پیشگفتار: هیچان ها بخش بزرگی از دستگاه روانی ما را تشکیل می دهند .عوامل ایجاد کننده هیجان چه درونی باشند و چه بیرونی ، باعث فعل و انفعالات فیزیولوژیکی، هورمونی ، عصبی ، شناختی و عاطفی در ما می شوند و تمامی دستگاه بدن ودستگاه روانی ما را به حرکت در می آورند و یا از حرکت باز می دارند. بخش مهمی از هیجانات ما زمینه ارثی و زیستی دارند که نتیجه تکامل ژنوتیک انسانی گونه انسانی ماست که در ملیون ها سال کاملتر شده اند و به اینجا رسیده اند و به آنها هیجانات اولیه گفته اند که از بخش های پایه ای مغز ( یا مغز کهنه ) سازماندهی می شوند و بخشی دیگر با تجربیات و یادگیری ها و
آموزش های اجتماعی ما در هم تنیده شده اند که از یک فرهنگ با فرهنگ دیگر متفاوت هستند. این بخش به مغز پیشانی یا ( مغز نو) مربوط می شود که گاهی بدان بخش فرهنگی مغز هم می گویند. دوبخش کهنه و نو مغز با این دو گروه هیچان ها در گیر هستند ودر ساختن و پرداختن و سازماندهی انها نقش اصلی دارند اما این بدان معنی نیست که در حوزه همدیگر دخالت نمی کنند بلکه هماهنگی های عجیبی بین این دوبخش کهنه و نو مغز در فرایند هیجان ها در جریان هستند که در این نوشته بدانها پرداخته می شود.
هیجان ، پاسخ یا واکنش مشخص( مثبت یا منفی )انسان یا حیوان به محرک های درونی وبیرونی است که گاهی خفیف و گاهی تند و تیز و آشکار است به این معنی که گاهی تولید انرژی می کند و گاهی میزان انرژی را در انسان و یا حیوان کاهش می دهد.
هیجانات در انسان ها و حیوانات، مبتنی هستند بر فعل و انفعالات هورمونی و ناقلان شیمیایی و عصبی Neurotransmitters)) ها که منجر به واکنش های جسمی- فکری – عاطفی و رفتاری می شوند.( روان شناسی برای زندگی) Grison- Gazzaniga 2019- pp.352-354).
هیجانات به دو گروه تقسیم می شوند که در بخش های مختلف مغز ساخته و پرداخته می گردند وگاهی هم با هم ترکیب می شوند و یا روی یکدیگر اثر می گذارند.
هیجان های اولیه یا Primary emotions
هیجان های ثانویه یاSecondary emotions
هیجان های اولیه که بیشتر زمینه زیستی دارند ودر قسمت های مغز پایینی ( Hind brain) بخصوص در ساقه مغز ساخته و پرداخته می شوند و در جهت تنازع بقا و تطابق با محیط و به اشکال ابتدایی فرار و یا مبارزه جهت سازگاری با محیط ، به کار می آیند مثلا واکنش هیجان بخودی خود می تواند موجود انسان و حیوان را از خطر دور کرده واو را زنده نگه دارد تا با اهداف حیاتی خود برسد. این هیجان ها جهانشمول هم هستند یعنی در گونه های حیوانی و انسانی مشترک می باشند . این اولین راه مقابله با دنیای خارج برای زنده ماندن ، از دانش ذاتی و زیستی گونه هاست که کنترلی آگاهانه بر انها مترتب نیست بلکه درکنترل مدارهای مغزی از قبل آماده شده و فطری و عصبی است .( انتونیو دماسیو، خطای دکارت- ترجمه تقی اسدی . تهرا ن ، 1393)
این هیجانات اولیه 7 نمونه اند. مثل: خشم، ترس، غمگینی، شادی، دلزدگی، رضایت، و خوشحالی ناگهانی از خبر خوش ( شور وشوق ناگهانی). این هیجان ها به سیستم لیمبیک، آمیگدال وسینگولیت قدام به عنوان بازیگران اصلی وابسته اند. مدارک مربوط به این که آمیگدال یا بخش کوچک بادامی شکل مغز، نقش کلیدی در هیجانات بازی می کنند از مشاهدات نزدیک آزمایشگاهی حیوان و انسان بدست آمده اند.
آمیگدال ، نقطه عطف مطالعات اگلتون-وایز کرنتز- پری برام و پسینگهام بوده است. ( همانجا)
هیجان های ثانویه که در جریان رشد و در پیوستگی با تجربیات و یاد گیری ها ی اجتماعی به وجود می آیند و در بخش های فوقانی مغز (Frontal lobe) و در Limbic system یا در سیستم لیمبیک ساخته و پرداخته می شوند و با هیجانات اولیه هم قاطی می شوند. این هیجانات هم متنوع هستند مثل: احساس گناه، احساس پشیمانی، احساس شرمندگی، احساس سلطه پذیری و تسلیم، حالت انتظار، احساس شعف و شادی از تکرار یک تجربه شخصی و احساس عدم تعادل چه به شکل منفی و چه مثبت......
این هیجان ها چون زمینه اکتسابی دارند با حافظه و تفکر و تصورات ذهنی ما هم همبستگی دارند و ما به تمامی این تجربیات آگاه هستیم ولذا احساسات و تصمیم گیری های متفاوتی در شخص ما ایجاد می کنند که خصوصی و حتی اجتماعی و فرهنگی است و با اجتماعات و فرهنگ های دیگر هم می تواند متفاوت باشند و حتی از شخصی به شخص دیگر هم فرق کند. قشر جلو پیشانی یا pre frontal lobe که مغز نوهم خوانده می شود که در به وجود آمدن و پردازش و تبدیل آن به رفتارهای قابل مشاهده دخالت دارد و احساسات و ادراکات مشخصی را نیز سبب میشود .
لذا بر خلاف نظرات فروید و ادیان ابراهیمی ، عملکرد دستگاه روانی ما و یا نفس از یکدیگر منفک نیستند و هر لایه ای کار مجزا انجام نمی دهد بلکه مغز ما بصورت یک دستگاه هماهنگ و بسیار پیچیده در ارتباط مداوم با یکدیگر در پردازش هیجان ها و عواطف و رفتار هیجانی و احساسی ما نقش بازی می کنند وبمثابه یک Net working بسیار گسترده عمل می کند.
