محمد عالم افتخار
همسایه ای از ملا نصر الدین بیل خواست؛ ملا جواب داد؛ در بیل مان؛ ماست مایه کرده ایم!
همسایه با حیرت گفت: در بیل که ماست مایه نمیشود؟!
ملا گفت: بهانه میخواهی خو همین است...!!
**********
دونالد ترامپ رئیس جمهور امریکا که برای مذاکرات نه – ده ماهه دزدانه میان نماینده خاصش و گروه طالبان چه قدر غزل ها خوانده و گوش فلک را از دنگ و دُهل کر کرده بود و حتی برای «رهبران» طالبان تا عقب دروازه های کمپ دیوید؛ برای ملاقات محرمانه و گرفتن عکس ها و سلفی های یاد گاری با آنها؛ فرش سرخ گسترانیده بود؛ به ناگهان همه چیز را به هم زد و دنیا را هاج واج ساخت تا بار دیگر ثابت کرده باشد که «آنچه در مورد ترامپ؛ قابل پیشبینی است؛ پیشبینی ناپذیری اوست!»
ولی ترامپ در «تویت های ناگهانی» اش؛ بهانه گویا قُرچ و امریکا پسند هم آورد و آن کُشته شدن یک سرباز امریکایی نخبه در یکی از هزاران حمله انتحاری طالبان در یکی دو روز پیش از تویت هایش بود. در حالیکه صرف نظر از گذشته ها در همین نه – ده ماه جریان مذاکراتِ؛ که به سخن خودش «بسیار خوب پیشرفت ها داشت» ده ها حمله دهشت افگنانه دارای چندین چند بیشتر تلفات و فجایع صورت گرفته و حتی عساکر امریکایی طی آنها کُشته و نیم کُشته شده بودند ولی گویی ترامپ از آنهمه بویی نبرده بود!!
خوب. بهانه؛ کار بود؛ اینهم بهانه!
ولی ناظران اوضاع و راسخان در دانش و دانستن؛ خاصتاً طی یک ماه اخیر بسی اطلاعات و نشانی ها دریافت کرده بودند که درامه مذاکرات و زد و بند های دزدانه و یکجانبه کاخ سفید با گروه بدوی و قبیلوی طالبان افغانی که هویت و تاریخچه و ایدئولوژی همسان القاعده و داعش و بوکوحرام دارند؛ اعتراضات و خشم و خروش بسیار و در سطوح بسیار بالا در امریکا و جهان را بر انگیخته و آن «خیری» که ترامپ انتظار داشت؛ در انتخابات ریاست جمهوری 2020 امریکا از آن بهره خواهد گرفت؛ دارد که به «شر» مطلق دگرگون میشود.
خلاصه ظاهراً پشیمانی بر ترامپ غلبه کرد و بهانه نقد را هم گیر آورد و شتابان از آن بهره گرفت.
اما یک احتمال قوی را ناظران تیز بین و آینده نگر؛ حتی از شروع تصمیم کاخ سفید برای راه اندازی مذاکرات اینچنانی با طالبان زمزمه میکردند که ممکن است زیر کاسه نیم کاسه باشد؛ ترامپ و دم و دستگاهش با یک بازی بزرگ دپلوماتیک مواد خوراکی برای ذهنیت رای دهندگان امریکایی تدارک ببیند و در عین حال بر جهانیان و افغانستانی ها بقبولانند که حتی تا ناکجا ها صلح و مسالمت جویی و خروج از افغانستان و.. و... را پیش گرفتند اما دیدید و دیدیم که طالبان؛ مردمان معاصر و اهل مدنیت و .. و... نه بلکه همان مصدر خطرات تروریستی واقعی برای امریکا و جهان اند! لذا نمیشود که نمیشود!
درین وریانت؛ پردازش هالیودی گونهِ سناریو چنان بوده که فرمانبرانی در درون طالبان برخ دیگر صحنهِ تمثیل را چاق و فربه کرده بروند و گپ را به جایی برسانند که رسانیدند.
خلاصه هرچه باشد و نباشد؛ آنچه وقوع یافته جدی و دارای تبعات و درس های بزرگ به ویژه برای ما افغانستانی ها به شمول «طالبان» صاحبان است. به مدد هیمنه ابرقدرتی امریکا و از جمله به مدد غول مطبوعاتی و رسانه ای و انترنیتی امریکا و دنباله هایش خیلی خیلی از مسایل مهم و راهبردی سیاست و دپلوماسی و جنگ و جاسوسی و ضد جاسوسی و اجتماعی و فرهنگی و اخلاقی و روانی ... طی این درامه عظیم برجسته و بارز شده و نیازمند حلاجی و پاسخ یابی و تبدیل به خط مشی و هنر سازمان و رفتار اجتماعی وغیره است.
با اینهم واقعیت بسیار تلخ همین است که جامعه افغانستان نه تنها در حد دهات بلکه در مقیاس شهر ها هنوز از بدویت بسیار و سنگین رنج می برد و خاصیت در بدوی ماندگی ـ بسته به درجه و مقیاس آن ـ این است که به پرسش ها و مسایل بغرنج و پر ریشه و پر شاخ و برگ؛ جواب ها و صورت حل های به کلی ساده می طلبد. از جمله تشریح و تفهیم و درس و تعلیم و ... باید قطعاً کوتاه و ساده و حتی بی «لغت» یعنی در همان حد عامیانه باشد!
میدانیم (و شاید بدانیم!) یکی از مهمترین مسایل که در سند ترتیب شده و در حواشی مذاکرات دوحه بالا آمد؛ بحث «امارت» و «جمهوریت» در افغانستان طی حالت احتمالی مصالحه بود.
چنانچه شخصیت بزرگ آگاه امر و نویسنده کتاب مهم و سیر خواننده و بسیار چاپ شده «افغانستان در آتش نفت» هم وادار شده است که به آن بپردازد.
ولی روزنامه هشت صبح که تحلیل و ارشاد ایشان را گزارش کرده ـ شاید هم به درایت و خواست نویسنده والامقام ـ آنرا سخت ابتکاری و به گونه بی سابقه به چاپ رسانیده است. روزنامه به گونه غیرمعمول؛ به جای انداختن فوتوی نویسنده در شروع نوشتار؛ اعلانی بسیار برجسته بدینگونه انتشار داده است تا چشمان ضعیف و نابینا از فواصل دور هم بتواند آنرا ببیند!
در حاشیهی جدال «امارت» و «جمهوریت»
خلاصه کلام
به نظر بنده یعنی که نترسید؛ مفصل نیست؛ شرح و بسط ندارد؛ به ارتباطیه ها و اکمالیه ها نپرداخته لُب و لُباب را آورده است؛ یعنی بخوانید!
یعنی ای غرق شونده ها؛ دست دراز شده به سوی تان را بگیرید تا نجات یابید!
یعنی که بخوانید و بدانید!
یعنی که به لحاظ خدا؛ بخوانید و بدانید!
یعنی که به سر اولاد ها و عزیزان تان؛ بخوانید و بدانید!
خیلی کم است، کوتاه است، خلاصه است، تفصیلش را به شما نیاورده ایم، روا دار تکلیف شما نبوده ایم!
من؛ پیام را برای ملتی که «جنگ؛ برایش ورزش است» و تفنگ و باروت و گلوله؛ بازیچه!؛ ولی خواندن چند سطر و حتی یاد گرفتن سواد؛ برایش قیامت صغراست؛ این چنین یافتم. خدا کند غلط کرده باشم؛ خوشبخت خواهم بود اگر دریابم که من اشتباه کرده ام و اشتباه متوجه شده ام.
عزیزانی که هنوز هستید؛ لطفاً «خلاصه کلام» موعود را بخوانید و بدانید!
**********
در تاریخ مسلمانان ما با اصطلاحات مختلفی روبه رو هستیم که بر زمامداران جامعه اطلاق گردیده است. نخستین لقبی که اولین زمامدار جامعهی اسلامی پس از پیامبر اکرم به آن نامیده شد، خلیفه بود که دستگاه سیاسی آن را خلافت مینامیدند. خلیفه از ریشه «خلف» اشتقاق یافته و به کسی اطلاق میگردد که اموری را پس از فرد دیگری برعهده گیرد.
پس از خلیفه، اصطلاحات دیگری که رواج یافت، لقب «امیر» و «امارت» بود. این لقب هم مدتی معمول بود، بدون آنکه الزامی شرعی در استخدام آن وجود داشته باشد.
باز اصطلاحات «سلطان» و «سلطنت» روی کار آمد که بزرگترین نظریه پرداز فقه سیاسی مسلمانان، ماوردی، کتابش را به نام «احکام سلطانی» مسما نمود. واژهی «ملک» که دستگاه سیاسی آن را «مملکت» نامند، هم از گذشتههای دور کاربرد داشت که آن هم عین مفهوم سلطنت را افاده میکرد. جالب اینکه سلطان محمد فاتح، همان مردی که استانبول را فتح کرد، گاهی خودش را «قیصر» هم مینامید و هیچ دانشمند(مسلمان)ی با این لقب او مشکل نداشت.
در جهان کنونی اسلام ما هم «سلطنت» داریم، هم «مملکت»، هم «مشیخت»، و هم «ریاست جمهوری» که هیچگاهی ما شاهد جنگ واژهها نبودهایم، تا جایی که داعش هیچ یک از اصطلاحات بالا را نپسندید و خودش را «دولت» نامید.
از دید من آنچه در این میان مهم بوده، تحقق عدالت است، نه این اصطلاح و یا آن لقب. عدالت جوهر نظام اسلامی را تشکیل میدهد و اگر این عنصر از میان برداشته شد، در آن زمان اگر زمامدار جامعهی خویش را «نبی» هم بنامیم، سودی نخواهد داشت.
جمهوریت دارای دو اصل است که یکی موروثی نبودن نظام است و دیگرش نقش آرای مردم در انتخاب زعیم شان؛ دو اصلی که با جوهر دین از یک سو و بدیهیات منطق انسانی از سوی دیگر همنوایی داشته و مظهری از مظاهر عدالت به شمار میرود.
چسبیدن به اصطلاح «امارت» چیزی جز بهانه برای کندن بیخ و بنیاد دولت و نظام با بلدوزر واژههای بشری نیست، تا راه را برای پیاده ساختن نظام جباریت و فرهنگ چراگاه و «مدیریت کیبلی» آماده ساخته و تجربهی طولانی و مثبت بشر را در زمینهی مدیریت سیاسی مصادره نمایند.
حبیبالله قاآنی سالها پیش گفته بود:
حال مسما بگو ز تسمیه بگریز
حل معما بکن ز تعمیه بگذر
خواجه بشیراحمد انصاری
https://8am.af/on-the-sidelines-of-the-emirates-and-republican-controversy/