ما حالا عروسی کردیم و خلاص
عزیزم، ازاینکه درخواستم را قبول کردی آنقدر خوشحال شدم که...
خواهی دید که بخاطر خرسندی تو و خوشبخت نمودنت هر چیزی که از دستم پوره شود، دریغ نخواهم کرد. واضح هست... به قولم ایستاده میشوم. به سیاحت ماه عسل خوبی می رویم. البته سه ماه مکمل سیر و گردش می کنیم. از آنجا به دوستان مان پوست کارت ها ارسال خواهیم کرد. هر چیزمثل خواستت میشود.
ابتدا اروپا را گردش می کنیم. روم، وینیدیک، میلان، نیس، پاریس، برلین... آیاانگلستان هم ؟... البته آنجا هم میرویم. بعد امریکا ، درصورتیکه بخواهی، سه ماه دنیا را گردش می کنیم.
عزیزم ببین، چیزی برایت میگویم. بخاطر خوشی تو و آرزوهایت سه ماه به سیاحت ماه عسل می رویم. اما، سه ماه خیلی زیاد نیست ؟ نی ، نی، بازهم خودت می دانی...
به عوض سه ماه ،اگر یک ماه شود و با پول باقیمانده خانه ی زیبایی رامی توانیم کرایه بگیریم ، خو... چی می گویی؟
ــ پس راضی شدی... آه، چقدر قند هستی، چه دختری خوش قلبی هستی. درصورتیکه تو ماه عسل دراز را آرزونداری ، من هم آرزو ندارم.آیا امکان ندارد که سیاحت ماه عسل درهمین وطن خود مان سپری شود ؟... بدین معنی که اسعاررا اصراف نمی کنیم. حیف است که اسعار بیهوده مصرف شود... ابتدادربحیره سیاه و بعد هم دربحیره مدیترانه گردش می کنیم و هم سیاحت با کشتی چقدرزیبا و دلپذیر هست. این خوب نیست؟
تو فرشتی هستی. از قبولی ات می دانستم. اگر تو سیاحت خارج از کشور را دوست نداشته باشی ، آزرده ات نساخته و من هم منصرف می شوم. بتو چیزی بگویم؟.. درین وقت سیاحت خیلی مشکل شده هست. کشتی ها بیرو بار و بحرهم موج دار هست. بهترش همان هست که بیا ، هردوما یک هفته را در ولایت بورسا سپری می کنیم. چه گفتی خوب نیست ؟بهتر نیست؟... هم خیلی مقبول و سرسبز ، هم ارزان و هم آسوده هست
آخ ، قلب طلایی داری و فرشتی هستی که برروی زمین فرستاده شده ای.
عزیزم، بخاطرچی در هوتل ها آواره وپریشان شویم؟ پولی که به هوتل ها می دهیم ، عوضش برایت قیمتترین طوق گل سینه میخرم. چی گفتی؟... این خوبتر نیست؟... چطور؟... قندم، به نظرت این فکرم را فوق العاده نمی دانی. یا هر طوری که تومی خواهی... پنجهزار لیره ی؟ اگر بخواهی ده هزارلیره ی باشد. سیاحت، هوتل ، موتل همه اش گذرنده هست. طوق گل سینه مال هست، هیچ نباشد میماند. طبعا، طبعا... تو در اصل باهوش ترین دختر دنیا هستی.
باش که برایت یک گپ دیگر بگویم. ببین ، این فکرم را خیلی هم می پسندی. یعنی ، این گل سینه چیست؟تو دختر با ذوق هستی. همین طور نیست؟ خو، تو مثل ثروتمندان ، این چیزهای زرق و برق را دارم گفته به دیگران نمایش نمی دهی ، البته... بیا از همین گل سینه منصرف شویم... با پولی که به آن میدهیم عوضش یک عروسی مجلل می گیریم که ورد زبان همه گان شود، چی گفتی؟مانند ستاره ها ی سینما عروسی مجلل برپا می کنیم. وای ، محبوبم چقدر دختر خوبی هستی. تو گل سینه نخواهی، من هم اصرار نمی کنم. بسیار خوب وقتیکه نمی خواهی ، پس نمی خرم .
