افغان موج   
FacebookTwitterDiggDeliciousGoogle BookmarksRedditLinkedinRSS Feed

ادبیات و سوال کاربری در مورد خط مشی چریکی که ارتجاع است یا انقلاب !؟ و مثل قرن پیش با همان ادبیات کهنه صحبت از جنبش انقلابی کارگران و زحمتکشان کرده بود ! طبقه کارگر بخشی از کل جامعه محسوب میشود منکر نقش مهم و تاریخی این طبقه در جامعه نیستم ! اما آنچه که در تئوری ، مربوط به گذشته است هیچ ربطی به انقلاب ندارد ! شرایط اجتماعی و جهانی هر دورانی مثل مادری میماند که طفل داخل رحم خودش را با توجه به همان شرایط رشد میدهد و زایمان دارد . در زمان سلطنت سازمانهای چریکی و مسلحانه متولد و رشد کردند که این لازمه همان شرایط جهانی و اجتماعی بود . آنها در روزگار و شرایط خودشان بهترین و انقلابی بودند . اما امروز همان انقلابیون دیروز و مشی آنها ، مرتجع هستند . این یک قانون است و نه نظر فردی !

 دوران جنگ سرد و شکاف بین دو قطب جهانی و تضاد منافع قدرتهای بزرگ مشی چریکی مسلحانه را تولید میکرد و رشد میداد . نسل آن روز هم از نظر ذهنی در همین اندازه بود و همین را قبول یا باور میکرد . امروز شرایط جهانی و داخلی تغییر کرده است . ارتجاع به معنی بازگشت و یا ماندن درگذشته است . شرایط 2 قطبی جهانی تمام شده است . نسلهای امروز نشان دادند با روشهای کهن گذشته بیگانه هستند . در دنیای تک قطبی ، موارد باقی مانده چریکی از دوران جنگ سرد هم ، مثل دایناسور نسلشان منقرض میشود . مشی چریکی اگر هنوز یک راه حل عملی یا تاثیر گذار به صفت اجتماعی بود پس لاجرم نمودهای عینی آن را در یک جایی از جهان باید میدیدیم . آن چه در گذشته و شیوه های تغییر ، با مشی چریکی شاهد بودیم حالا با سرعت کمتر و کنترل خود سیستم سرمایه داری انجام میشود ! این به معنی انقلابی بودن آنها نیست بلکه نوعی واقع بینی و جبری را در جهت باز هم منافع خودشان باید دید ! من شخصا شرایط فعلی اجتماعی و جهانی را با واقع بینی خودم تحلیل میکنم . ظاهرا عنصر اجتماعی در بن بست یا پاسیو است و سیستم سرمایه داری موجود هنوز توان بازسازی و مانور دارد .

اما این ظاهر قضیه است . این بن بست ظاهری مثل آتش زیر خاکستر میماند که درجایی و روزی منفجر میشود ولی نه با سازوکارهای چریکی به شکل گذشته ! با در نظر گرفتن تمامی شرایط موجود ، احتمالا باید منتظر یک انفجار اجتماعی برای شروع بود ! بالا رفتن فشار بر نیروی کار یا طبقه کارگر یکی از گزینه های زمینه ساز برای هر تحولی میتواند باشد ولی بایدی نیست ! درکشورهای موسوم به جهان سوم ، زنان و شرایط آنان از طبقه کارگر آماده تر است . در همین غرب به عنوان مثال جنبش فمنها پتانسیل بیشتر و آماده تری نسبت به طبقه کارگر ، برای باز کردن راه دارد . حداقل به سادگی فریب مانورهای سیستم سیاسی حاکم را نمیخورد !

انقلاب نسخه ای نیست که مثل گذشته هر کسی برای خودش بنویسد ! تحول و انقلابی که فقط به خاطر ضرورتش در هر دوره ای استمرار و گسترش نداشته باشد اسمش انقلاب نیست و مثل طغیان فوران آتشفشان محصول فعل و انفعالات زیر زمین است ! آنالیز و تحلیل هر تحولی که چرا و چگونه در حیطه علم و البته موضوعی جداگانه است ! شرایط ایران امروز را یک مقایسه ساده کنید . تا قبل از 1905 نیکلای دوم در روسیه هیچ تمایلی به اصلاحات نداشت و بدنبال راه پدرش در طریق فردسالاری بود. جامعه روس درآمادگی برای تحول و انفجار ثانیه شماری میکرد. همین سیستم سیاسی حاکم بر ایران ( ولایت فقیه ) هم اگر جا پای نیکلای دوم گذاشت آنوقت منتظر هر انفجار وتحولی درایران میتوان بود که البته و قطعا اسمش انقلاب نیست !