هیجانات با خلق و خو یکی نیستند چون خلق و خو(moods ) بخشی از خصوصیات پایدار و سخت جان شخصیت به حساب می آیند که از الگو های نسبتا پایدار پیروی می کنند و لی هیجان ها می آیند و می روند، واکنشی و مقطعی هستند. برای مثال : برای ظهور خلق و خو ، گاهی یک تلنگر یا Trigger نقش یک چاشنی را دارد که خلق و خوی مشخصی را بروزمی دهد ولی در مورد ظهور هیجان ها تلنگرها کافی نیستند و به محرک های درونی و بیرونی احتیاج هست تا سیستم درونی هورمونی و عصبی ما را به حرکت در آورد و دستگاه های بدن را فعال و بر انگیخته کند که در این حالت ممکن است ضربان قلب ما بالا برود ، مردمک چشم تنگ شود ، فشار خون تند شود و نفس در سینه حبس شود ، لب ها لرزان ، ماهیچه ها منقبض بشوند و مشت ها گره بخورند و یا بر عکس بدن و امعا و احشا و ماهیچه ها آرام و شل و ول بشوند و مردمک چشم گشاد و و حالتی از خواب آلودگی و آرامش و لذت بر جسم و جان حاکم بشوند.
شاید بهمین دلیل در فرنگ واژه E+motion= Emotion
را بکار برده اند که E مخفف Externalو motion به معنای حرکت است.(Damasio Antonio) خطای دکارت. ترجمه تقی اسدی. تهران. 1393).
اگر بخواهیم تصویر و توضیح روشن تری از انواع هیجانات و ویژگی های آن را بیان کنیم ، لازم می آید به دومحور اصلی هیجان ها متمرکزشویم یکی محور Xکه جنبه های مثبت و منفی هیجان ( Valence ) را نشان می دهد که می گوید هیجان ها یا مثبت هستند و یا منفی و یکی هم محور Y که شدت برانگیختگی و بالا و پایین رفتن هیجان یعنی Arousal رانشان می دهد که در تصویر پایین از کتاب درسی دانشگاهی ( روان شناسی برای زندگی کردن چاپ 2019 ص 355) به عاریت گرفته شده که موضوع را بر محور این دوویژگی اصلی باز گشایی می کند.
در این دیاگرام ما با دو محور X و Y روبرو هستیم . که نقطه وسط دایره نقطه صفر است . و از این نقطه هر چه بطرف راست برویم مثبت و هر چه بطرف چپ برویم منفی است . مثلا نقطه مقابل happy را upset را می بینیم. ودر محور Y از نقطه صفر به بالا برانگیختگی ویا Arousal را می بینیم و از نقطه صفر به پایین ، کم شدن بر انگیختگی را مشاهده می کنیم که حالت حساس و گوش بزنگ بودن درست در مقابل ( آرام بودن) قرار می گیرد . با کمی دقت به این دیاگرام و پردازش هیجانات ، متوجه می شویم که مغز ما قادر است 16 هیجان مختلف را ایجاد و سازماندهی بکند و هنگامی که این هیجان ها با تفکرات و تصمیمات و احساسات ما همرا می شوند ، به سختی می توان تشخیص داد که رفتار مشخص ما در خانه ویا در اجتماع چقدر با احساسات ما و چقدر با تفکرات ما و چقدر با هیجانات ما درارتباط هستند. با بررسی و جمعبندی هیجانات مختلف انسانی با 4 دسته مشخص روبرو هستیم.
۱- گروه اول با انگیختگی بالا وانرژی مثبت : که شخص با انرژی ، شاد، گوش بزنگ وعلاقمند برای انجام کاراست. خوشبینی ، آرامش و مدارا جویی در رفتار شخص موج می زند.
۲- گروه دوم با انگیختگی و انرژی بالا ولی در جهت منفی گرایش دارد . نا آرامی، عصبیت، ناشادی و استرس زدگی آشکار است . در چنین حالت های هیجانی قدرت تخریب خود و دیگران ، به سادگی امکان پذیراست.
۳- گروه سوم انرژی و انگیختگی پایین است ولی گرایش به مثبت اندیشی خود را نشان می دهند . رضایت مندی، آرامش روانی، متانت و قناعت در چهره و رفتار شخص موج می زند و برای هیچ کاری عجله و دلواپسی هم نشان نمی دهد.
۴- گروه چهارم که هم انرژی و انگیختگی و شوق زندگی ندارند و هم به هر چیز با نگرش منفی می نگرند که میتوان گفت افسردگی با تمام ویژگی های جسمی ، عاطفی و شناختی بر شخص حاکم می شود .که شخص حالت های اندوه، افسردگی خمودگی وتنبلی روحی وجسمی و بی میلی بر همه چیز را از خود نشان می دهد. اگر به دیاگرام بالا خوب دقت کنید ، هیجان های گروه 4 درست نقطه مقابل هیجان های گروه 1 است.
خب این دیگرام یا طرح کلی هیجانات به ما کمک می کند تا نسبت به هیجانات خود که تا حدی هم اتوماتیک و غیر ارادی هستند، اشنایی بیشتری پیداکنیم ، آنها را در بخش های چهارگانه طبقه بندی کرده و زمینه های مثبت ومنفی وشدید وخفیف آنها را تشخیص بدهیم.( Barrett و دیگران . 2007 ).
شناخت این هیجان ها ، بما کمک خواهند کرد تا با آموزش ها و تمرینات لازم هم در پیش بینی وقوع آنها و هم در کنترل آنها اقدام کنیم. و از این طریق هیجانات اولیه ( غیر ارادی) را به هیجانات ٍثانویه (ارادی) ، تغییر دهیم.
اتیولوژی (Etiology ) یا عوامل بوجود آورنده هیجانات
تا اینجا سعی شد تا هیجانات توضیح و تفسیر شوند (description ) ولی هنوز به چگونگی بوجود آمدن هیجانات و زمینه های فیزیولوژیک و روانی آنها نپرداخته ایم. در این قسمت خیلی کوتاه عوامل به وجود آورنده هیچانات را تشریح ( explanation ) خواهیم کرد وتیوری های موجود را از نظر خواهیم گذراند.
اولین کنکاش علمی توسط ویلیام جیمز ، دانشمند و فیزیولوژیست آمریکایی در سال 1884میلادی شروع شد ( حدود 135سال پیش). او به این نتیجه رسید که " تغییرات مشخص جسمانی ( فیزیولوژیک) باعث تغییرات قابل پیش بینی در سیستم عصبی می شود که منجر به واکنش های هیجانی می گردند"( روان شناسی برای زندگی 2019 ص 356 ).
در همین محدوده زمانی پزشک و روان شناس دیگری بنام کارل لانگه ( Carl Lange ) بدون ارتباط با تحقیقات ویلیام جیمز به تیوری مشابهی دست یافت که رابطه تغییرات فیزیولوژیک را با تغییرات هیجانی و عاطفی نشان می داد. این دو تحقیق زمینه اولین تیوری هیجانات را تحت عنوان تیوری ( James- Lange ) را فراهم کرد که چگونگی بوجود آمدن هیجانات را توضیح می دهد.
