شعور در لغتنامۀ دهخدا به معنای فهم و درک و دریافت و معرفت است و معنای ریشهای این واژه در زبان عربی از واژۀ مو است. علامه طباطبایی تعریف شعور را چنین شرح می دهد که "شعور به معنای ادراک دقیق است از ماده شَعر که به معنای مو است و ادراک دقیق را از آنجا که مانند مو باریک می باشد شعورخواندهاند. مورد استفادۀ این کلمه در محسوسات غالب است نه معقولات، به همین جهت حواس ظاهری را مشاعر میگویند".
نظرملاصدرا براین است که شعور عبارت است از ادراک بدون استنباط و آن اول مرتبت حصول علم به قدرت عاقله است و چنان مینماید که شعور ادراک متزلزل است و ازاین جهت در حق خدا اطلاق نشده است. طبرسی می گوید شعور اول علم است از راه مشاعر و حواس ... و بقولى شعور ادراك دقيق است مأخوذ از شعر بمعنى موى كه دقيق و نازك است و از آن است شاعر كه باقامه وزن و نظم متفطن است طوريكه ديگران نيستند. راغب گويد: شاعر بعلت فطنت و دقّت معرفت شاعر ناميده شده. شعر در اصل علم دقيق است ... و در تعارف نام كلام موزون و قافيه دار شده.
با توجه به مفهومی از شعور که شرح آن رفت، می توان نتیجه گرفت که مترادف فارسی شعور، ژرفنگری است. بنابراین مفهوم، اصطلاح بی شعور که در فرهنگ ما به مثابه نا سزا و تحقیر به کار می رود بی مورد است و بی شعور صفتی می شود برای فردی که سطحی نگر باشد و به ژرفای حوادث و پدیده ها و گفتار و کردار و... بی توجهی می کند که بیشتر انسان ها را در جوامع بشری شامل می شود و صفتی همگانی باید تلقی شود، نه توهین و تحقیر. برای روشن کردن این امر مثالی می زنیم: فرض کنید ساختمانی ناگهان فرو می ریزد. رهگذری که این ریزش را می بیند و آن را یک حادثۀ اتفاقی واقع شده تلقی می کند و می گذرد، انسانی سطحی نگر، یا "بی شعور" در آن حادثه تلقی می شود. رهگذری دیگر که دارای کمی شعور یا ژرف نگری معمولی باشد، پی جو می شود تا علت ریزش را بیابد، متوجه می شود که علت آن نشست زمین بوده است و واقعیتی از تخریب ساختمان را در می یابد و راضی می شود. دیگر رهگذری که از شعور بالاتری برخوردار باشد، دلیل نشست زمین را پی می گیرد و در می یابد که علت آن مثلا استخراج بیش از اندازه از آب های زیر زمینی بوده که باعث نشست شده است. به این ترتیب به واقعیت دقیق تری رسیده است، راضی می شود و می رود. اما شخصی که از شعور بالاتری برخوردار است، از این واقعیت ها عبور می کند تا حقیقت حادثه را کشف کند. متوجه می شود که اساس نشست زمین به یک قاعدۀ کلی و ثابت در زمان و مکان ربط پیدا می کند و آن قوۀ جاذبۀ زمین است که با جمع شدن شرایط بالا (واقعیت ها)، و واقعیت های دیگری نظیر وزن ساختمان، نشست زمین امری حتمی است که به حقیقت یا دلیل علمی ریزش ساختمان رسیده است. به همین دلیل گفته شده که شعور ابتدای علم می باشد. در اینجا به اهمیت شعور یا ژرفنگری و درجات آن نزد افراد در زندگی روزمره و در امور گوناگونی نظیر: شعور تاریخی، شعور فردی، شعور سیاسی، شعور فرهنگی، شعور اجتماعی، شعور اخلاقی و... پی می بریم. پی می بریم که هرگاه انسان در امور بالا با دیدی کلی ژرفنگری کند، به ناراستی ها عارف می شود و تحت سلطه قرار نمی گیرد و در استقلال و آزادی می زیید.