ــ عروسی؟ به خدا که نمی دانم... حالا در عروسی ساعت دیگران را تیرکرده و زمینه ی عیش ونوش شان را میسرساخته و یک عالم پول خرج خواهیم کرد. سالون کرایه بگیریم...گروه هنری می خواهد... غذا و نوشیدنی می خواهد... این چی گپ هست؟.. یک عالم نفر عیش و نوش کنند و بعد هم هیچ یک شان خرسندنشده غیبت هم می کنند. بیا، من و تو به مثل عاقل ها کار کنیم. دوستان نزدیک و اقارب مان را دعوت می کنیم. در خانه مان محفل عروسی را برپا میکنیم، به خدا این طوربسیار زیبا میشود.
ــ پس این فکرم را عالی پنداشتی. تو هوشمند ترین دختر این دنیا هستی... توکه محفل عروسی نمی خواهی، خو، من چرا بگویم که محفل عروسی می گیریم، عزیزم...
یک گپ دیگر بگویم .. پس برای چه صدها لیره به خاطر کالای عروسی بدهیم. از لباس عروسی چه فایده ، در زندگی ات یک دفعه می پوشی ، همین طور نیست؟ به آن پول، اشیا ی خانه ی مان را می خریم.
ــ این گپم به عقلت برابر آمد. بلی ، قسمی که گفتی، بهترش از عروسی صرف نظر کردن است ... آپارتمانی را به کرایه گرفته فرشش می کنیم. به تو لباس می خرم.
ــ اما نگاه کن. به من یک دقیقه گوش کن... حالا کرایه اپارتمان ها هم قیمت اند. خو، آخر باین کرایه گزاف به ثروت دنیا نمی افزیم...از محله های گوشه یک خانه ی دو اطاقه به مثل آشیانه پرنده گان خرد به کرایه می گیریم. بلی، حتا یک اطاقه هم باشد می شود... چطوراست ؟ ما خوبیرو بار ک نداریم.
ــ چطور؟.. حتما نکاح هم آرزو داری؟.. طیبعی است قندم، بدون نکاح که نمیشود. دوستان و رفقای مان را دعوت میکنیم.
اما لحظه ی صبرکن... این نکاح چیست؟ آیا ما به یکدیگر اعتماد نداریم؟... نکاح نوعی قرارداد رسمی هست... آیا ما به این سندها و سبد ها ضرورت داریم؟.. هرطوری باشد به همدیگر اعتماد داریم. البته عزیزم. نکاح و مکاح ضرورت نیست. به پولی که به نکاح مصرف می شود ، بتو تکه می خرم. البته مقبول ترین تکه ها ... به خوبترین خیاط می دوزانم، البته که قیمت ترین تکه ها باشند...
ای، وقتیکه تو نکاح نخواهی، از خاطر روی زیبایت من هم نمی خواهم.
ــ عزیزم،حالا تابستان است و دیگرآن تکه های سنگین پوشیده نمی شوند... چقدر زیبا هست !.. رنگ رنگ... گلدار...از همین تکه ی چیت چهارمتر می خریم. جانم، چی گفته به خیاط پول بدهیم؟ خودت بدوزی هم میشود.
ــ چهارمتر زیاد نیست؟.. حالا تابستان هست... هوا هم گرم است... آستین کوتاه باشد، یخن باز... دامن ها هم کوتاه... دونیم متر کفایت می کنند...
آها،تو خوش خلق ترین دختر دنیا هستی... توکه نمی خواهی ، مجبورت ات که نمی سازم البته، لباس نو نباشد هم فرق نمی کنند. میدانی چی به خیالم آمد؟ آیا نمی گویند: « دو دل که با هم بپوندد، کاه دانی ، تماشاگاه میشود» چی گفته خانه کرایه بگیریم، درین وقت و زمان خانه؟ همین طور نیست؟آخر، دلت را که نمی شکنانم، من هم راضی هستم.
همان تکه چیت؟.. آن هم لازم نیست... گرسنه شدی. باش، برایت یک دانه ساندویچ می خرم. ساجیق هم می جوی... بیا ، ببوسمت.
شپ، شوپ... شپ شوپ... میپ!... اوووی!
ــ ببین حالاعروسی کردیم و رفت... این کار که مشکل نیست...
آی، تو احمق ترین دختر دنیا هستی... در اصل اگر احمق نمی بودی با من عروسی میکردی؟ محبوبم، دیدی؟ من وتو حالا ازدواج کردیم... خلاص. چطور؟... باورنداری؟...
محبوبم ، به والله و به بالله ازدواج کردیم.
* * * * *
طنز: از نسین فقید.
ترجمه: از م.ذاکر عمری.