خلاصه این تیوری چنین است: محرک های محیطی ( دیدن خرس و حشی که از مقابل می آید.) در چنین شرایطی بدن و دستگاه های داخلی بطور خودکار واکنش نشان می دهند مثلا ضربات قلب بالا می رود که این واکنش جسمی واکنش هیجانی ایجاد می کند و هیجان ترس بر شما غلبه می کند و بعد احساس ترس در شما بوجود می آید. در حقیقت محرک ترسناک باعث واکنش فیزیولوزیک می شود و در پی این واکنش های فیزیولوزیک واکنش هیچان و سپس احساس هیجانی مثبت یا منفی ، شدید یا خفیف دست می دهد .
اما علم و مطالعات هیجان بهمین جا ختم نشد با مطالعات جدیدتر در مورد مغز و فعالیت های مغزی و تحقیقات جدیدتر علم اعصاب و روان ( Neuroscience ) اطلاعات بیشتری در مورد عوامل بوجود آمدن هیجان و چگونگی پردازش هیجان از مغز به دستگاه های بدن و انعکاس این فعل و انفعالات را در احساسات و رفتار نشان دادند. که به هر کدام بطور مختصر نگاهی می کنیم.
درسال 1927 حدود 50 سال بعد از تحقیقات (جیمز- لانگه) دانشمند فیزیولوژیست دانشگاه هاروارد ، والتر کانون(Walter Cannon )، در حین تحقیقات خود متوجه شد که مغز انسان و دستگاه فیزیولوژی انسان در برابر محرک های محیطی ، در یک زمان تولید هیجان نمی کنند. ( Grison- Gazzaniga روان شناسی در زندگی، 2019 ص.357).
یعنی مغز زودتر از قلب و سایر جوارح بدن واکنش نشان می دهد و بدن دیرتربه کار می افتد. برای مثال ، عصبانیت، شادی و حتی تمایلات جنسی ، واکنش های مشابهی در قلب و تپش آن و فشار خون بوجود می آورند. کانون و همکارش فیلیپ بارد ( Philip Bard ) تیوری جدیدی را ارایه دادند که مغز و بدن ، هرکدام مستقلا اما در یکزمان ، در تولید هیجانات نقش دارند. اول اطلاعات محرک به به مغز می رسد تا ارزیابی شود و سپس نتیجه گیری این فرایند بطور جداگانه ولی در یکزمان به تولید هیجان و واکنش های فیزیولوژیک ( جسمانی) منجر می شوند ( همانجا- ص 357).
خب. همان طور که در این دیاگرام می بینیم، در اینجا محرک تهدید آمیز، (خرس وحشی در روبروی ما ظاهر می شود .) اطلاعات این محرک ، از طریق حواس ما به سرعت ( ده متر در ثانیه) از طریق سلسله اعصاب به مغز می رسد . مغز به تجزیه و تحلیل اقدام می کند و نتیجه درواکنش های جسمی ما و هیجانات و احساسات ما ، جدا گانه خود را نشان می دهند. که در تفکر ما و ارزشیابی ما از موقعیت و نتیجتا به رفتار مشخص منجر می شود ( فرار یا مبارزه). و ما تصمیم می گیریم که فرار کنیم و یا بایستیم و مبارزه کنیم . دو مکانیزم flight and fight نتیجه نهایی این فرایند است. دو واکنش فرار و یا مبارزه در حیوانات وانسانها مکانیزم های اولیه و زیستی هستند که در تطابق حیوان و انسان با محیط تهدید آمیز برای زنده ماندن و صیانت نفس بکار گرفته شده و می شوند . هردو مکانیزم می توانند تحت تاثیر یاد کیری و ارتباطا ت جدید نرونی ( عصبی) در مغز تغییر و تکامل یابند و از غیر ارادی به ارادی تبدیل شوند .
این هیجانات داخلی در بخش های مختلف بدن و جوارح بدن تاثیرات متفاوتی دارند . انعکاس و فرایند این هیجانات داخلی در قلب، ریه ها، صورت ، در چشمها ، در دهان و گلو وصدا، در انگشتان دست وپا ، در معده ، در غدد داخلی هورمون ساز، در گوناد های جنسی ، درگردن ، در عضلات و ماهیچه ها در حافظه، در دقت، در تمرکز ، و در سردردهای مزمن ، خودشان را نشان می دهند . یادگیری تخلیه و کنترل این هیجان ها ، از سنین کودکی با آموزش های خانگی، مدرسه ای و مشاوره ای توسط معلمین ، مددکاران اجتماعی و روان شناسان و روانپزشکان میسر می شوند.
در دیاگرام زیر برگرفته از کتاب درسی دانشگاهی ( روان شناسی برای زندگی (2019 ) ، درگیری هیجانات هفتگانه اولیه و هیجانات هفتگانه ثانویه را در قسمت های مختلف بدن نشان می دهند که هیجانات اولیه در تمام فرهنگ ها مشابه اند و جهانشمول می باشند و بیشتر زمینه ارثی و نهادی دارند که نتیجه تکمل گونه انسان در ده ها هزار سال است و وبه تبار ژنتیکی مشابه انسان ها ( 23 حفت کروموزوم ) بر می گردد. اما هیجان های ثانویه تحت تاثیر یادگیری و فرهنگ هستند از فردی به فرد دیگر از فرهنگی به فرهنگ دیگر با توجه به سن- جنسییت وطبقه اجتماعی هم می توانند متفاوت باشند. انعکاس شدت و ضعف این هیجانات با رنگهای مختلف نشان داده شده اند . مثلا رنگ زرد شدت فعال بودن هیجان و رنگ آبی، آرام و خفیف بودن هیجان را در قسمت های مختلف بدن به نمایش گذاشته اند.
در این قسمت به نقش بخش های مختلف مغز که در سازمان دادن هیجان ها نقش اساسی دارند اشاره ای می کنیم تا فرایند پیچیدگی هیجانات را کمی روشن تر کنیم.
مغز انسان حدودا از 30 ملیون نورون تشکیل شده است که این نورون ها بصورت شبکه ای بسیار گسترده در 4 بخش اصلی که در اصطلاح به آن لوب (Lobes ) گفته می شوند که جدا از هم ولی در ارتباط با یکدیگر، کار می کنند وهر بخش عملکرد یا (Function ) مشخص دارد.
وقتی شما احساس می کنید که از چیزی و یا شخصی عصبانی هستید و یا احساس خوشحالی و شعف دارید، این احساسات نتیجه فقط واکنش های بدنی یا فیزیولوژیک بدن شمانیستند. بلکه، بدن شما با تمام اعضا و جوارح اش ، یک کار گزار یا یک فرمانده و سازمان دهنده ای است که در 24 ساعت کار می کند و این هیجانات و احساسات را سازمان می دهد . این سیستم پیچیده تصمیم گیری وفرماندهی، مغز شماست که تا 12 سالگی از نظر رشد فیزیکی و توانایی بالقوه برای حل مسایل زندگی و یاد گیری، رشد کامل کرده است .(پیاژه 1920) ودر 26 تا 30 سالگی به پختگی و کمال می رسد( روان شناسی برای زندگی 2019)
در مورد تولید هیجانات و احساسات، بخش های مختلف مغزاز جمله مغز پیشانی، کورتکس بینایی، تالاموس(Thalamus ) و امیگدال( Amygdala ) نقش های اصلی را بازی می کنند. تالاموس نقش ارتباطی مهمی را بین کرتکس و آمیگدال به عهده دارد . ( اشکبوس طالبی- روان شناسی پرخاشگری و خشونت ،1393).
