افغان موج   

رخشانه در سنگ­باران

 

درفیروز کوه سرشکسته

..............................

درظلمت شب تاریک

درهیاهوی سنگباران، مردان باچهره های

عنید وعنیف   

همه سکوت کردند

سکوتی، که طلوع خورشید ازآن می شرمد

سکوت ، دربامگاه  باد  برین؟ که صدایش

را کسی نشنید

زیرآوار  سنگ خره هایی که ،

درنبود طلوع خورشید

با نوای الله ، خدا یا ؛کمکم کن

صدا فرومی­ریخت

درزیرشروشرنگی ازسنگ باران ،

قدوقامت نیم بسملش را

درگودال خسبانده بودند

و او از انسانیت انسان­ها میخواست

زنده گی را،

عفت وعزت را،

و حیات  را تا دوباره به او

هدیه کنند،

واین عطیه را از او غصب نکنند.

از فریاد در گلو شکسته و در گلو خفته­اش گویی به گوش می­آمد:

« من یک خواهرم ،یک دخترم ،من یک انسانم »

اما

درپیش دیده گان به خون آغشته اش

سیاهی بود و پلیدی چنگال­های اهریمن

که دیوانه­وار بالا و پایین می رفتند

و خشم و کینه­یی شیطانی را

تجسم مینمودند

همه سکوت کرده بودند

دریاها ، کوه ها ، بادشمال

همه شبیه یک شب تاریک

و جلادان صحرا ئی صدایی را که دیگر صدا نبود

و ضجه­یی را که دیگر در خود فرومرده بود 

«من یک خواهرم ،من یک دخترم...»

با قساوت درنده­گان دشت و جنگل

به رگبار سنگبارها بستند

تا هر آوایی برای ابد خاموش گردد

تا رخشانه­یی دیگر آزادی و آزاده­گی را ترانه نسازد

و در گوش های تاریک، قطرات نور نچکاند.

و چون موج وحشت و هجوم قهقرا

گذشت

دیگر نفسباد بریده بود

و دیگر قلبی در آن جا نمی­تپید

و دیگر نه این زنجموره که «من یک خواهرم، یک دخترم...»

درین میان، نه برادری بود و نه پدری

و نه گوشی که بخراشد

با قبای در خون طهارت داده

رخشانه به خواب رفته

سایۀ نوازشگر قلوه­سنگ هایی که یک­یک نثار محبتی بی دریغند برپیکری خسته و لِه­شده

دیگر صدایی نیست

دیگر صدایی نیست

 

غوروال – هرات

 

 

 

 

جوانه ها

ائ جوانه­ها

ای جلوه­ های امید وآرزو ها،
گلدسته های سرسبدِ راه نوین،                                     

 مشعل داران  کاروان نور،

هدیه کننده­گان گوهر  پرفروغ،

با مسیر تند و تیز زمانه  و راهِ دور

با شرف  و با غرور،

بگذرید از تلاطم  دورانِ  پُر مخافتِ کور

ای جوانه­های­ کارساز و جسور،

با صلابت و متانت، استوار،

برکنید آتشگۀ فساد و چور.

جوانه های پرتوان

و ائ کمان ­کشان رزم

و دل ­سپُرده­گان به مام میهن

مبارک است برشما

نثارجانتان،

برای حفظ این وطن

که بی ­دریغ کرده اید.

کنون زمان رزمی دیگر است

تفنگ و توپ و تانک، تنها علاج درد نیست

سلاحِ­ فکرِ تازه و نوین

برای حفظ و ساختن وطن

ضرور بود، ببین، ببین!

کنون سرودِ نسلِ کارساز،

بُوَد فراز، بود فراز

و همدلی است و همرهی

و با تفکر نوین

شوید قرین، شوید قرین!

جوانه ­های نازنین،

نبرد اهریمن در انتظار ماست

و دلیری و بی باکی شعار ماست

و ما با  قلبی گرم

آزادی و آزاده­گی راپاس ­می ­داریم

و گوهرعقل و امید را،

چون طلسم سعادت ­مان

فرو پیچیده در حریر نسیم بهار

و فرو خوابانده در اکسیرحیات­ بخش ­شبنم

به زیبایی های روزگار خود

هدیه می­کنیم تا

آن­ها را به خورشید عالمتاب برسانند،

و آفتاب، گل­ ها را از حکمت آن ­ها سرشارکند

و خشونت را از جبین خارها  بزداید،

و در فروغ این حکمت،

چراغ  زنده­ گی آرمانی روشن شود،

و در سیاهی توانی نمانَد،

تا زولانه­ های جهالت بشکنند و فرو ریزند

و نهال­ های برشاندۀ مهر و معرفت به ثمر رسند

در برهوتی که می ­دانید و می­دانیم

جوانه­ ها، شما امید امروز و فردای­ مان هستید

جوانه ها، چون فرشته های آسمان،

و ما در صورت و سیرت زیبای ­تان

بهشتِ­برین را می­بینیم،

و غنچه های زنده گی برشاخسار وجودمان

از فیض و برکت رشد دلخواه­ تان

باغ­ باغ می­شوند

بیدار باشید و هوشیار

اینک در خطر وامانده­ایم.

 

غوروال – هرات