[02 Apr 2016]
این گزارش خلاصه ای است از کتاب " جهانی شدن و مخالفان آن " اثر دیوید هلد و آنتونی مک گرو با ترجمه خوب آقای عرفان ثابتی. این کتاب در سال 1382 توسط نشر ققنوس در 200 صفحه با قیمت 1700 روانه بازار شد. این کتاب آخرین اثر دیوید هلد استاد برجسته مدرسه علوم اقتصادی لندن و از صاحب نظران امر جهانی شدن می باشد. کتاب مشهور مدلهای دموکراسی وی نیز به فارسی ترجمه شده است. آنتونی مک گرو نیز از محققان برجسته امر جهانی شدن می باشد که برای آشنایی بیشتر می توان به مقاله وی در شماره 24 نشریه ارغنون درباره جهانی شدن مراجعه نمود.
ما هراز گاهي در تصاوير تلويزيوني اعتراضات و تظاهرات گستردهاي را عليه اجلاسهاي جهاني شدن در شهرهاي مختلف از سياتل آمريكا گرفته تا جنواي ايتاليا، بارسلون اسپانيا، دوواس سوييس و ... مي بينيم. اين اعتراضات گاها با خشونتها فراواني نيز همراه بوده است به طوريكه در اعتراضات تيرماه سال 80 مخالفان جهاني شدن در جنواي ايتاليا در درگيري با پليس اولين قرباني خود را دادند، که اين امر باعث ورود اعتراضات به مرحله جديدي شد. حال اگر جهاني شدن امري است اجتناب ناپذير اين همه اعتراض براي چيست؟ آيا اينها فقط هياهو و هوچی بازی ای بيش نيست؟ از طرف ديگر به نظر مي رسد طرفداران جهاني شدن فقط كشورهاي قدرتمند اروپا و آمريكا ميباشند. پس آيا جهاني شدن فقط به نفع كشورهاي قدرتمند است؟ آيا جهاني شدن، غربي شدن است؟مخالفان و موافقان جهاني شدن هر دو مدعي تلاش براي رفع نابرابري و فقر، جلوگيري از گرم شدن كره زمين، محيط زيست و ... هستند، پس اگر اين مسائل مشترك است دعوا بر سر چيست؟ موافقان و مخالفان جهاني شدن چه مي گويند؟ آیا این امر واقعا حیرت آور نیست كه " در جهان در حال توسعه هر روز تقريبا 30000 كودك زير پنج سال بر اثر بيماريهاي قابل پيشگيري مي ميرند، همان بيماريهايي كه در غرب از ميان رفته اند. برآوردهاهزينه تامين مراقبتهاي بهداشتي اوليه براي همه كساني كه در حال حاضر از آن محروم هستند، رقمي بالغ بر 13 ميليارد دلار در سال ميشود، يعني در حدود 4 ميليارد دلار كمتر از مبلغي كه هر سال مصرف كنندگان اروپايي و ژاپني صرف غذاي حيوانات خانگي مي كنند. ( توماس 2000 ). " ص107. چنین چیزی آیا از دستاوردهای جهانی شدن می باشد و یا اینکه جهانی شدن راه حلی است برای حل چنین مشکلاتی؟
دیوید هلد و آنتونی مک گرو از چهره برجسته و صاحب نام در امر جهانی شدن می باشند آنها در کتاب " جهانی شدن و مخالفان آن " سعی کرده اند علاوه بر جواب دادن به سوالات مطرح شده صورت بندی از محتوای نظریات موافقان و مخالفان جهانی شدن ارائه دهند. آنها همچنین در پایان کتاب طرح جدیدی برای جهائی شدن در قرن بیست و یکم ارائه می کنند. به نظر نویسندگان کتاب ما مي توانيم مجموعه مجادلاتي را شناسايي كنيم كه در باب شكاف در حال رشد ميان دو طرف بحث در جريان است، يعني ميان آنهايي كه جهاني شدن معاصر را فرايندي واقعي و كاملا دگرگون كننده مي دانند (جهان گرايان ) و آنهايي كه عقيده دارند اين نظريه به شدت اغراق آميز است و ما را از مواجه با نيروهاي واقعي شكل دهنده جوامع و انتخاب هاي سياسي امروز باز مي دارد ( شكاكان).