اطلاعات محیطی از طریق حواس پنچگانه به ساسله اعصاب رسیده و آز انجا به تالاموس می رسد . تالاموس خود تجزیه و تحلیل نمی کند تالاموس، این اطلاعات یا کدهای شیمیایی را به دو مرکز برای تصمیم گیری و اقدام می فرستد . یکی راه کوتاه تر و فوری است که که به مغزک بادامی شکل یا آمیگدلا می فرستد که امیگدالا هم فوری وبدون بررسی، واکنش بیرونی نشان می دهد که ما در رفتار فوری خشمگینانه وعصبی و تهاجمی و یا شادمانی فوری ، بروز می دهیم و نوع دوم کار تالاموس ، فرستادن این کدها و اطلاعات به کورتکس یا مغز پیشانی است که راه طولانی تر و کند تری است . این اطلاعات در کورتکس مغر حلاجی و بررسی می شوند و نتیجه های پاداش وتنبیه رفتار وارزشیابی و تحلیل می پردازد و سپس تصمیم گیری شده وبه ماهیچه ها و نورون های اجرایی دستور اقدام و رفتار داده می شودو ممکن است که تصمیم بگیرد که اصلا واکنش هم نشان ندهد. این قسمت مغز ما که قدرت عاقله و خردمندی مغز ما را تشکیل می دهند تحت تاثیر یادگیری و آموزه های اجتماعی و فرهنگی است . این قسمت مغز همان مغز فرهنگی یا مغز نو است. دو گانگی رفتارهای فردی و اجتماعی ما در فرهنگ ها و کشورهای مختلف از این دوگانگی کارکرد مغزها نتیجه می شوند و هیچ ربطی هم به وراثت و نژاد وزبان ندارند و زبا ن هم در رشد فرهنگ موثر است و فرهنگ هم در رشد زبان . البته اگر فرهنگ انعطاف پذیر و زاینده باشد ونه مومیایی شده !
لذا اگر می بینیم که شخصی یا قومی در برابر ناملایمات ، به سرعت هیجانی و احساساتی می شوند ، این واکنش ها بیشتر نتیجه فعالیت بیش از حد آمیگدلا هست که آموزش ندیده و خودکار و فوری عکس العمل نشان می دهند و اگر شخصی یا قومی آرام و خردمندانه با توجه به تمام جوانب ، واکنش نشان می دهد ، نشانه یادگیری و آموزش در بکار گیری غشای پیشانی مغز است نه زمینه های ژنتیکی .
نقش آموزش وپرورش، خانواده و فرهنگ در کارکرد دوگانه مغزخود را نشان می دهند که یکی راآرام و متفکر و دیگری را طوفانی و احساسی بار می آورد.
در دیا گرام زیر کارکرد دوگانه مغز و نتیجه آنها در رفتار فردی و اجتماعی ما بطور ساده و روشن نشان داده شده اند . این تحقیقات ، نتیجه کاردقیق و مشاهده دائمی دانشمندان علم اعصاب و رفتار(Neuroscience) است که در کتاب درسی دانشگاهی ( روانشناسی برای زندگی ، 2019) در بخش انگیزه ها و هیجان ها آمده است.
خب. در این دیاگرام ، تمام صحبت های من به شکلی روشن و قابل فهم برای همگان به تصویر کشیده شده اند.
اطلاعات از دنیای خارج توسط حواس پنچگانه به سلسله اعصاب می رسند . یکی دوبار غربال می شوند و بخشی به عنوان اطلاعات حسی و خام ( Sensory information )
به تالاموس ، که به رنگ بنفش نشان داده شده می رسند . تالاموس نقش فرستنده یا ( relay ) را دارد . همان طور که در قسمت راست دیاگرام مشاهده می کنید ، تالاموس دو راه بیشتر ندارد.
1 - راه کوتاه و فوری به به یا یین به بادامک مغز( آمیگدلا) که مرکز ترس و عصبیت و پرخاشگری وشادمانی آنی و واکنش های فوری و هیجانی است .
2- راه دوم که راهی درازتر و کندتر است به غشای فوقانی مغز که مرکز تشخیص ، بررسی و تجربه های انباشته شده و خردمندی است. این قسمت مغز خیلی دیرتر از سایر بخش های مغز کامل می شود و دورترین نقطه از نخاع ( مرکز رفلکس ها) است و تحت تاثیر یادگیری و فرهنگ است ودر شرایط عادی در 25-30 سالگی به کمال می رسد.
نتیجه گیری: هیجان ها بخشی از انرژی و احساسات و رفتار ما را تشکیل می دهند . هیجانها عمدتا ریشه در محرکات پیرامونی دارند و هم می توانند سیستم عصبی و فیزیولوژیکی و هورمونی ما را فعال کنند . پیام های هیجانی وقتی به تالاموس ( ایستگاه پخش) می رسند ، راه دوگانه ای دارند یا به پایین به مرکز آمیگدال می روند که مرکز ترس و پرخاشگری است که باعث رفتار آنی و دفاعی وکوتاه مدت می شوند و یا با راهی کند و دراز به قشر فوقانی مغز می روند تا تجزیه و تحلیل شوند و پاسخ مناسب داده شوند که معمولا به رفتارهای بابرنامه و پیش بینی شده و عاقلانه منجر می شوند . دوگانگی ما و یا پیچید گی رفتار ما ناشی از کارکرد دوگانه سلسله اعصاب مرکزی و نوع یادگیری ها و آموزش ماست که تا حد زیادی هم قابل پیش بینی و قابل کنترل و قابل تغییر هستند . هیجان های ما از یکطرف با احساسات ما درهم گره می خورند و ازطرف دیگر با حافظه ما و فعالیت های مغزی ما در هم می آمیزند.
درسالهای جدید ، دانشمندان علوم اعصاب و علوم رفتاری ( روانشناسی اعصاب وروان) از هوش هیجانی صحبت می کنند که به اندازه هوش عمومی و هوش اجتماعی برای شناخت وچگونگی ارتباط به خود و جهان خارج مهم هستند . این هوش هیجانی ، همان طور که در این مقاله توضیح داده شد ، دو وجه جدا ودر عین حال در رابطه با هم را تشکیل می دهند. یک وجه آن به احساسات و عواطف ونگرش های ماattitudes) ) ما ارتباط دارند و وجه دیگر با قدرت حل مساله و نیروی عاقله( thinking ) ما مرتبط است . چگونگی انعکاس این هیجانات در رفتار فردی و اجتماعی ما بستگی به چگونگی آموزش ما و تجربیات یادگیری ما مربوط می شود که در انگلیسی به impulsive behaviors و reflective behaviors شناخته شده اند . هردو رفتار برای یک زندگی متعادل و سالم لازم هستند یکی در ما انرژی تولید می کند و دیگری تعقل و مآل اندیشی. هرکدام بدون دیگری ناقص و نارسا خواهندبود.
