افغان موج   

یارب دلم ترا به کجا جستجو کند

درخیمه یا به قصرکسان گفتگو کند

از آتش زمان وجهان چشمه در گرفت

با  زهرآب  حادثه هر یک وضو کند

امروز آنچه شیخ زمان عرضه میکند

کَی منکر خدای به خَلقش چو او کند

کار حرام را به حلال فتوی میدهد

خون عزیز دل تهِ  جام وسبو کند

قاموس*های رنگ بباید ز بهرآنک

مِداد وقت  قِصص ما موبه مو کند

کاخ بلند ظلم از آئینه و چراغ

بر نعش آرزوی یتیمان نمو کند

گر تیشه را دسته به بازو  نباشد ش

نخلم زپای خاک به افلاک رو کند

بس کن زغیر شکوه که بیداد از خود است

هرکس گلیم خانۀ خود را رفو کند

گر عدل ورحم، کار وتواضع شود عیان

مرد باشد آنکه قبر مرا زیر و رو کند

"شیما" دلت زجور زمان داغ ها گرفت

این گنج  تیره جلوۀ صد ماهرو کند

 

شیما غفوری

                             * دریای عظیم