از مدتی به اینسو تعدادی از به اصطلاح متخصصین زبان فارسی دری در سایت افغان جرمن آنلاین کوشش فوق العاده ای به راه انداخته اند تا ثابت سازند زبان فارسی جدا از زبان دری بوده و زبان دری به افغانستان تعلق داشته ایران، تاجیکستان، کشمیر و شبه قاره هند را بدان نسبت دادن کار ایران پرستان است.
از جمله کسانی چون قیس کبیر، هاشمیان، مسعود فارانی درین راه پیشقدمترین ها بوده و بخاطر ترتیب چنین قاموسی برای عده ای از زنان مانند شیما غفوری ، صالحه وهاب واصل مقامهای استادی زبان دری را اعصا نموده و عده دیگری را با خود هم قلم ساخته و تعداد دیگری را هم که این عمل ننگین شانرا بر خاسته از یک ترفند پنجابی های پاکستان دانسته اند، سخت توهین و تحقیر نموده و دشنام باران کرده اند. البته آرزوی آنان است که هر چه زودتر این قاموس را بدسترس مردم قرار داده و آنچه از ایران اصطلاحاتی به نام زبان دری به افغانستان آمده...؟؟ را دور بیاندازند.
وقتی به نوشته جناب قیس کبیر نظر اندازی ترکیب های در آن از زبان انگلیسی آمده که گویا استخوان بندی این قاموس را شرح میدهد. و آنچه مسعود فارنی گفته است نه به زبان فارسی و نه دری ارتباط منطقی دارد.
خانم شیما غفوری که متخصص کشاورزی است از جمله ادعا دارد که در افغانستان واژه های توت فرنگی، سیب زمینی، تربچه، تُرب، موُوز، قارچ در نوشته های اکثر آثار مردم ما آمده و در رسانه های افغانستان از آن استفاده میشود. که ضرورت تدوین این فرهنگ را برای گویندگان زبان دری در افغانستان حتمی ساخته است.
قیس کبیر که باید یکی از پیشکسوتان زبان علمی و دفتری انگلیسی باشد برای تدوین این قاموس از اصطلاحاتی چون Mental، concept ، output ، VirtualWorld، ... را برای تشریح نمود های این قاموس بکار میگیرد که مسلمن نه در قاموس های زبان دری و نه فارسی میشود آنرا یافت.
مسعود فارانی در ستایش از مهندس کمپیوتر، قیس کبیر واژه بیمارستان را مثال آورده که گویا بیمارستان در زبان دری جای ندارد و باید شفاخانه باشد...او شفا محلی را بهانه ساخته و باور دارد که بیماستان واژه ای ایرانی است. کسی ازین آقای پروفیسور زبان دری نمیپرسد که واژه شفا از افغانستان به عربستان رفته و یا اینکه در عربستان عوض شفا بهبودی و صحتیابی را در گفتار روزمره خود رواج داده اند.
شفاخانه مسلمن یک ترکیب غیر قابل فهم است. اینکه اگر کسی به شفاخانه مراجعه میکند باید شفا یابد و تکلیف های بیماری اش رفع شود. در هر بیمارستان اطاقی به نام مرده خانه است که وقتی بیماری جان میسپارد او را تا رسیدن سرپرستانش به آنجا انتقال میدهند. پس لزومن بیمارستان، گلستان، نگارستان، سروستان ووو ترکیب های زبان فارسی دری نیست و هر افغان باید آنرا گلخانه، نگارخانه و سروخانه بگوید.
در میان اینهمه نوباوران زبان فارسی دری هدیه ای که به زبان ( دری ) دارند جدایی آن از زبان فارسی است و در عوض واژه های مخلوقه تعدادی از فایشست های اوایل قرن بیستم است که دانشگاه نه پوهنتون، دانشکده نه پوهنزی، دانشیار نه پوهیالی دانشمند نه پوهاند ووو... را به زبان دری افغانستان اصطلاح تعبیر میکنند.