اشکبوس طالبی بهمن بیگلو - روان شناس مقیم مریلند
هیجان ، پاسخ یا واکنش مشخص( مثبت یا منفی )انسان یا حیوان به محرک های درونی وبیرونی است که گاهی خفیف و گاهی تند و تیز و آشکار است به این معنی که گاهی تولید انرژی می کند و گاهی میزان انرژی را در انسان و یا حیوان کاهش می دهد.
هیجانات در انسان ها و حیوانات، مبتنی هستند بر فعل و انفعالات هورمونی و ناقلان شیمیایی و عصبی Neurotransmitters)) ها که منجر به واکنش های جسمی- فکری – عاطفی و رفتاری می شوند.( روان شناسی برای زندگی) Grison- Gazzaniga 2019- pp.352-354).
هیجانات به دو گروه تقسیم می شوند که در بخش های مختلف مغز ساخته و پرداخته می گردند وگاهی هم با هم ترکیب می شوند و یا روی یکدیگر اثر می گذارند.
هیجان های اولیه یا Primary emotions
هیجان های ثانویه یاSecondary emotions
هیجان های اولیه که بیشتر زمینه زیستی دارند ودر قسمت های مغز پایینی ( Hind brain) بخصوص در ساقه مغز ساخته و پرداخته می شوند و در جهت تنازع بقا و تطابق با محیط و به اشکال ابتدایی فرار و یا مبارزه جهت سازگاری با محیط ، به کار می آیند مثلا واکنش هیجان بخودی خود می تواند موجود انسان و حیوان را از خطر دور کرده واو را زنده نگه دارد تا با اهداف حیاتی خود برسد. این هیجان ها جهانشمول هم هستند یعنی در گونه های حیوانی و انسانی مشترک می باشند . این اولین راه مقابله با دنیای خارج برای زنده ماندن ، از دانش ذاتی و زیستی گونه هاست که کنترلی آگاهانه بر انها مترتب نیست بلکه درکنترل مدارهای مغزی از قبل آماده شده و فطری و عصبی است .( انتونیو دماسیو، خطای دکارت- ترجمه تقی اسدی . تهرا ن ، 1393)
این هیجانات اولیه 7 نمونه اند. مثل: خشم، ترس، غمگینی، شادی، دلزدگی، رضایت، و خوشحالی ناگهانی از خبر خوش ( شور وشوق ناگهانی). این هیجان ها به سیستم لیمبیک، آمیگدال وسینگولیت قدام به عنوان بازیگران اصلی وابسته اند. مدارک مربوط به این که آمیگدال یا بخش کوچک بادامی شکل مغز، نقش کلیدی در هیجانات بازی می کنند از مشاهدات نزدیک آزمایشگاهی حیوان و انسان بدست آمده اند.
آمیگدال ، نقطه عطف مطالعات اگلتون-وایز کرنتز- پری برام و پسینگهام بوده است. ( همانجا)
هیجان های ثانویه که در جریان رشد و در پیوستگی با تجربیات و یاد گیری ها ی اجتماعی به وجود می آیند و در بخش های فوقانی مغز (Frontal lobe) و در Limbic system یا در سیستم لیمبیک ساخته و پرداخته می شوند و با هیجانات اولیه هم قاطی می شوند. این هیجانات هم متنوع هستند مثل: احساس گناه، احساس پشیمانی، احساس شرمندگی، احساس سلطه پذیری و تسلیم، حالت انتظار، احساس شعف و شادی از تکرار یک تجربه شخصی و احساس عدم تعادل چه به شکل منفی و چه مثبت......
این هیجان ها چون زمینه اکتسابی دارند با حافظه و تفکر و تصورات ذهنی ما هم همبستگی دارند و ما به تمامی این تجربیات آگاه هستیم ولذا احساسات و تصمیم گیری های متفاوتی در شخص ما ایجاد می کنند که خصوصی و حتی اجتماعی و فرهنگی است و با اجتماعات و فرهنگ های دیگر هم می تواند متفاوت باشند و حتی از شخصی به شخص دیگر هم فرق کند. قشر جلو پیشانی یا pre frontal lobe که مغز نوهم خوانده می شود که در به وجود آمدن و پردازش و تبدیل آن به رفتارهای قابل مشاهده دخالت دارد و احساسات و ادراکات مشخصی را نیز سبب میشود .
لذا بر خلاف نظرات فروید و ادیان ابراهیمی ، عملکرد دستگاه روانی ما و یا نفس از یکدیگر منفک نیستند و هر لایه ای کار مجزا انجام نمی دهد بلکه مغز ما بصورت یک دستگاه هماهنگ و بسیار پیچیده در ارتباط مداوم با یکدیگر در پردازش هیجان ها و عواطف و رفتار هیجانی و احساسی ما نقش بازی می کنند وبمثابه یک Net working بسیار گسترده عمل می کند.
هیجانات با خلق و خو یکی نیستند چون خلق و خو(moods ) بخشی از خصوصیات پایدار و سخت جان شخصیت به حساب می آیند که از الگو های نسبتا پایدار پیروی می کنند و لی هیجان ها می آیند و می روند، واکنشی و مقطعی هستند. برای مثال : برای ظهور خلق و خو ، گاهی یک تلنگر یا Trigger نقش یک چاشنی را دارد که خلق و خوی مشخصی را بروزمی دهد ولی در مورد ظهور هیجان ها تلنگرها کافی نیستند و به محرک های درونی و بیرونی احتیاج هست تا سیستم درونی هورمونی و عصبی ما را به حرکت در آورد و دستگاه های بدن را فعال و بر انگیخته کند که در این حالت ممکن است ضربان قلب ما بالا برود ، مردمک چشم تنگ شود ، فشار خون تند شود و نفس در سینه حبس شود ، لب ها لرزان ، ماهیچه ها منقبض بشوند و مشت ها گره بخورند و یا بر عکس بدن و امعا و احشا و ماهیچه ها آرام و شل و ول بشوند و مردمک چشم گشاد و و حالتی از خواب آلودگی و آرامش و لذت بر جسم و جان حاکم بشوند.
شاید بهمین دلیل در فرنگ واژه E+motion= Emotion
را بکار برده اند که E مخفف Externalو motion به معنای حرکت است.(Damasio Antonio) خطای دکارت. ترجمه تقی اسدی. تهران. 1393).
