گردآوری : بهرام نورمحمدی
مقاله پیش رو قسمتی از مقاله « آذری چیست!!! مقایسه تطبیقی با مطالعات زبان فارسی» میباشد که به نقد و بررسی تاریخ قومیت و زبان آذری و فارس پرداخته شده است. پایه های این مقاله بر تردیدهای جدی در تاریخ نگاری فعلی استوار است. بخش مربوط به فارسی دری را برای این سایت میفرستم.
اهمیت فارسی دری نه به عنوان زبان قوم فارس بلکه به عنوان زبان دوم جهان اسلام و زبان ادبی اقوام غیر فارس منطقه میباشد و افزون بر این آثار و متون به جای مانده از این زبان، تنها اسناد مادی و ملموس در اثبات وجود بسیاری از سلسله های کوچک تا امپراطوریهای دوره اسلامی میباشد.
« درباره سابقه زبان دری که شعر و نثر فارسی دوره اسلامی ما بدان زبان است و آثار متنوع فراوانی نیز از آن موجود است اطلاع کافی نداریم ، نه وجه تسمیه و کانون اصلی این زبان کاملا روشن است ، و نه حتی تفاوت آن با لهجه های رایج در شهرهای خراسان و ماوراءالنهر آن روزگار چنان که باید برما آشکار است.» (متینی،1354، 560)
« هنوز به روشنی دانسته نشده است که شعر دری از کجا و کی پیدا شده است، داستانهای که تذکره نویسان در بارۀ نخستین شعر و شاعر زبان دری آورده اند هیچکدام نمیتواند سندی قاطع و استوار داشته باشد.» (شفیعی،1373)
در کتب تاریخی هم مناطق مختلف به عنوان متکلمان به زبان دری بیان شده است. با برداشتهای سلیقه ای منشاء زبان فارسی در پهنه ای به وسعت کشور عراق ایران افغانستان و تاجیکستان سرگردان مانده است. کتیبه و زبان کهنی در این خطه نمانده که نیای زبان فارسی دری معرفی نشده باشد هخامنشی پهلوی ساسانی وپارتی اوستایی تا سغدی خوارزمی بلخی تخاری حتی سکایی
اوج هنر و کرامات برخی شیوخ زبانشناسی این است که فهمیده اند دری ادامه پهلوی نیست. اما هنوز هم گلهای سرسبد زبانشناسی آکادمیک با وجود متنهای همزمان و متفاوت دو زبان دری و پهلوی ساسانی ، همچنان زبان دری را ادامه پهلوی ساسانی میدانند
کسانی مانندصفا بر این باورند که زبان فارسی دری از آمیزش زبان عربی و پهلوی پدید آمده است. آقایِ واصف باختری دراین زمینه می گوید: « ... و زبان فارسی زبانی است، که در روزگار خلافـت از بقایای زبان پهلویِ ساسانی و اشکانی و بقایائی از فُـرس باستان یا زبانِ اوستائی، در اثر امتزاجِ آنها به وجود آمده است. اما بعضی دیگر معتقدند “زبان فارسی رایج در بخارا و سمرقند از قرن چهارم هجری زبان دری بود که ترکیبی از واژههای عربی و سغدی و خوارزمی را با خود داشت
جمع کثری نیز معتقدند که فارسی دری پیشینه ای کهن دارد و نخستین سرودهها به پیش از اسلام و قبل از حملۀ اعراب به ایران بازمیگردد.
شخصی میگوید : زبان دری کنونی از پهلوی منشعب نشده، بلکه در مدت يکهزار و هشتصد سال تا دو هزار سال پيش از اين در تخارسـتان تاريخی زبان تکلم و تحرير و ادب دربار بوده . دیگری مینویسد: « زبان فارسی یا دری حدود دو هزار و پانصد سال پیشینه دارد که از آن حدود هزار سال نخستین زبان گفتار در جنوب غربی ایران و سپس حدود هزار و پانصد سال زبان گفتار و حدود هزار و صد سال اخير آن زبان نوشتار در بخش بزرگ سرزمینهای قلات ایران بوده است.»(خالقی،1368، 83)
دیرینگی فارسی بدین جا ختم نشده و از پيشـينـهای دوهزار و پانصد سـال عبور کرده و به بیش از 5 هزار سال نیز میرسانند. تعداد زبانهایی که نیای زبان دری معرفی میشوند از شمار خارج شده است. قدمت این زبان با هر نظریه طولانی تر میشود. هیچ معیاری برای قضاوت در خصوص قدمت سنجی زبان فارسی و جود ندارد هر کسی قدمتی میگوید و عمری بر دیرینگی پیشین می افزاید و طول عمری افزون تر پیشنهاد میدهد. این نوع قدمت افزایی های زبان یک رقابت همگانی بین اقوام منطقه است که همانند حراجی و مزایده، در صدد بالا بردن سابقه قوم خود هستند و فقط مختص زبان فارسی نیست.