با تعمیم دادن مثال بالا در امر سیاست، به اهمیت درجۀ شعور یا ژرفنگری در امور سیاسی پی می بریم. پی می بریم که لایه های گوناگونی که منجر به گرفتن یک تصمیم می شوند و از دید عموم ناپیدا هستند علل اصلی آن تصمیم می باشند. این ناپیدائی تا اندازه ای عادی و پذیرفته گشته، که کسی را که لایه ای از آن لایه ها را کشف کند و دراختیار افکار عمومی قرار دهد، به تئوری توطئه نسبت می دهند و اغلب به تمسخر عامل عمل به شعور می انجامد. به بیان دیگر، "شعور" یا ژرفنگری در غالب اعمال سیاسی غایب و غریب می باشد، به خصوص درجۀ بالای آن که باید به علم برسد. سطحی نگری در سیاست، یعنی گرفتن تصمیم در محیطی که در دسترس می باشد. هدف شکل گرفتن "جامعۀ جهانی"، برای ساختن محیطی یکدست است تا تصمیمات در آن محیط گرفته شود و شعور سیاسی در آن محدوده عمل کند. به دلیل اینکه زمینۀ این جامعۀ جهانی بر سلطه گری استوار می باشد، هر تصمیمی در هر نقطه از جهان گرفته می شود، در راستای همان سلطه گری شکل خواهد گرفت. و نتیجۀ چنین جامعه ای جز از رشد ماندگی انسان و رشد سلطه گر (سرمایه) نخواهد بود زیرا محدود کنندۀ جامعه به جامعۀ زیر سلطه و در نتیجه، انسان می باشد. و هر انسانی که شعوری فراتر از آن محدوده داشته باشد، حذف می گردد. مثال آن در کشور خود ما و ابتدای انقلاب است. از همان روزهای ابتدای انقلاب، با راه افتادن بحث میان متخصص و مکتبی، به غلبۀ هواداران "مکتب" انجامید و به نام مکتب، سطحی نگرها مدیریت کشور را در دست گرفتند. در محیطی استبدادی که از رژیم سابق مانده بود، با گرفتن تصمیمات در آن محیط، استبداد رفته رفته بازسازی شد و کشوز بر اثر سطحی نگری یا بی شعوری از رشد ماند. چه جفاهائی در طول تاریخ کشورمان بر خدمت گزاران به مردم از سوی بی شعوران که نرفته است. چه میهن دوستانی که از سوی بی شعوران به خیانت متهم نشده اند بدون اینکه متوجه اشتباهاتشان شده باشند.
شعور در تصمیمات فردی هم اثری مستقیم دارد. انسان ژرف نگر هنگام گرفتن تصمیم، به لایه های زیرین عواملی که محرک گرفتن تصمیم در امری هستند توجه می کند و چنانچه محرکی را خلاف کرامت انسان و حقوق یافت، آن را از عوامل تصمیم گیری خارج می سازد. اما فرد بی شعور تصمیم را بدون مقدمه و از روی شخصیت آنی خودش و عوامل محدود در زمان و مکان می گیرد. نمونۀ آن در سیاست، ترامپ رئیس جمهور سابق آمریکا است که حیرت همگان را با تصمیمات خود بر انگیخته بود. این بحث به حوزۀ روانشناسی بر می گردد که چگونه تصمیماتی که انسان بر پایۀ خصوصیات روانی خود، نظیر تکبر، برتری جوئی، حسادت، فرصت طلبی و... با سطحی نگری یا بی شعوری می گیرد، چه نتایج مخربی را بر خود و دیگران تحمیل می کند که بررسی آن از محدودۀ حاضر خارج می باشد و فرصتی دیگر را طلب می کند.