اگر بخواهیم تصویر و توضیح روشن تری از انواع هیجانات و ویژگی های آن را بیان کنیم ، لازم می آید به دومحور اصلی هیجان ها متمرکزشویم یکی محور Xکه جنبه های مثبت و منفی هیجان ( Valence ) را نشان می دهد که می گوید هیجان ها یا مثبت هستند و یا منفی و یکی هم محور Y که شدت برانگیختگی و بالا و پایین رفتن هیجان یعنی Arousal رانشان می دهد که در تصویر پایین از کتاب درسی دانشگاهی ( روان شناسی برای زندگی کردن چاپ 2019 ص 355) به عاریت گرفته شده که موضوع را بر محور این دوویژگی اصلی باز گشایی می کند.
در این دیاگرام ما با دو محور X و Y روبرو هستیم . که نقطه وسط دایره نقطه صفر است . و از این نقطه هر چه بطرف راست برویم مثبت و هر چه بطرف چپ برویم منفی است . مثلا نقطه مقابل happy را upset را می بینیم. ودر محور Y از نقطه صفر به بالا برانگیختگی ویا Arousal را می بینیم و از نقطه صفر به پایین ، کم شدن بر انگیختگی را مشاهده می کنیم که حالت حساس و گوش بزنگ بودن درست در مقابل ( آرام بودن) قرار می گیرد . با کمی دقت به این دیاگرام و پردازش هیجانات ، متوجه می شویم که مغز ما قادر است 16 هیجان مختلف را ایجاد و سازماندهی بکند و هنگامی که این هیجان ها با تفکرات و تصمیمات و احساسات ما همرا می شوند ، به سختی می توان تشخیص داد که رفتار مشخص ما در خانه ویا در اجتماع چقدر با احساسات ما و چقدر با تفکرات ما و چقدر با هیجانات ما درارتباط هستند. با بررسی و جمعبندی هیجانات مختلف انسانی با 4 دسته مشخص روبرو هستیم.
۱- گروه اول با انگیختگی بالا وانرژی مثبت : که شخص با انرژی ، شاد، گوش بزنگ وعلاقمند برای انجام کاراست. خوشبینی ، آرامش و مدارا جویی در رفتار شخص موج می زند.
۲- گروه دوم با انگیختگی و انرژی بالا ولی در جهت منفی گرایش دارد . نا آرامی، عصبیت، ناشادی و استرس زدگی آشکار است . در چنین حالت های هیجانی قدرت تخریب خود و دیگران ، به سادگی امکان پذیراست.
۳- گروه سوم انرژی و انگیختگی پایین است ولی گرایش به مثبت اندیشی خود را نشان می دهند . رضایت مندی، آرامش روانی، متانت و قناعت در چهره و رفتار شخص موج می زند و برای هیچ کاری عجله و دلواپسی هم نشان نمی دهد.
۴- گروه چهارم که هم انرژی و انگیختگی و شوق زندگی ندارند و هم به هر چیز با نگرش منفی می نگرند که میتوان گفت افسردگی با تمام ویژگی های جسمی ، عاطفی و شناختی بر شخص حاکم می شود .که شخص حالت های اندوه، افسردگی خمودگی وتنبلی روحی وجسمی و بی میلی بر همه چیز را از خود نشان می دهد. اگر به دیاگرام بالا خوب دقت کنید ، هیجان های گروه 4 درست نقطه مقابل هیجان های گروه 1 است.
خب این دیگرام یا طرح کلی هیجانات به ما کمک می کند تا نسبت به هیجانات خود که تا حدی هم اتوماتیک و غیر ارادی هستند، اشنایی بیشتری پیداکنیم ، آنها را در بخش های چهارگانه طبقه بندی کرده و زمینه های مثبت ومنفی وشدید وخفیف آنها را تشخیص بدهیم.( Barrett و دیگران . 2007 ).
شناخت این هیجان ها ، بما کمک خواهند کرد تا با آموزش ها و تمرینات لازم هم در پیش بینی وقوع آنها و هم در کنترل آنها اقدام کنیم. و از این طریق هیجانات اولیه ( غیر ارادی) را به هیجانات ٍثانویه (ارادی) ، تغییر دهیم.
اتیولوژی (Etiology ) یا عوامل بوجود آورنده هیجانات
تا اینجا سعی شد تا هیجانات توضیح و تفسیر شوند (description ) ولی هنوز به چگونگی بوجود آمدن هیجانات و زمینه های فیزیولوژیک و روانی آنها نپرداخته ایم. در این قسمت خیلی کوتاه عوامل به وجود آورنده هیچانات را تشریح ( explanation ) خواهیم کرد وتیوری های موجود را از نظر خواهیم گذراند.
اولین کنکاش علمی توسط ویلیام جیمز ، دانشمند و فیزیولوژیست آمریکایی در سال 1884میلادی شروع شد ( حدود 135سال پیش). او به این نتیجه رسید که " تغییرات مشخص جسمانی ( فیزیولوژیک) باعث تغییرات قابل پیش بینی در سیستم عصبی می شود که منجر به واکنش های هیجانی می گردند"( روان شناسی برای زندگی 2019 ص 356 ).
در همین محدوده زمانی پزشک و روان شناس دیگری بنام کارل لانگه ( Carl Lange ) بدون ارتباط با تحقیقات ویلیام جیمز به تیوری مشابهی دست یافت که رابطه تغییرات فیزیولوژیک را با تغییرات هیجانی و عاطفی نشان می داد. این دو تحقیق زمینه اولین تیوری هیجانات را تحت عنوان تیوری ( James- Lange ) را فراهم کرد که چگونگی بوجود آمدن هیجانات را توضیح می دهد.
خلاصه این تیوری چنین است: محرک های محیطی ( دیدن خرس و حشی که از مقابل می آید.) در چنین شرایطی بدن و دستگاه های داخلی بطور خودکار واکنش نشان می دهند مثلا ضربات قلب بالا می رود که این واکنش جسمی واکنش هیجانی ایجاد می کند و هیجان ترس بر شما غلبه می کند و بعد احساس ترس در شما بوجود می آید. در حقیقت محرک ترسناک باعث واکنش فیزیولوزیک می شود و در پی این واکنش های فیزیولوزیک واکنش هیچان و سپس احساس هیجانی مثبت یا منفی ، شدید یا خفیف دست می دهد .
اما علم و مطالعات هیجان بهمین جا ختم نشد با مطالعات جدیدتر در مورد مغز و فعالیت های مغزی و تحقیقات جدیدتر علم اعصاب و روان ( Neuroscience ) اطلاعات بیشتری در مورد عوامل بوجود آمدن هیجان و چگونگی پردازش هیجان از مغز به دستگاه های بدن و انعکاس این فعل و انفعالات را در احساسات و رفتار نشان دادند. که به هر کدام بطور مختصر نگاهی می کنیم.