نتها علت باور به قدمت پیش از اسلامی فارسی دری و اعتماد روایات موید آن، به دلیل انطباق با علایق شخصی افراد است که قدمت کهنتر زبان فارسی بیشتر پسندیده اند .چراکه حتی نسخه کهن فارسی و سایر کتب تاریخی مربوط به اوایل دوره اسلامی وجود ندارندعلت اصلی عدم دسترسی به نسخه اصلی و اورجینال این آثار را میتوان از نسخه های قرآنویسی قرن هفتم و هشتم جویاشد. « من از خود بارها پرسیده ام که این انبوه خاورشناس و جست وجوگر در هنرشرق اسلامی، که راستی به همه چیز ما دخالت کرده اند، چه گونه است که به کنکاش پاره قرآن نگاشته های نخستین نپرداخته اند و چرا این جست وجو را به صرفه و صلاح خود ندیده اند.» (پورپیرار،ج8، 1381)
سیرتکامل ادبیات و تغییر و تحولات زبان فارسی(دری) بصورت سروته و وارونه است. از ادبیات کهن فارسی تا دوره اول سبک بازگشت زبان فارسی در همه ابعاد رو به سوی قهقهرا میگذارد. در ادبیات سبک خراسانی و عراقی با ادبیات نسبتا فاخر و پرشکوه و زبانی استورو پخته بوده . اما در میانه راه مردم دچار لکنت زبان عمومی شده اند از لحاظ کتابت هر چه بیشتر به سمت حال می آییم، غلط های املایی نسخ خطی بیشتر می شود و به ادبیات سبک بازگشت(دوره اول) به زبان خام و ابتدایی ختم میشود که شاعران نویسندگان هیچ آگاهی نسبت به ادبیات و زبان پیشینیان ندارند.
درمیانه ی تکامل وارونه زبان فارسی، در دوره مغول شاهد زبانی هستیم که به علت کثرت لغات بیگانه دیگر قابل فهم نیست. ادبیات این دوره زیر تلی از عناوین و تقسیم بندیها به نام سبک عراقی و هندی مدفون شده است گویی چنین متنها و آثار وجود خارجی ندارند.
« اشعاري که شاعران سروده اند، به فارسي دري رسمي است و هرگزشکل لهجه اي ندارد. “(وحیدیان،1382)شاعران و نويسندگان هميشه از زبان رسمي بهره گرفته اند، يعني فارسي دري رسمي که فضلا و علما آن را صحه مي گذاشتند ... اما اگر بگوييم که شاعران به يکي از لهجه هاي خراسان شعر گفته اند، اين لهجه کدام است؟ منطقاً اين لهجه بايد اعتباري بيش از ديگر لهجه ها داشته باشد. » (وحیدیان،1382)
ادبیات فارسی هیچ ارتباطی با گویشهای خراسانی و لهجه سایر مناطق فارس نشین ندارد. خراسان بزرگ که ادبیات فاخر سبک خراسانی را زاده و به یکباره به گویشهای متنوع کنونی بدل گشته است.کاشف به عمل نیامده زبانی با سابقه نشر حدالقل هزار ساله روبه افزایش در منطقه ای فراتر از وسعت شبه قاره هند تا شبه جزیره بالکان را دارد اما با وجود ده ها قرن حکمرانی زبان رسمی و معیار ، این وجه از لهجه فارسی زبان هیچ منطقه و مکانی نمی باشد.