با تأسف زیاد، تکنولوژی جدید و دنیای مجازی، دشمنی شده است در میان دشمنان شعور انسان، که انسان ها را به طرز وحشتناکی در محدودۀ سطحی نگری ماندن قرار داده است. فرصت به کارگیری شعور را از انسان ربوده است و زمان در سطحی نگری به سرعت می گذرد و زمینه را برای سودجویان و شیادان با همان سرعت مهیا می سازد. از مختصری که گذشت، در می یابیم که شعور یکی از صفات مهم و لازمی است که در خوشبختی و بدبختی، رشد و از رشد ماندگی انسان تأثیری کارساز دارد.
بیان نو: اهمیت کاربرد شعور در زندگی روزمره (bayanerochan.blogspot.com)
با توجه به مفهومی از شعور که شرح آن رفت، می توان نتیجه گرفت که مترادف فارسی شعور، ژرفنگری است. بنابراین مفهوم، اصطلاح بی شعور که در فرهنگ ما به مثابه نا سزا و تحقیر به کار می رود بی مورد است و بی شعور صفتی می شود برای فردی که سطحی نگر باشد و به ژرفای حوادث و پدیده ها و گفتار و کردار و... بی توجهی می کند که بیشتر انسان ها را در جوامع بشری شامل می شود و صفتی همگانی باید تلقی شود، نه توهین و تحقیر. برای روشن کردن این امر مثالی می زنیم: فرض کنید ساختمانی ناگهان فرو می ریزد. رهگذری که این ریزش را می بیند و آن را یک حادثۀ اتفاقی واقع شده تلقی می کند و می گذرد، انسانی سطحی نگر، یا "بی شعور" در آن حادثه تلقی می شود. رهگذری دیگر که دارای کمی شعور یا ژرف نگری معمولی باشد، پی جو می شود تا علت ریزش را بیابد، متوجه می شود که علت آن نشست زمین بوده است و واقعیتی از تخریب ساختمان را در می یابد و راضی می شود. دیگر رهگذری که از شعور بالاتری برخوردار باشد، دلیل نشست زمین را پی می گیرد و در می یابد که علت آن مثلا استخراج بیش از اندازه از آب های زیر زمینی بوده که باعث نشست شده است. به این ترتیب به واقعیت دقیق تری رسیده است، راضی می شود و می رود. اما شخصی که از شعور بالاتری برخوردار است، از این واقعیت ها عبور می کند تا حقیقت حادثه را کشف کند. متوجه می شود که اساس نشست زمین به یک قاعدۀ کلی و ثابت در زمان و مکان ربط پیدا می کند و آن قوۀ جاذبۀ زمین است که با جمع شدن شرایط بالا (واقعیت ها)، و واقعیت های دیگری نظیر وزن ساختمان، نشست زمین امری حتمی است که به حقیقت یا دلیل علمی ریزش ساختمان رسیده است. به همین دلیل گفته شده که شعور ابتدای علم می باشد. در اینجا به اهمیت شعور یا ژرفنگری و درجات آن نزد افراد در زندگی روزمره و در امور گوناگونی نظیر: شعور تاریخی، شعور فردی، شعور سیاسی، شعور فرهنگی، شعور اجتماعی، شعور اخلاقی و... پی می بریم. پی می بریم که هرگاه انسان در امور بالا با دیدی کلی ژرفنگری کند، به ناراستی ها عارف می شود و تحت سلطه قرار نمی گیرد و در استقلال و آزادی می زیید.
