بخش سوم : عصبیت از دید ابن خلدون و تاریخ.
چنانی که دریافتیم عصبیت ها در هر نوع شان نه تنها حکمرانی دارند که ناخواسته زایشگاه های عصبیت های انفعالی و عکسالعملی علیه خود شان نیز دارند. هیچ تاریخی را نه میتوان سراغ داشت که سلسلهداران حاکمیتی، جهان گشایان، امپراطور ها، سلطنت ها، پادشاهی ها و سکانداران قدرت های ارثی بدون توسل به عصبیت حیات داشته باشند.
این مورد در بارهی اسلام و رهبری اسلامی وجود نه ندارد. یعنی پیشقراول بودن یا بر کرسی رهبری مسلمانان تکیه زدن هرگز ارثی و خانهوادهگی نیست. پیامبر کسی را میراثدار پس از خود انتخاب نه کرد، خداوند برای پیامبری سلسلهی ارثی خانهوادهگی کسی را نه داد، مگر آن که کسی از یک دودمان پیامبری را به صوابدید خودش برگزید. مثل اسماعیل و هارون و یوسف علیه السلام. ولی از تاریخ آگاه شدیم که قدرت طلبان مذهبی در زمان تمام پیامبران عرض وجود کردند و چنانی که قرآن میگوید،پیامبران را به غیر حق به قتل رسانیدند. زندهگی پیامبر هنگام بعثت و دعوت تا فتح مکه و غزوات مبارک را فکر کنیم. میدانیم جنگ های به شرکت مستقیم پیامبر را غزوه مینامند. البته که قدرت طلبی های انسانی در هر بخشی از زندهگی بشر وجود داشته است. مثلاً در حیات پیامبر هم او را تکذیب میکردند و هم پسا رحلت پیامبر، پیامبران کاذبی مدعی پیامبری شدند. مسیلمهی کذاب و سجاح بانویی از قبیلهی بنی تمیم که دهخدا در فرهنگ خود او را چنین معرفی میکند: «سَجّاح ( ـ بصره ۵۵ق)
از مدعیان پیامبری. دختر حارث بن سُوَید از قبیلۀ بنی تمیم بود. سجاح در زمان ابوبکر ادعای پیامبری کرد و عده ای نیز او را پذیرفتند. وی با مسیلمۀ کذاب، از قوم بنی حنیفه که او نیز ادعای پیامبری داشت، ازدواج کرد و پس از مدتی از مسیلمه جدا شد و به قبیلۀ خود بازگشت. پس از مرگ مسیلمه، سجاح اسلام آورد و به بصره رفت…» البته پیرامون زندهگی سجاح پس از مرگ مسیلمه توسط خالد بن ولید روایات گونه گون دگری هم وجود دارند که شامل بحث ما نه میشوند. اینجا تنها به ادعای شراکت مسیلمه در نبوت با پیامبر و ادعای پیامبری و رسیدن وحی برای مسیلمه و سجاح است، که سرافکندهگیی جزء یک دروغ و یک همبستری حرام و شهوترانی حرام در عین ادعای پیامبری نه داشتند. همینگونه تعداد دگری خود را پیامبر اعلام کردند، ولی به نتیجه نه رسیدند. یا عصبیت مختار ثقفی عالمی از مشکلات را برای مسلمین خلق کرد، یا معاویه با ارثی ساختن کرسی خلافت اسلامی و تعیین یزید به جای خودش از روش پیامبر عدول کرد. با آن که کاتب وحی و مجتهد آگاه بود. البته که معاویه هرگز دعوای پیامبری یا جانشینی پیامبر را نه کرد و شهادت حضرت حسین به دست یزید پسر معاویه و حادثهی کربلا هم بر هر نوعی که بوده، بار ملامت را بر دوش معاویه هم میاندازد. این که حالا مجتهدین یا علمای دین از این امر یادی نه میکنند یک کار کاملاً نادرست است. پس نه میتوان عصبیت های مختلف را در فاجعه آفرینی تاریخ نادیده انگاریم.
در عصبیت های امور سیاسی و قدرت محوری ولاد سوم را نمونه قرار میدهیم، که چهگونه یک کودک نارسیده به سن بلاغت در دبار دشمنان پدران خود یعنی عثمانی ها تربیت شده و رشد میکند و چهگونه علیه عثمانی ها قرار میگیرد و در رستاخیز خونینی همه آن چه را از خوب و بد و زشت و درشت در آزمونگاه ها و آموزشگاههای خاص عثمانی ها فرا گرفته را بر ضد عثمانی ها کار میگیرد. در حالی که عثمانی ها سعی داشتند با تربیت خاص ولاد سوم او را یک فرمانده جنگجو به دفاع از خودشان تربیت کنند، بدون آن که بدانند عصبیت خستهی انتقام شکست پدران ولاد سوم از سوی عثمانی ها روح سرگردان ولاد را برای فرصتیابی انتقام گیری تسخیر کرده است. حالا آنانی که موجودیت موسی ع را یک داستانپردازی خیالی میدانند و از وجود حقیقی او انکار میکنند، در مورد ولاد سوم چه میگویند؟ که حقیقت آفتابی تاریخ است. ولاد سوم یا همان دراکولا متولد سال ۱۴۳۱میلادی ده ها هزار نفر را به سیخ کشید. لقب دراکولا هم برای او داده شده است. در اوایل دههی ۱۴۰۰میلادی که سرزمین بالکان که تحت ضربات عثمانی ها بود، پدر دراکولا عضو محفل شوالیه های مخفی اژدها شد که بر ضد عثمانی ها شکل گرفت. لقب دراکول یا دراکولا هم از اوست. پدر ولاد پس از شکست پسرش را به اساس توافق به دربار عثمانی داد. در یازده سالهگی شامل خواص میشود و به توجه خاص سلطان مراد دوم پله های رشد را میآموزد تا وفادار بماند. سلطان مراد دوم مقام ولاد را هم سطح پسرش ساخته و ا ورا در پهلوی پسرش قرار داد. سلطان مراد خیال خامی داشت نسبت به آن پسره که در طفولیت هوای انتقام دارد و در دربار مدعی پدر خودش مثل یک شاهزاده پرورده میشود. ولاد سوم همه راز و رموز فنون نظامی و جنکی را فرا کرفته و تا آنجا پیش میرود که روش های منحصر به فرد شکنجهی مخالفان را هم میآموزد. آموزش هایی از استادان عثمانی که بعد ها دشمن جان خود عثمانی ها میشود. به میل کشیدن یکی از انواع کُشنده و ظالمانهی شکنجهی اسیران جنگی بود که ولاد سوم با داشتن عقدهی عصبیت شکست پدرش و گروگان بودن خودش در دربار عثمانی ها آموخته بود. وقتی علیه خود ترک ها قرار گرفت عثمانی ها دانستند که به خطا رفته بودند. ا و به حمایتعثمانی در زادگاه خودش حاکمیت راند و در۱۴۵۶به افلاخونیه تعیین میشه. بعد ها بر ضد سلطان محمد فاتح شورش کرد. سفیران عثمانی را کشت و حمزه بیک حاکم ترک بالکان را گوش و بینی برید. ۲۳۸۴۴رومانیایی و بلغارستانی و ترک را کشته و ۲۰هزار اسیر جنگی ترک و به همین تعداد از سرزمین مادری خودش را به سیخ کشید، ظلم و تعدی ولاد سوم را انتهایی نه بود تا آن که عثمانی ها مجبور به سرکوب کردن او شدند. محمودپاشاه یکی از فرماندهان عثمانی در خاطرات خودش مینویسد که شرایط بسیار ناگوار بود. ارتش عثمانی ۴آگوست ۱۴۶۲قرارگاه او « ولاد سوم » را فتح کرد. وی به مجارستان فرار کرد ولی گرفتار شد. پس از سال ها آزاد و دوباره در اروپا به جمع آوری سرباز اقدام کرده. اما باز هم گیر افتاد و سرش را در استانبول به امپراطور عثمانی فرستاندن. و بدنش در بخارست بود. آنچه پرسش برانگیزی دارد آن است که ولاد سوم با وجود کشتار بی رحمانهی هموطنهایش هنوز هم در کشور خود محبوب است. مردم اش این بخش مربوط به عصبیت داخلی او را به خاطری نادیده میگیرند که باور دارند ولاد سوم تقاص شکست شان از امپراطوری عثمانی را گرفته ولو با ناکامی های ممتد. اینجا میبینیم که عصبیت های کشوری ملی بسیار خطرناکتر از عصبیت های سیاسی زودگذر استند. قلعهی دراکولا با گذشت ۵۰۰سال محبوب ترین چهرهی کشورش است و رمان دراکولا از روی زندهگی وی نوشته شده. که ما ها هم در بازی های کودکانه این نام را کار میبردیم. با آن که نه میدانستیم در پس این نام چه چهره و هیولای وحشی قرار دارد. ملی گراهای رومانیایی او را قهرمان خود شان، مردم جهان او را خونآشام و ترک ها جانی خطرناک میدانندش. Wفراموش،نه کنبم که عصبیت در هر بخشی مانندهی خودش را دارد. یعنی عصبیت ها عصبیتزایی ها دارند. از خانهواده تا اجتماعی بزرگ کشوری و فراکشوری. به میل یا سیخ کشیدن از مجازاتی بوده که قربانی را بدون هیج ترحمی با سیخ های یا چوب های تراش شده و دارای نوک های قابلیت مانور را از راه مقعد به آن مجازات میکنند. آن گونه که توضیح داده اند این نوع مجازات زجر دهنده است ولی کُشندهی زود نیست. وقتی سیخ یا چوب در مقعد قربانی فرو برده شد، مستقیم هُلش میدهند تا از پس گردن یا از کاسهی سر او بیرون آید. آنگاه همان چوب یا سیخ را ایستاده در زمین فرو میبرند. تا زمانی که قربانی رنج کشیده و جان بدهد. از این روش ها عدی پسر صدام هم استفاده میکرد ولی با تفاوتی که او پیچ ها را در بدن قربانی فرو میبرد. وقتی ضجه و نالهی قربانی را میشنید، حظ برده و به جلادش میگفت پیچ ها را بیشتر سفت کند.
ادامه دارد…
لینک آگاهی در مورد ولاد سوم. البته کتاب های برقی هم در دسترس مان اند که با مراجعه به مرورگر گوگل رایگان دستیاب مان میشوند.
واقعیاتی هولناک درباره ولاد به میخکِشنده؛ هیولای خونخوار رومانی
https://www.bartarinha.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%B3%D8%B1%DA%AF%D8%B1%D9%85%DB%8C-30/931843-%D9%88%D8%A7%D9%82%D8%B9%DB%8C%D8%A7%D8%AA%DB%8C-%D9%87%D9%88%D9%84%D9%86%D8%A7%DA%A9-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%88%D9%84%D8%A7%D8%AF-%D8%A8%D9%87
نوشتهی محمدعثمان نجیب