد بندی نموده و اتفاق نظر سیاسی را بین انان توسعه دهند.
یکی از خوابها و خیال های آقای پدرام بخاطر فدرالیزم چنانکه در بی بی سی اشاعه یافته است .اینست که در امریکا؛ ایالات مختلف داری قوانین مدنی و حقوقی فدرالی مربوط خویش است و در افغانستان هم لزومن باید چنین شود.
خوب من میگویم که این نظر ایشان بر خاسته از یک دید ذهنی وسوسه بر انگیز است. بائید با خیال راحت از اوایل قرن بیست یعنی صد سال قبل امریکا را با همین سیستم فعلی اش در نظر بگیریم.
وقتی بنجامین فرانکلین از نظر سیاسی نخستین جمهوری امریکا را دروسط قرن هژده مطرح ساخت بدون تردید این جامعه آمیخته از برده های سیاه و سرخ و مهاجرین انگلیسی، اسپانوی، ایطالوی و پرتگالی بود. فراموش نکنیم که این دولت از ساختداری یک دولت مقتدربرخوردار بود که در آن نخستین دست آورد های علمی چون برق ، ماشین، راه و ترانسپورت تثبیت شده بود...یعنی امریکایی بعداز جنگ های داخلی را بوجود آورده بود. درین سرزمین به شدت سرمایه داری در حال رشد و فیودالیزم در حالت مردن بود. جنگ ها پایان یافته و عصر استثمار شروع شده بود و همچنان قوانین برای ادارۀ این کشور در حد فدرالیزم مطرح نبود.
آقای لطیف پدرام سخنگویی محافل بعضی از شوونیست ها و قدرت طلبان سمت شمال است که تلویحن از گفتمان سیاسی شان بوی فدرالیزم بمشام میرسد. او بدون در نظر داشت مسائل تاریخی یک قرن گدشته حساسیت ملی را مطرح میکند که اساس آن نقل مکان ملیت های مختلف از جنوب به شمال و یا از مرکز به حاشیه را در برمیگیرد. او مخالف نفوس پشتون در منطق شمال و بنا برآن مخالف اعتماد ملی میان پشتون ها، تاجیک ها و هزاره هاست. همین مردم اخیرا بخاطر اسکان هزاره ها در سمت غرب هرات هم غایله ای از طریق انترنت براه انداختند و هزاره ها را ستون پنجم ایرانی در هجوم به افغانستان قلمداد نمودند، مسایل دیگری چون خط نامنهاد دیورند، جدایی ملیت های پشتون تاجیک، ازبک و هزاره و کشیدن خطوط مرزی بر اساس زبان وملیت تمامیت ارضی افغانستان را انکار مینماید و روی همه مرز های جغرافیایی خط بطلان میکشند و اینها را معلول نارضایتی مردم میدانند. جنوب را به طالبان پاکستانی، شمال را به جنگسالاران سه دهه قبل تاجیک و ازبک و مرکز افغانستان رابه هزاره ها میسپارد. که این مسله ناآگاهی آقای پدرام را از فدرالیزم نشان میدهد . چنانکه خودش دریافت تعریف غلطی از دوصد سال دولتداری در افغانستان فدرالی بر اساس زون و ناحیه دارد جعل تاریخ و سخنانی من در آمد است زیا در صد سال گذشته سیستم های اقتصادی و سیاسی افغانستان بر محور فیودالیزم میچرخید . او بی خبر است از اینکه در چنان شرایطی نه هیچ روشنفکری برای فدرالیزم؛ بلکه به دشمنان سوگند خورده مردم، یعنی فیودالان و متنفذین محلی یعنی قشری از روحانیون خدمت میکردند.
حل مسله ملی افغانستان غیر از بوجود آمدن یک دولت مقتدربا پایه های وسیع مردمی و دارای خط مشی سیاسی مبتنی بر آزادی های دیموکراتیک، دفع و ترد هر نوع بیگانه پروری و عدم تشدد در مقابل خواست های دیموکراتیک همه ملیت های افغانستان امکانپذیر نیست.
افغانستان چنانکه تاریخ نشان میدهد به اقتدار ملی، رشد و انکشاف صنعتی و کشاورزی ، عدم انسلاک به پیمان های سیاسی و منطقوی، روابط شفاف با همسایگان زیادتر از ترفند های به نام فدرالیزم، سوسیالیزم و یا حکومت های مذهبی نیازدارد.
نعمت الله ترکانی
2 اپریل
20010