شکاکان و جهان گرایان
شكاكان مي گويند امروزه امپرياليسم شكل جديدي پيدا كرده است، زيرا امپراتوري هاي ظاهري جاي خود را به مكانيسم هاي جديد كنترل و نظارت چند جانبه ، از جمله گروه هفت، يعني هفت كشور عمده صنعتي ( كانادا، فرانسه، آلمان، ايتاليا، ژاپن، انگلستان، آمريكا ) و بانك جهاني داده.به نظر بسياري از آنها ايده جهاني شدن به جاي ارائه بينشي درباره نيروهاي شكل دهنده نظم جهاني معاصر، عملكرد بسيار متفاوتي دارد. از نظر آنها،گفتمان جهاني شدن، در اصل به توجيه و مشروعيت بخشي پروژه نو ليبرالي جهاني، يعني ايجاد نوعي بازار آزاد جهاني و تحكيم سرمايه داري انگليسي – آمريكايي در مناطق اقتصادي اصلي جهان كمك مي كند. تظاهر كنندگان در جنوا، بارسلون، سياتل و داووس، می گویند: " جهاني شدن پروژهاي است كه نخبگان سياسي و اقتصادي آنرا اداره ميكنند( نوعي كيهان سالاري )، آنهم به نفع اقليتي از انسانها. به عقيده آنها همين كيهان سالاري است كه جهاني شدن را عمدتا از طريق نهادها رسمي و شبكههاي غير رسمي نخبگان حاكميت جهاني پيش مي برد و سازماندهي مي كند، كيهان سالارياي كه متمركز به آمريكاست. از مهمترين اين نهادها و شبكه ها مي توان به صندوق بينالمللي پول، بانك جهاني، سازمان تجارت جهاني، گروه هفت و بانك بازپرداختهاي بينالمللي ( BIS )اشاره كرد." ص85
ولی در مقابل در قلب تفسير جهاني گرا، برداشتي از تغيير جهاني قرار دارد كه شامل دگرگوني شديد اصول سازماندهي زندگي اجتماعي و نظم جهاني است، بهطوريكه جوامع موجود در مكان هاي خاص را نسبت به شرايط و تحولات جهاني آسيب پذير مي كند. اين همان نكته اي است كه وقايع 11 سپتامبر 2001 و پيامدهايش آنرا اثباتميكند. آنها همچنین اين ادعا را رد مي كنند كه جهاني شدن مترادف آمريكايي شدن يا امپرياليسم غربي است. روايت جهاني گرا به اين مطلب تاكيد مي كند كه جهاني شدن جلوه اي از تغييرات ساختاري عميقتر در سطح سازماندهي اجتماعي مدرن است. آنها شواهد گوناگونی برای اثبات مدعای خود می آورند از جمله اینکه " در دوره ميان سالهاي 1648 تا 1750، 86 معاهده چند جانبه وجود داشت، در حاليكه در فاصله سالهاي 1976 تا 1995شمار اين معاهدات بيش از 1600 فقره بود كه از اين ميان 100 معاهده منجر به ايجاد سازمانهاي بين المللي شدهاند." ص38
به نظر جهانی گرایان دولتهايي كه مي كوشند سياستهاي انعطاف ناپذير درهاي بسته را در زمينه اطلاعات و فرهنگ دنبال كنند به طور قطع در معرض تهديد فن آوريهاي جديد قرار دارند، و به احتمال زياد اين فرآيندها وفناوريها در همه جا شيوه زندگي اجتماعي – اقتصادي را ديگرگون خواهند ساخت. جريانات فرهنگي در حال تغيير دادن سياست هويت ملي و به شكلي، سياست هويت هستند. برخي از نظريه پردازان جهاني اين تحولات را به صورت ايجاد معنايي جديد از تعلق و حساسيت جهاني تفسير كرده اند كه از وفاداري به دولت ملي، يعني وفاداري به " كشورم خواه درست خواه، نادرست " فراتر مي رود..