پرسشی که ازین آقایان میشود اینست که در کدام متن هزارسال و یا حتا صد و پنجاه سال قبل زبان دری؛ پوهنتون، پوهنزی ، پوهیالی و پوهاند، درملتون و روغتون را دیده اید... مگر مردم افغانستان که تنها با مردم ایران و تاجکستان مرز مشترک، زبان مشترک و تاریخ مشترک دارند را میشود به بهانه زبان با همدیگر دشمن دانست؟
وقتی در افغانستان کسی به زبان فارسی دری چیزی مینویسد یا صحبت میکند چرا عوض دانشگاه پوهنتون بگوید. فرض میکنیم من میخواهم برای معرفی یکی از شخصیت های افغانستان جناب حلیم تنویر که او هم یکی از پیشکسوتان زبان دری است را برای ایرانی ها معرفی کنم؛ باید بنویسم که جناب از پوهنتون زبان و ادبیات تهران فارغ گردیده و زمانیکه اخبار و وقایع وطن ام را از طریق تیلویزیون و یا رادیو و انترنت میگویم باید عوض دانشمند پوهاند بگویم و اصطلاحات تازه وارد زبان پشتو را استعمال کنم؟ هر چند پروفیسر هاشمیان به جای واژه یونیورستی های امریکا که میخواهند در پروژه ای قاموس زبان دری با او همکاری کنند همیشه پوهننتون ورجینیا را مینویسد... داستان نویس ما ، رومان نویس ما و مترجم ما باید تنها برای مردم افغانستان بنویسد یا برای همه همزبانان اش؟. اخیرا رومان ( بزکشی یا قالین مادرم) اثر معصوم فریار را به زبان المانی خوانده ام. او به المانی زبانها این رمان را نوشته نه به زبان فارسی دری و یا پشتو و بنا بر آن باید او را یک المانی دانست و نمیشود کتابش را به زبان فارسی دری به هشتاد ملیون ایرانی هم معرفی کرد.
در دنیای امروز ما از شبه قاره هند گرفته تا پاکستان، سلیرانکا، استرلیا زبان رسمی انگلیسی دارند باید این سرزمین ها را مربوط انگلستان دانست؟
گرفته اند و هی داد میزنند که فارسی نه دری؛ خوب دری! اما واژه های زبان پشتو هیچگاهی و در هیچ قاموسی به زبان دری ثبت نشده است و حتا در آنطرف خط دیورند در پاکستان پشتو زبانان این واژه ها را در قاموس خود ندارند.
آیا این آقایان که علت دشمنی ایران را با ملت افغان بر اساس زبان میگویند گاهی متوجه شده اند که زبان تنها وسیله بیان است و آنگاهیکه سعدی شیرازی میگوید بنی آدم اعضای یکدیگر اند... چه فهم فلسفی را از انسان و انسانیت بیان میکند...!
دور نمیرویم و در جهان ما در قرن 21 به کتله ای بزرگی از مهاجرین سوریه، افغانستان، ایران و پاکستان نظر می اندازیم. وقتی این پناهندگان که جمیعت آنان هرسال از سال دیگر بیشتر است درامریکا، کانادا، المان، انگلیس، اتریش، فرانسه و خلاصه در ممالکی که زبان آنان هیچ وجهه مشترکی با زبان فارسی و یا دری ندارد چه میاموزند؟ چه وجهه مشترکی میان زبان آنان با زبان های این سرزمین ها را میتوانند درک نموده و در آخر بگویند مرگ بر زبان این مردم که نان را مثل ما اداء نمیکنند؟
در تیلویزیون آریانا افغانستان که از امریکا پخش میشود همیشه زنان و مردانی که به خاطرپخش برنامه های هنری و تفریحی می آیند. وقتی آنان صحبت میکنند حد اقل 40 درصد میان صحبت های خود واژه های انگلیسی را تکرار میکنند. چرا؟ زیرا آنان در امریکا درست مثل عده زیادی از جوانان ما در ایران و پاکستان تولد شده اند و یا تحصیل کرده اند. زبان اصطلاحات آنان را آموخته اند.
من متولد سال 1331 هرات ام . در همه عمرم نشنیده ام که در هرات بادرنگ را کسی نشناسد. مشکل بزرگان فایشست های ما آنست که این مردم این تحفه ای طبیعت را خیار میگویند. آلو گیلاس را آلوبالو میگویند و علاوه بر آن در همه عمرم نشنیده ام که مردم هرات هم سرحد با ایران کچالو را سیب زمینی بگویند. اینکه پوهندوی شیما جان غفوری فکر کرده اند که بعد ازآنکه ایشان افغانستان را ترک نموده و مهاجر شدند مردم ما در افغانستان کچالو را سیب زمینی نام گذاشته اند و در 31 تیلویزیون افغانستان و در همه روزنامه ها عوض سمارق قارچ میگویند و مینویسند. برایم تعجب آور است و اگر ایشان در بخش کشاورزی تحصیلات عالی دارند باید بدانند که در هرات تمام میوه جات و حاصلات کشاوری نامهای دارد که ایشان با آنان هرگز آشنایی ندارند.