با تعمیم دادن مثال بالا در امر سیاست، به اهمیت درجۀ شعور یا ژرفنگری در امور سیاسی پی می بریم. پی می بریم که لایه های گوناگونی که منجر به گرفتن یک تصمیم می شوند و از دید عموم ناپیدا هستند علل اصلی آن تصمیم می باشند. این ناپیدائی تا اندازه ای عادی و پذیرفته گشته، که کسی را که لایه ای از آن لایه ها را کشف کند و دراختیار افکار عمومی قرار دهد، به تئوری توطئه نسبت می دهند و اغلب به تمسخر عامل عمل به شعور می انجامد. به بیان دیگر، "شعور" یا ژرفنگری در غالب اعمال سیاسی غایب و غریب می باشد، به خصوص درجۀ بالای آن که باید به علم برسد. سطحی نگری در سیاست، یعنی گرفتن تصمیم در محیطی که در دسترس می باشد. هدف شکل گرفتن "جامعۀ جهانی"، برای ساختن محیطی یکدست است تا تصمیمات در آن محیط گرفته شود و شعور سیاسی در آن محدوده عمل کند. به دلیل اینکه زمینۀ این جامعۀ جهانی بر سلطه گری استوار می باشد، هر تصمیمی در هر نقطه از جهان گرفته می شود، در راستای همان سلطه گری شکل خواهد گرفت. و نتیجۀ چنین جامعه ای جز از رشد ماندگی انسان و رشد سلطه گر (سرمایه) نخواهد بود زیرا محدود کنندۀ جامعه به جامعۀ زیر سلطه و در نتیجه، انسان می باشد. و هر انسانی که شعوری فراتر از آن محدوده داشته باشد، حذف می گردد. مثال آن در کشور خود ما و ابتدای انقلاب است. از همان روزهای ابتدای انقلاب، با راه افتادن بحث میان متخصص و مکتبی، به غلبۀ هواداران "مکتب" انجامید و به نام مکتب، سطحی نگرها مدیریت کشور را در دست گرفتند. در محیطی استبدادی که از رژیم سابق مانده بود، با گرفتن تصمیمات در آن محیط، استبداد رفته رفته بازسازی شد و کشوز بر اثر سطحی نگری یا بی شعوری از رشد ماند. چه جفاهائی در طول تاریخ کشورمان بر خدمت گزاران به مردم از سوی بی شعوران که نرفته است. چه میهن دوستانی که از سوی بی شعوران به خیانت متهم نشده اند بدون اینکه متوجه اشتباهاتشان شده باشند.
شعور در تصمیمات فردی هم اثری مستقیم دارد. انسان ژرف نگر هنگام گرفتن تصمیم، به لایه های زیرین عواملی که محرک گرفتن تصمیم در امری هستند توجه می کند و چنانچه محرکی را خلاف کرامت انسان و حقوق یافت، آن را از عوامل تصمیم گیری خارج می سازد. اما فرد بی شعور تصمیم را بدون مقدمه و از روی شخصیت آنی خودش و عوامل محدود در زمان و مکان می گیرد. نمونۀ آن در سیاست، ترامپ رئیس جمهور سابق آمریکا است که حیرت همگان را با تصمیمات خود بر انگیخته بود. این بحث به حوزۀ روانشناسی بر می گردد که چگونه تصمیماتی که انسان بر پایۀ خصوصیات روانی خود، نظیر تکبر، برتری جوئی، حسادت، فرصت طلبی و... با سطحی نگری یا بی شعوری می گیرد، چه نتایج مخربی را بر خود و دیگران تحمیل می کند که بررسی آن از محدودۀ حاضر خارج می باشد و فرصتی دیگر را طلب می کند.
با تأسف زیاد، تکنولوژی جدید و دنیای مجازی، دشمنی شده است در میان دشمنان شعور انسان، که انسان ها را به طرز وحشتناکی در محدودۀ سطحی نگری ماندن قرار داده است. فرصت به کارگیری شعور را از انسان ربوده است و زمان در سطحی نگری به سرعت می گذرد و زمینه را برای سودجویان و شیادان با همان سرعت مهیا می سازد. از مختصری که گذشت، در می یابیم که شعور یکی از صفات مهم و لازمی است که در خوشبختی و بدبختی، رشد و از رشد ماندگی انسان تأثیری کارساز دارد.
بیان نو: اهمیت کاربرد شعور در زندگی روزمره (bayanerochan.blogspot.com)
نویسنده: هادی قدسی