به عقيده شكاكان، با مطالعه عرصه سياسي در ابتداي قرن 21 در مي يابيم كه دلايل خوبي وجود دارد كه اين دوران را عصر دولت مدرن بدانيم، زيرا در بسياري از نقاط دولتها به طور روزافزوني مدعي حق انحصاري استفادهمشروع از زور و مقررات قضايي شدند، نيروهاي نظامي دائمي را به عنوان نمادي از حاكميت مستقل و نيز به عنوان ابزار تضمين امنيت ملي تاسيس كرده اند. افزايش مالياتها و مكانيسم هاي باز توزيع را تثبيت كردهاند، زير ساختهاي ارتباط ملي ايجاد كرده اند، بدنبال نظامند ساختن زبان ملي يا رسمي بودهاند، ميزان باسوادي راافزايش دادهاند و نظام آموزش و پرورش ملي آفريدهاند، هويت ملي را ترويج كردهاند و بدنبال مجموعه متنوعي از نهادهاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي و نهادهاي رفاهي پيچيدهاي، شامل تامين بهداشت عمومي و تامين اجتماعي بودهاند كه تا حدي به عنوان ابزار تحكيم وتقويت همبستگي عمل كردهاند. " به اين دليل نظام مدرن دولت ها " عاملي محدود كننده " است كه همواره هرگونه كوششي براي اداره روابط بين الملل به شيوه اي فراتر از سياست مبتني بر دولت برخوردار از حاكميت سياسي را با مشكل مواجه مي كند. " ص34.
ولی در مقابل جهان گرايان، مي گويند: دولت به عرصه تكه تكه سياست گذاري بدل شده، عرصهاي كه هم شبكه فراملي ( دولتي و غير دولتي ) و هم كارگزاريها و نيروهاي داخلي آن را در بر گرفته اند. به همين ترتيب نفوذ و رسوخ شديد نيروهاي فراملي در جامعه مدني، شكل و پويايي آنرا تغيير داده است. همچنین مفهوم دولت مدرن بدین شیوه قدمتی نزدیک به 200 سال دارد پس می توان این مفهوم را دوباره تغییر داد تا با شیوه اداره جهانی شدن نیز مطابقت داشته باشد.
نابرابری فزاینده در جهان ورا ههای مقابله با آن
شواهد نشان میدهد تعداد کمی از مردم آسایش دارند ولی در مقابل تعداد بیشتری در بدبختی به سر می برند. " 900 ميليون نفري كه آنقدر خوش شانس هستند كه در مناطق مرفه غربي زندگي كنند، 86 درصد از هزينههاي مصرفي جهان، 79 درصد از درآمد جهان، 58 درصد از مصرف انرژي جهان، 47 درصد از كل انتشار گازهاي كربني و 74 درصد از كل خطوط تلفن را به خود اختصاص دادهاند. در مقابل 1.2 ميليارد نفر از جمعيت جهان، كه فقيرترين آنها هستند، فقط 1.3 درصد از مصرف جهان، 4 درصد از مصرف انرژي جهان، 5 درصد از مصرف جهاني گوشت و ماهي و 1.5 درصد از كل خطوط تلفن را به خود اختصاص دادهاند. نابرابري جهاني،با همه پيامدهايش، بدون شك " امروزه بزرگترين منشاء سيه روزي بشر " است ( يونگ 2001 )." ص 108.