با احترامی که به خانم شیما غفوری دارم و باری به ایشان تذکر دادم کاش این فایشست های افغان ملتی بخواهند که به ایشان یاری رسانم تا فرهنگی برای زبان شیرین پشتو بسازند و من به آنان بگویم آنچه چهل و پنج سال قبل آموخته ام: در قندهار برای نان دودی، در زابل مری و در خوست تیکلی میگویند. من زبان پشتو را با آمیزش به تعدادی از هم دوره هایم در مدرسه و دانشگاه آموخته ام. ضرورت نیست که بگویم خواهر زاده ام از پدر پشتون و سه نواسه ای برادر ام از مادری پشتون تولد شده اند. زیرا همه آنان هم به زبان فارسی دری صحبت میکنند.
پس هدف از ساختن قاموس انترنتی زبان دری غیر از جدایی اصطلاح فارسی که زمان پیدایش این زبان تا حالا تکرار میشود چیست؟ یگانه پاسخی که میشود داد اینست: این پروژه تفرقه اندازی میان ملیت های افغانستان خواهد بود که به بهانه ضدیت با ملت ایران بنا نهاده شده.
زبان فارسی دری در دنیا امروز ما بیشتر از 150 ملیون گوینده دارد. چهار دهه قبل زمانیکه در بریتانیا و در یکی از دانشگاه ها به آموزش مشغول بودم در کتابخانه ان صد چهل و شش اثر در مورد مولانا جلالدین بلخی یافتم. تازه ترین اثری را که در حال حاضر یکی از دوستان ام به نام مسعود اطرافی فرستاده است. همین شاعران زبان شیرین پشتو به زبان فارسی دری اشعار زیادی سروده اند. آقای سلیمان لایق، دانشیار شیما جان غفوری، صالحه جان واصل و اکثر شاعران معاصر افغانستان به زبان فارسی دری شعر میگویند. من در اشعار آنان گاهی ندیده ام که بجای دانش پوهه و به بجای بیمار ناروغ نوشته باشند. خوب پس باعث ترتیب قاموس زبان دری برای مردم افغانستان توسط چند فایشست چه است؟
از جمله مسعود فارانی که در المان آموزگار ایرانی اش فتوا میدهد پیرو این عقیده است:
زبان فکر و نوشته ام دری است، بدون آنکه زبان های دیگر را "آلوده" بدانم، این زبان را پاس می دارم. من نمی خواهم نه میهن فروش باشم و نه زبان فروش. من زبان دری را دوست دارم که زبان تفاهم بوده نه سعی آنها را که این زبان را می خواهند زبان ستایش از دشمنان بسازند و از سنگر همین زبان برزبان های دیگر وطن و هموطنانشان نفرت ببارانند. من این زبان را دوست دارم و آرزو می کنم مردمی که زبان های دیگر دارند این زبان را در کنار زبان عزیز شان دوست داشته باشند، زیرا نفرت در برابر هر زبان ناشی از جهالت وبی فرهنگیست.
خوب وقتی تو از واژه ای فارس و یا پارس نفرت داری و زبانی را به این نام قبول نداری فکر و ذکر ات آلوده با چه است؟ آقای عزیز هر کس میداند که میهن فروشی یعنی چه و و زبان فروش یعنی که!!! اگر چون یک کودک یک ماهه گریه کنی مادر ات میداند که شیر میخواهی... تو با زبان 80 ملیون مردم ایران ایراد میگیری و بعد با وقاحت مینویسی (...نفرت در برابر هر زبان ناشی از جهالت وبی فرهنگیست) اگر با یار ایرانی ات در المان که او هم مثل تو یک سرسپرده ای نظام در هم ریختگی و چور و چپاول است از حال بیرونی، به آینده ات هم فکری بکن...! (زبان فکر و نوشته ام دری است...) یعنی چه! آیا میخواهی بگویی آنچه حافظ گفته (شکرشکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله میرود) را از دیوان اشعار اش پاک نموده و به رویش خط بطلان بکشی!
بدون تردید تو نه یک زبان فروش ای و نه هم از زبان چیزی را درک کرده ای. همینقدر بس است که بگویم. آنانیکه با تو همراه اند معاش خواران آخند های ایران در قرن 21 میباشند که از خون این خطه ای مرد خیز برای خود قدرت و صلابت آرزو دارند.
در غیر آن زبان فارسی دری چه در ایران و چه در افغانستان و سایر مناطق دنیا سالیانه صد ها واژه و سازش نو را با زبانهای دیگر دنیا ما پذیرا خواهد بود و انگاه روی سیاهی به شما ثبت تاریخ میشود.
تحقیق های محترم مسعود اطارافی
https://files.acrobat.com/a/preview/74aca7a7-2d2d-46bc-970b-415feb5b6654
نعمت الله تُرکانی
4 جنوری 2016