زبان ادبیات خراسانی و عراقی با دوره دوم مکتب بازگشت (شاعران دوران فتحعلی شاه تا عصر ناصرالدین شاه) تفاوتی با هم ندارد. داریوش آشوری در این خصوص مینویسد « زبان مقدمۀ شاهنامه ابومنصوری، که کهنترین متن مانده از فارسی (دری) است، با زبان امروزی ما فاصلهای چندان ندارد و هر فارسیزبان باسواد میتواند آن را بخواند و بفهمد، اما زبان میرزا نصرالله منشی یا میرزا مهدی خان منشی یا هر متفنن پرگوی بیهودهگوی زبانباز را تنها ادیبان اریب میفهمند. » (آشوری،1396)
« شاعر بزرگ ما فردوسی با عشقی بسیار به زبان فارسی و ایران و نفرت و خشم از تجاوزی بزرگ به کشور ما شاهنامه را سروده است. این که زبان شاهنامه فردوسی بسیار به فارسی امروزی ما نزدیک است.» (علی رواقی، شاهنامه فلورانس، ص 14) ***
کنجکاو نبوده ایم که به تبع آن بیندیشیم : مراحل ورود واژگان دخیل و سایر تحولات زبانی کجای تحولات زبان فارسی قرار میگیرند که قدیمیترین متون ادبیات فارسی به زبان امروزی ما نزدیک است و فردوسی شاهنامه را به زبان و لهجه فارسی زبانان باسواد و روشنفکری معاصر می سراید
پروفسور ژیلبر لازار در مطالعات ویژگیهای زبانشناختی وتوصیف آواشناسی به شباهت لهجه و دستور زبان فارسی در گفتار و در نوشتار معاصر به زبان حوزۀ جغرافیایی تهران اشاره مینماید وی مینویسد :«آواهای فارسی گفتاری تهرانی همان آواهای فارسی معیار هستند، با این تفاوت که آوای / / در آن وجود ندارد (یا بسیار ضعیف تلفظ میشود) و آوای /h/ نیز پیش از مصوت شنیده میشود. چنانچه دو آوای یادشده پیش از صامت قرار گیرند، توسط کشش جبرانی جایگزین میشوند. » (اشمیت ولازارد1383) درباب تفاوت فارسی دری با لهجه تهرانی همین بس که لهجه تهرانی و لهجه ادبیات فارسی دری همان فارسی معیار گفتاری و نوشتاری در ایران میباشد.
به جز چند اشارات ناقص و انگشت شماردرباره خصایص زبان فاسی، سایر زبان پژوهان حتی متوجه چنین ویژگیهای ساده و عینی این زبان نشدند. روحیه قومگرایانه باعث میشود یکی نداند فارسی دری طی یک هزار سال تحولی نداشته که بتواند ادامه زبانی دیگر باشد و دیگری نفهمد فارسی دری ویژگی لهجه ای ندارد که آنرا منتسب به منطقه ای خاص بدانیم. همت ادبا افغان و تاجیک در غلط خوانی اشعار شاعران سبک خراسانی با لهجه غیر دری نشان میدهد تفاوت ماهوی بین محقق ایرانی و افغان و تاجیک وترک وجود ندارد و فقط منافع فردی یا مصالح قومی این افراد متفاوت است .اگر مصلحت اندیشی های ملیگرایانه نبود این افراد نیز دری را ادامه پهلوی معرفی میکردند.
وَ تَواصَوا بِالحَقِّ وَ تَواصَوا بِالصَّبر
منبع اصلی:
سلسله کتابهای "تاملی در بنیان تاریخ ایران،" ،ناصر پورپیرار، انتشارات کارنگ، ، 1379 تا 1394
سایر منابع
تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، احمد تفضلی، انتشارات سخن، 1376
راهنمای زبانهای ایرانی، به کوشش رودیگر اشمیت و ژیلبر لازار، «فارسی»، ترجمۀ آرمان بختیاری و دیگران، تهران، 1383ش، ج 2؛
موسیقی شعر، دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، موسسه انتشارات آگاه، چاپ چهارم، تابستان 1373
سرگذشت زبان فارسی، جلال خالقی مطلق، ایران شناسی، بهار ۱۳۶۸، سال اول، شماره ۱،
آذری یا آذربایجانی؟: سید محمد محیط طباطبایی، گوهر مرداد 1357 شماره 65
***و استفاده از مطالب کانالهای تلگرامی بنیان اندیشی ، تاملی در بنیان تاریخ ایران و تاریخ