پابلو سانچز از تئوریسین های حزب کمونیست نپال نوشته بود : یکی از مهم ترین وجوه تمایز استالین و تروتسکی ، مقولۀ "سوسیالیسم در یک کشور" بود. در سال 1904، تروتسکی این ایده را توسعه بخشید که تحولات روسیه برای استقرار یک رژیم بورژوا دموکراتیک متوقّف نخواهد شد . به علاوه، تروتسکی توضیح داد و یا پیش بینی کرده بود که : به علّت ضعف بورژوازی روسیه و وابستگی آن به تزار ، نقش کلیدی در تحولات ، جبرا بر دوش کارگران قرار خواهد گرفت و این که عدم توسعه یافتگی اقتصاد روسیه، طبقۀ کارگر را از تسخیر قدرت و سپس آغاز گذار سوسیالیستی جامعه بارنخواهد داشت . امّا در عین حال، تروتسکی توضیح داد که بدون استمرار انقلاب امکان استقرار یک سیستم بادوام سوسیالیستی ناممکن خواهد بود. این چشم اندازبا عنوان "تئوری انقلاب مداوم" وارد تاریخ مارکسیسم شد. در 1924، استالین و سایر رهبران حزب بلشویک که خیلی برای قدرت سیاسی عجله داشتند ، تئوری استمرار انقلاب را مردود و در ضدّیت با آن، تئوری خودشان "سوسیالیسم در یک کشور" را مطرح نمودند . بنا بر این نظریه، ساختن سوسیالیسم در روسیه ، بدون در نظر گرفتن شرایط بین المللی ، ممکن بود . بازتاب و قوام این نظریه ، به خاطر انزوای طولانی تحولات روسیه و عقب ماندگی اقتصادی و فرهنگی کشور، فساد بوروکراتیک و ناسیونالیستی رژیم شوروی بود . در سال 1917، نه لنین ، نه تروتسکی و نه هیچ یک از سایر رهبران حزب بلشویک (حتی خود استالین) اعتقادی به این موضوع نداشتند که انقلاب باید به یک کشور محدود گردد . هیچ کسی حتی این ایده را - پیش از آن که از سال 1924 به بعد به شعار استالین بدل شود- مطرح نکرده بود .

جناب مهرداد و باقی رفقا ، اگر تا دیروز میگفتی که تحول یا آتشفشان سال 1917 در شوروی اسمش انقلاب نبود چون نتوانست استمرار و گسترش پیدا کند ، بلکه تحولی منطقه ای به خاطر شرایط مشخصی درهمان جغرافیا محسوب میشود ، احتمالا در زمره مرتدین کمونیستی قرار میگرفتی ! ولی نسل امروز و فردا برای ادبیات ارتجاعی گذشته ( شوراهای کارگری، طبقه کارگر ، دخالت شورایی ، مشی چریکی ).... در عرصه سیاست اشگ هم دیگر نمیریزد چه رسد به خون ! انقلاب صنعتی ، انقلاب مدنی ، انقلاب فرانسه و....هر انقلاب دیگری به شرایط اجتماعی و جهانی ربط مستقیم دارد و باید به یک ضرورت اجتماعی و تاریخی متصل باشد والا انقلاب نیست .

ساز وکارهای چریکی قرن پیش در شرایط امروز ارتجاعی محسوب میشود و تکرار هم نمیشود . اینکه این مولود فرضی در کجا و چه زمانی و چه شکلی متولد میشود ، قابل پیش بینی نیست اما اجتناب ناپذیر است . این را منطق تکامل میگوید . این مولود فرضی قطعا درسطح و اندازه اجتماعی ، تابع شرایط و روشهای دوران چریکی قرن پیش با تمامی احزاب و ابزارهایش نیست ، بلکه رادیکالتر و بالغ تر و انقلابی تر باید باشد ! بزرگتر از تمام تئوری های تاریخ مصرف گذشته طبقاتی قرن پیش ، که هنوز هم برنقش انحصاری طبقه کارگر انگشت گذاشته است !

 

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

اسماعیل هوشیار

01.11.2014