شکاکان می گویند: " گرچه تصاوير تلويزيوني اتاق هاي معامله در نيويورك يا لندن اين ايده را تقويت ميكند كه سرمايه ذاتا آزاد است، ولي واقعيت اين است كه كل فعاليت اقتصادي از توليدو تحقيق و توسعه گرفته تا تجارت و مصرف، در فضاي جغرافيايي نه فضاي مجازي رخ ميدهد. وقتي كه مكان و فضا همچنان عوامل تعيين كننده مهمي در توزيع جهاني ثروت و قدرت اقتصادي هستند، صحبت از " پايان جغرافيا " مبالغه اي آشكار است." ص65 به نظر آنها دولتهاي ملي، تا حد بسيار زيادي، تنها منابع اقتدار موثر و مشروع براي اداره اقتصاد جهاني، و در عين حال كارگزاران اصلي هماهنگي و تنظيم اقتصاد بين الملل هستند. هر یک از شکاکان و جهانی گرایان در حوزه اقتصاد درپی پاسخ به سوالات زیر هستند:
• آيا اقتصاد جهاني واحد در حال پديد آمدن است؟
• شكل جديد سرمايه داري، كه نا شي از انقلاب صنعتي سوم است، تا چه حد در حال دست گرقتن زمام كره زمين است؟
• جهاني شدن اقتصاد تا چه حد تابع حكومت ملي و بين المللي مناسب و كارآمد باقي مي ماند؟
آيا رقابت جهاني به سياست اقتصادي ملي و دولت رقفاه اجتماعي خاتمه مي دهد؟
هر یک از آنها در پی پاسخ به این سوالات است که دیگری را به شدت مورد مناقشه قرار می دهد. به هر حال " مبحث پروشور جهاني شدن " برخي از اساسي ترين مسائل زمان ما را مشخص مي كند. اين بحث سوالات كليدي درباره ساماندهي امور بشر و مسير تغيير اجتماعي جهاني را مطرح ميسازد. همچنين موضوعاتي را مطرح ميكند كه محور بحث سياسي را تشكيل مي دهند، و انتخابهاي راهبردي جوامع و محدوديتهاي تعريف كننده امكانات كنش سياسي كارآمد را روشن ميسازد. هرچند هنوز " در دانشگاه هيچ روايت واحدي از جهاني شدن به عقيده رايج بدل نشده است. برعكس، نظريه هاي رقيب در تكاپوي غلبه بر يكديگرند. سنت هاي سياسي محافظه كاري، ليبراليسم و سوسياليسم موجود نيز قرائت هاي منسجمي از عصر جهاني شدن يا پاسخ هاي منسجمي ارائه نمي كنند. " ص18. ولی مشاجره آنها فواید و سودمندی هایی دارد که می توان برای رسیدن به راهکار درست از آنها استفاده نمود. مثلا مشاجره شكاكان و جهاني كنندگان سوالات عميقي را درباره تفسير مطرح ميكند، اين مشاجره نشان ميدهد كه واقعيتها خودشان سخن نمي گويند و معناي آنها به چارچوبهاي تفسيري پيچيدهاي وابسته است. اختلافات مهم عبارتند از مفهوم سازي و تفسير برخي از مهمترين شواهد. "همچنین مشاجره ثابت ميكند كه از هر دو طرف ميتوان چيزي آموخت؛ نامعقول است كه بگوييم آراي يكي از اين دوطرف صرفا لفاظي و ايدئولوژي است. رويكرد شكاكانه ژرفاي تاريخي مهمي دارد، و اگر مي خواهيم از موضع جهاني گرايان به طرز مناسبي دفاع كنبم، بايد اين رويكرد را بدقت تحليل كنيم." ص156
به نظر بسیاری حاكميت جهاني ايدهاي است كه هنوز زمان آن فرا نرسيده است. چرا که حاكميت جهاني از تداوم ناتواني در مبارزه با فقر و بي نظمي فزاينده جهاني يا تعديل آنها، رنج می برد. و وقتي در حال حاضر بينظمي، فقر و نابرابري جهاني چشمگير است، سخن گفتن از حاكميت جهاني چه معنايي دارد؟