دگـر تـرانـۀ دل در چـمـن نمی روید
هـوای عطـر گل یـاسـمـن نمی روید
شکسـت تُنگ دلـم در فضای تنهـایی
ز تار بزم خموشـی سـخن نمی روید
چونان بسوخت دلم در تنور هجرانی
که جزشراره ودود ازیخن نمی روید
مگو ز جـذبۀ بی رغبت هوس دیگر
ز بتن کـورۀ سـوزان پرن نمی روید
شــنـیـده ام ز اولاد ظـالــم یـعــقـوب
که بوی یوسفی از پیرهن نمی روید
بهار رفت وخزان آمد و زمستان شد
همیشه لاله به کوه و دمن نمی روید
فـرشـتگان و پـریـان کبود پـوشـیدند
زکشت دیو به جز اهرمن نمی روید
مپاش تخم غم ودرد وماتم ای طالب
که غیر مرده دلی از کفن نمی روید
ز شوره زار فساد و ستم دگر یاران
بجز خیانت ورنج و محن نمی روید
شـمیم عـشق میفشان در سراب وهم
که از خـزانـۀ خالی ثمـن نمی روید
قفس شکستم وزندان کرده ام ویران
گل رهـایی ز بـاغ رسـن نمی روید
ز مکر و فتنۀ اهل سـیاسـتم دلخـون
ز جنگ و کینه بغیر لجن نمی روید
اگر به آتش همسایه سوخت خانۀ ما
گل ازتجاوزکس در وطن نمی روید
رسول پویان
16/8/2014