کورخواندی!!!!
رأی خلاف
برای فتـح سنــگر بُوق بردند
دروغی را سرِچارسوق بردند
خلافِ رأی سرانگشت شهری
هرانچه بود از صندوق بردند
تزریق تب
جوازی دادهء تزریق تب را
دریغازنده کردی فکرشب را
برآ وردی سرازصندوق آتش
بگو از ما رئیسِ منتخب را
دور تکصدایی
خموشی درگلوی خامه جایی است
ازین زندان مرا فکرِ رهایی است
شنـــــــــیدم از زبانِ بستۀِ دل
که اینجا دور دورِ تکصدایی است
چنگ دندان
دل خود را به طوفان می سپارم
تصور کن چه آسان می سپارم
بگیـــــــــرم تاکه دادم را زییداد
جگر در چنگِ دندان می سپارم
بُردِ جنایت
اگرچه آنچه می گویم نهانیست
خیانت را نشانی بی نشانیست
پی پیـــــــــروز بُردِ جنایت
نهـــــاد گرگها را همزبانیست
منشورجهانی
به راهِ ما که منشور ِجهــــانیست
سخن از رهزنیهــــــای فلانیست
برای کـــــــــــوری رأی جماعت
چه تجویزی به ازقطره چکانیست
کورخواندی
چسان مغلوب را منصورخواندی
چه ُجوری جمله راناجورخواندی
دوچشم شهردل بینـای بیناست
قسم بر روشنایی کور خـواندی
عروسکها
چه پنهان وچه پیدا جلوه کردند
به کوری دل ما جلوه کردند
به رغمِ آرزوی هر چه مردم
عروسکها چه زیبا جلوه کردند
تبارِِ بندوبست
نه میدانم که اینان از چه دستند
گهی هشیار وگاهی مستِ مستند
پیاله برلب و عمــــامه بر سر
به هــــر سر ازتبارِِ بندوبستند
اُرگان گرگان
مپنداری که همـــدستانِ گرگند
گله بانانِ مُـــلکِ ما بزرگند
که می گویدکه دراُرگانِ گرگان؟
بهین آرکسترانِِ ه رچه اُرگند
برج کین
کسی قصـــری ز جهل آباد کرده
به گردش برجِ کین ایجاد کرده
چنان بازارِ مهر اینجا خراب است
که این دل روی دستم باد کرده
نورالله وثوق
۱۳۸۸/۶/۱۵
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید