قـــقــنوس
آتش مجمره داغ است هنوز
قوغ این کوره ی تفتیده، خاموش نشد
و ز یاد نمرود سیاه ،
فعل بر پایی آتش،
لحظه یی هم، فراموش نشد
***
موسم بارش سنگ،
فصل خاکستر و دود،
چقدر عمر نمود!
جاودانی شد
خادمان دوزخ،
مست آتش فگنی اند به فردوس خدا
مدت خدمت شیطان رجیم
چه طولانی شد!
***
هر شبی مهتاب بر دار برند
اینجا همه شب خسوف است
روی خورشید را حجاب زنند ،
روز ها هم در کسوف است
***
قامت سرو تا هنوز خم است
مرسل و بته هاش خاکستر
برکه ی بی آب وخشک
نعش قو دارد به بر
***
شب است این جا چراغی نیست
نوری ار هست ز شعله ی باغ است
همه جا غرق غرق سکوت
گر صدایی هست ،
شورش قلب های پرداغ است
***
این بهشت گر چه سوخته پاک
می شنوم من صدای پای رفتن گیاه هرزه
می شنوم من صدای رویش گل
رویش مرسل و پونه وسبزه
***
چشمها به سوی ققنوس است
که چه سان از میان آتش و دود،
که چه سان از میان خاکستر
می پرد، زنده می شود از سر
از : نثار افغان