افغان موج   

شـراب تلـخ می‏نـوشـم بیاد لعـل نوشینی

سراسرمست می‏گـردم ز لبهای بلورینی

فتادم در خـم رنگین می در محفل یاران

نـشد پـیدا ز کیف مزمزه رویای شیرینی

مرا کیف طلوع صبگاهان می‏بردازخود

غـروب آتـشـین دل بـرآرد مهـر برزینی

کنارچشمه سـارپاک دل‏ها درشب مهتاب

بیاویـزم به شـاخ مهـربانی عقـد پـروینی

ز تاکسـتان انـبـوه هـریـوا تا شـدم غـافـل

نـتـابـد در دل مسـتانـه شـوق نـشوه آذینی

زقلب چشمۀ صاف تمدن عشق می‏جوشد

لطافت می‏تـراود از سـرود مهـر مهرینی

نگردد کهنه هرگزبادۀ عشق وطلای ناب

چو الماس گران جاوید باشـد فکر زرّینی

ز میراث بـشر غافـل نگردد عاقـل و دانا

بـنای قصـر عـالـم بـوده بـر بنیاد پـیشینی

شـدم تا خـوشـه چین مزرع افکار انسانی

بهر سـویی که می‏بینم بیابم طیف رنگینی

زحلم وعقل و دانش دامـن دل‏ها بود خرم

شـمـیم مهـربـانی می‏فـشاند نـاز و تمکینی

به تیغ خشم خونین سـینۀ فرهنگ بشکافند

نـدارد وحـشی بی پـا و سـر هـرگـز آیینی

دل بی عشق و رحم ومهربانی خنجرپولاد

ندارد در کف خـونین به غیرقتل و نفرینی

کند خاک وطن را گور مردم ذهن افراطی

بخـوان بـرزنـدۀ افکار مرده حمد و یاسینی

16/10/2016

رسول پویان