درسال 1927 حدود 50 سال بعد از تحقیقات (جیمز- لانگه) دانشمند فیزیولوژیست دانشگاه هاروارد ، والتر کانون(Walter Cannon )، در حین تحقیقات خود متوجه شد که مغز انسان و دستگاه فیزیولوژی انسان در برابر محرک های محیطی ، در یک زمان تولید هیجان نمی کنند. ( Grison- Gazzaniga روان شناسی در زندگی، 2019 ص.357).
یعنی مغز زودتر از قلب و سایر جوارح بدن واکنش نشان می دهد و بدن دیرتربه کار می افتد. برای مثال ، عصبانیت، شادی و حتی تمایلات جنسی ، واکنش های مشابهی در قلب و تپش آن و فشار خون بوجود می آورند. کانون و همکارش فیلیپ بارد ( Philip Bard ) تیوری جدیدی را ارایه دادند که مغز و بدن ، هرکدام مستقلا اما در یکزمان ، در تولید هیجانات نقش دارند. اول اطلاعات محرک به به مغز می رسد تا ارزیابی شود و سپس نتیجه گیری این فرایند بطور جداگانه ولی در یکزمان به تولید هیجان و واکنش های فیزیولوژیک ( جسمانی) منجر می شوند ( همانجا- ص 357).
خب. همان طور که در این دیاگرام می بینیم، در اینجا محرک تهدید آمیز، (خرس وحشی در روبروی ما ظاهر می شود .) اطلاعات این محرک ، از طریق حواس ما به سرعت ( ده متر در ثانیه) از طریق سلسله اعصاب به مغز می رسد . مغز به تجزیه و تحلیل اقدام می کند و نتیجه درواکنش های جسمی ما و هیجانات و احساسات ما ، جدا گانه خود را نشان می دهند. که در تفکر ما و ارزشیابی ما از موقعیت و نتیجتا به رفتار مشخص منجر می شود ( فرار یا مبارزه). و ما تصمیم می گیریم که فرار کنیم و یا بایستیم و مبارزه کنیم . دو مکانیزم flight and fight نتیجه نهایی این فرایند است. دو واکنش فرار و یا مبارزه در حیوانات وانسانها مکانیزم های اولیه و زیستی هستند که در تطابق حیوان و انسان با محیط تهدید آمیز برای زنده ماندن و صیانت نفس بکار گرفته شده و می شوند . هردو مکانیزم می توانند تحت تاثیر یاد کیری و ارتباطا ت جدید نرونی ( عصبی) در مغز تغییر و تکامل یابند و از غیر ارادی به ارادی تبدیل شوند .
این هیجانات داخلی در بخش های مختلف بدن و جوارح بدن تاثیرات متفاوتی دارند . انعکاس و فرایند این هیجانات داخلی در قلب، ریه ها، صورت ، در چشمها ، در دهان و گلو وصدا، در انگشتان دست وپا ، در معده ، در غدد داخلی هورمون ساز، در گوناد های جنسی ، درگردن ، در عضلات و ماهیچه ها در حافظه، در دقت، در تمرکز ، و در سردردهای مزمن ، خودشان را نشان می دهند . یادگیری تخلیه و کنترل این هیجان ها ، از سنین کودکی با آموزش های خانگی، مدرسه ای و مشاوره ای توسط معلمین ، مددکاران اجتماعی و روان شناسان و روانپزشکان میسر می شوند.
در دیاگرام زیر برگرفته از کتاب درسی دانشگاهی ( روان شناسی برای زندگی (2019 ) ، درگیری هیجانات هفتگانه اولیه و هیجانات هفتگانه ثانویه را در قسمت های مختلف بدن نشان می دهند که هیجانات اولیه در تمام فرهنگ ها مشابه اند و جهانشمول می باشند و بیشتر زمینه ارثی و نهادی دارند که نتیجه تکمل گونه انسان در ده ها هزار سال است و وبه تبار ژنتیکی مشابه انسان ها ( 23 حفت کروموزوم ) بر می گردد. اما هیجان های ثانویه تحت تاثیر یادگیری و فرهنگ هستند از فردی به فرد دیگر از فرهنگی به فرهنگ دیگر با توجه به سن- جنسییت وطبقه اجتماعی هم می توانند متفاوت باشند. انعکاس شدت و ضعف این هیجانات با رنگهای مختلف نشان داده شده اند . مثلا رنگ زرد شدت فعال بودن هیجان و رنگ آبی، آرام و خفیف بودن هیجان را در قسمت های مختلف بدن به نمایش گذاشته اند.
در این قسمت به نقش بخش های مختلف مغز که در سازمان دادن هیجان ها نقش اساسی دارند اشاره ای می کنیم تا فرایند پیچیدگی هیجانات را کمی روشن تر کنیم.
مغز انسان حدودا از 30 ملیون نورون تشکیل شده است که این نورون ها بصورت شبکه ای بسیار گسترده در 4 بخش اصلی که در اصطلاح به آن لوب (Lobes ) گفته می شوند که جدا از هم ولی در ارتباط با یکدیگر، کار می کنند وهر بخش عملکرد یا (Function ) مشخص دارد.
وقتی شما احساس می کنید که از چیزی و یا شخصی عصبانی هستید و یا احساس خوشحالی و شعف دارید، این احساسات نتیجه فقط واکنش های بدنی یا فیزیولوژیک بدن شمانیستند. بلکه، بدن شما با تمام اعضا و جوارح اش ، یک کار گزار یا یک فرمانده و سازمان دهنده ای است که در 24 ساعت کار می کند و این هیجانات و احساسات را سازمان می دهد . این سیستم پیچیده تصمیم گیری وفرماندهی، مغز شماست که تا 12 سالگی از نظر رشد فیزیکی و توانایی بالقوه برای حل مسایل زندگی و یاد گیری، رشد کامل کرده است .(پیاژه 1920) ودر 26 تا 30 سالگی به پختگی و کمال می رسد( روان شناسی برای زندگی 2019)
در مورد تولید هیجانات و احساسات، بخش های مختلف مغزاز جمله مغز پیشانی، کورتکس بینایی، تالاموس(Thalamus ) و امیگدال( Amygdala ) نقش های اصلی را بازی می کنند. تالاموس نقش ارتباطی مهمی را بین کرتکس و آمیگدال به عهده دارد . ( اشکبوس طالبی- روان شناسی پرخاشگری و خشونت ،1393).
اطلاعات محیطی از طریق حواس پنچگانه به ساسله اعصاب رسیده و آز انجا به تالاموس می رسد . تالاموس خود تجزیه و تحلیل نمی کند تالاموس، این اطلاعات یا کدهای شیمیایی را به دو مرکز برای تصمیم گیری و اقدام می فرستد . یکی راه کوتاه تر و فوری است که که به مغزک بادامی شکل یا آمیگدلا می فرستد که امیگدالا هم فوری وبدون بررسی، واکنش بیرونی نشان می دهد که ما در رفتار فوری خشمگینانه وعصبی و تهاجمی و یا شادمانی فوری ، بروز می دهیم و نوع دوم کار تالاموس ، فرستادن این کدها و اطلاعات به کورتکس یا مغز پیشانی است که راه طولانی تر و کند تری است . این اطلاعات در کورتکس مغر حلاجی و بررسی می شوند و نتیجه های پاداش وتنبیه رفتار وارزشیابی و تحلیل می پردازد و سپس تصمیم گیری شده وبه ماهیچه ها و نورون های اجرایی دستور اقدام و رفتار داده می شودو ممکن است که تصمیم بگیرد که اصلا واکنش هم نشان ندهد. این قسمت مغز ما که قدرت عاقله و خردمندی مغز ما را تشکیل می دهند تحت تاثیر یادگیری و آموزه های اجتماعی و فرهنگی است . این قسمت مغز همان مغز فرهنگی یا مغز نو است. دو گانگی رفتارهای فردی و اجتماعی ما در فرهنگ ها و کشورهای مختلف از این دوگانگی کارکرد مغزها نتیجه می شوند و هیچ ربطی هم به وراثت و نژاد وزبان ندارند و زبا ن هم در رشد فرهنگ موثر است و فرهنگ هم در رشد زبان . البته اگر فرهنگ انعطاف پذیر و زاینده باشد ونه مومیایی شده !
لذا اگر می بینیم که شخصی یا قومی در برابر ناملایمات ، به سرعت هیجانی و احساساتی می شوند ، این واکنش ها بیشتر نتیجه فعالیت بیش از حد آمیگدلا هست که آموزش ندیده و خودکار و فوری عکس العمل نشان می دهند و اگر شخصی یا قومی آرام و خردمندانه با توجه به تمام جوانب ، واکنش نشان می دهد ، نشانه یادگیری و آموزش در بکار گیری غشای پیشانی مغز است نه زمینه های ژنتیکی .
نقش آموزش وپرورش، خانواده و فرهنگ در کارکرد دوگانه مغزخود را نشان می دهند که یکی راآرام و متفکر و دیگری را طوفانی و احساسی بار می آورد.
در دیا گرام زیر کارکرد دوگانه مغز و نتیجه آنها در رفتار فردی و اجتماعی ما بطور ساده و روشن نشان داده شده اند . این تحقیقات ، نتیجه کاردقیق و مشاهده دائمی دانشمندان علم اعصاب و رفتار(Neuroscience) است که در کتاب درسی دانشگاهی ( روانشناسی برای زندگی ، 2019) در بخش انگیزه ها و هیجان ها آمده است.
خب. در این دیاگرام ، تمام صحبت های من به شکلی روشن و قابل فهم برای همگان به تصویر کشیده شده اند.
اطلاعات از دنیای خارج توسط حواس پنچگانه به سلسله اعصاب می رسند . یکی دوبار غربال می شوند و بخشی به عنوان اطلاعات حسی و خام ( Sensory information )
به تالاموس ، که به رنگ بنفش نشان داده شده می رسند . تالاموس نقش فرستنده یا ( relay ) را دارد . همان طور که در قسمت راست دیاگرام مشاهده می کنید ، تالاموس دو راه بیشتر ندارد.
1 - راه کوتاه و فوری به به یا یین به بادامک مغز( آمیگدلا) که مرکز ترس و عصبیت و پرخاشگری وشادمانی آنی و واکنش های فوری و هیجانی است .
2- راه دوم که راهی درازتر و کندتر است به غشای فوقانی مغز که مرکز تشخیص ، بررسی و تجربه های انباشته شده و خردمندی است. این قسمت مغز خیلی دیرتر از سایر بخش های مغز کامل می شود و دورترین نقطه از نخاع ( مرکز رفلکس ها) است و تحت تاثیر یادگیری و فرهنگ است ودر شرایط عادی در 25-30 سالگی به کمال می رسد.
نتیجه گیری: هیجان ها بخشی از انرژی و احساسات و رفتار ما را تشکیل می دهند . هیجانها عمدتا ریشه در محرکات پیرامونی دارند و هم می توانند سیستم عصبی و فیزیولوژیکی و هورمونی ما را فعال کنند . پیام های هیجانی وقتی به تالاموس ( ایستگاه پخش) می رسند ، راه دوگانه ای دارند یا به پایین به مرکز آمیگدال می روند که مرکز ترس و پرخاشگری است که باعث رفتار آنی و دفاعی وکوتاه مدت می شوند و یا با راهی کند و دراز به قشر فوقانی مغز می روند تا تجزیه و تحلیل شوند و پاسخ مناسب داده شوند که معمولا به رفتارهای بابرنامه و پیش بینی شده و عاقلانه منجر می شوند . دوگانگی ما و یا پیچید گی رفتار ما ناشی از کارکرد دوگانه سلسله اعصاب مرکزی و نوع یادگیری ها و آموزش ماست که تا حد زیادی هم قابل پیش بینی و قابل کنترل و قابل تغییر هستند . هیجان های ما از یکطرف با احساسات ما درهم گره می خورند و ازطرف دیگر با حافظه ما و فعالیت های مغزی ما در هم می آمیزند.
درسالهای جدید ، دانشمندان علوم اعصاب و علوم رفتاری ( روانشناسی اعصاب وروان) از هوش هیجانی صحبت می کنند که به اندازه هوش عمومی و هوش اجتماعی برای شناخت وچگونگی ارتباط به خود و جهان خارج مهم هستند . این هوش هیجانی ، همان طور که در این مقاله توضیح داده شد ، دو وجه جدا ودر عین حال در رابطه با هم را تشکیل می دهند. یک وجه آن به احساسات و عواطف ونگرش های ماattitudes) ) ما ارتباط دارند و وجه دیگر با قدرت حل مساله و نیروی عاقله( thinking ) ما مرتبط است . چگونگی انعکاس این هیجانات در رفتار فردی و اجتماعی ما بستگی به چگونگی آموزش ما و تجربیات یادگیری ما مربوط می شود که در انگلیسی به impulsive behaviors و reflective behaviors شناخته شده اند . هردو رفتار برای یک زندگی متعادل و سالم لازم هستند یکی در ما انرژی تولید می کند و دیگری تعقل و مآل اندیشی. هرکدام بدون دیگری ناقص و نارسا خواهندبود.
اشکبوس طالبی بهمن بیگلو - روان شناس مقیم مریلند
شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۸ - ۲۵ ژانويه
ارسالی : بهنام زاهدی۲۰۲۰
منابع:
1- Grison. Gazzaniga (2019). Psychology in your life. W.W. Norton . NY
2- Ciccarelly. White (2016). Psychology Fourth ed. Pearson. NY
طالبی . اشکبوس(1393) روان شناسی پرخاشگری و خشونت3-
اسدی . تقی (1393) خطای دکارت . ترجمه تهرا ن4-