افغان موج   
ويژگی های ادب فارسی در عصر غالب

 

نويسنده: دکتر شريف حسين قاسمی *

مترجم: عبدالرحيم احمد پروانی – ونکوور

از منابع سایت اندیشه andisha.org www.

 

ميرزا اسدالله خان غالب از شاعران مشهور و توانای هندوستان است که به زبان های فارسی و اردو شعر می سرود.  وی در سال 1796 ميلادی در آگره ديده به جهان گشود و در جوانی به دهلی رفت و در همانجا وفات يافت.

غالب با وجود آن که پدر شعر اردو خوانده می شود، ولي اشعار فارسی خود را نسبت به اردو برتر می داند، چنانکه می گويد:

فارسی بين تا ببينی نقش های رنگ رنگ

بگذر از مجموعه ی اردو که بيرنگ منست

غالب از جايگاه ويژه يی در بين پارسی گويان برخوردار می باشد.  وی در غزل، قصيده و مثنوی طبع خود را به آزمايش گرفته و اشعار نغزی سروده است.  نمونه هايی از گفتار وی:

ما نبوديم بدين مرتبه راضی غالب

شعر خود خواهش آن کرد که گردد فن ما

* * *

فرجام سخن گويی غالب به تو گويم

خون جگر است از رگ گفتار کشيدن

* * *

سخن ما ز لطافت نه پذيرد تحرير

نشود گرد نمايان ز رم توسن ما

* * *

بود غالب عندليبی از گلستان عجم

من ز غفلت طوطی هندوستان ناميدمش

* * *

 

ضرب المثل مشهوری می گويد: «هنگامی که مرگ شمع نزديک می شود، به تپش می افتد».  ادبيات زبان فارسی در عصر غالب نيز به چنين سرنوشتی دچار شد.  در نيمه اول سده ی 19 حتی نگاهی گذرا به ادبيات فارسی اين نتيجه را به دست می دهد که ادبيات در اين زمان، چه از لحاظ کميت و چه کيفيت، نسبت به ادوار گذشته مقامی رفيع داشته است.  شايد رشته يی در ادبيات فارسی نمانده باشد که ادبا و شعرای اين عصر طبع خود را در آن نيازموده باشند.  علاوه بر آن، نمونه ی کتبی را که در اين عصر به نگارش درآمده اند، در هيچ يک از ادوار گذشته نمی يابيم.

پس از وفات غالب دهلوی (1285 م)، دانشمندی چون علامه اقبال لاهوری پا به ميدان گذاشت که زبان فارسی  - به حق – به وجودش افتخار می کند.  او فردی است که کلامش هنوز هم در محراق توجه ی صاحبنظران زبان فارسی قرار دارد.

اين حقيقت به همگان آشکار است که دربار شاهان هندوستان، همواره حامی زبان و ادبيات فارسی بوده است.  فارسی، زبان رسمی دربار شمرده می شد که در نتيجه تعداد زيادی از دانشمندان و شعرا، وابسته به دربار بوده و در رشته های مربوط به خود خدمات علمی و ادبی انجام دادند.

از آنجايی که زبان و ادبيات فارسی رابطه ی تنگاتنگی با دربار داشت، سرنوشتش نيز با سرنوشت دربار گره خورده بود.

در نيمه ی سده نوزده پس از آن که انگريزها* حکومت نامنهاد مغول را برانداختند و ايالاتی به صورت آزاد و نيم آزاد تحت حاکميت آن ها درآمد، زبان فارسی نيز راه زوال تدريجی را در پيش گرفت.

در اواخر سلطنت مغول، در اثر بی دست و پايی سلاطين، فرمانروايان محلی و ديگر افراد مقتدر که گماشتگان خود سلاطين بودند، پيوند خود را با حکومت مرکزی گسستند و به شکل حکمرانان آزاد و مستقل به فرمانروايی پرداختند.  به همين سبب افزون بر سلطنت دهلی، مراکز قدرت ديگری (دربارها) در مناطق مختلف به وجود آمد.

حکمرانان مسلمان و غيرمسلمان اين دربارها زبان و ادبيات فارسی را مورد حمايت قرار دادند. علاوه بر دربار دهلی، مراکزی چون رامپور، اوده، حيدرآباد، بهوپال، ملتان، لاهور، عظيم آباد و غيره، سخاوتمندانه راه حمايت شعرا و ادبای زبان فارسی را در پيش گرفتند.

در اثر حمايت از زبان و ادبيات فارسی، اين زبان در اين زمان بيشتر از پيش فرصت رشد و بالندگی يافت.

در نيمه اول سده نوزده (1857 – 1806) در حدود يکصد شاعر و اديب زبان فارسی در مناطق مختلف هندوستان به آفرينش آثار ادبی اهتمام داشتند که امروز بيش از پنجاه ديوان و ساير آثار منظوم آن زمان، در کتابخانه های هندوستان و ديگر کشورها موجود است.  به همين ترتيب نام حدود پنجاه تن از شعرايی که شعر فارسی را زنده نگهداشتند و ما به آثارشان دسترسی نداريم، در تذکره ها و ساير منابع ثبت است.  شعرای اين زمان در غزل، رباعی، مثنوی و ديگر بخش های مختلف سخن طبع آزمايی کرده اند.

غلام محی الدين شايق (1249 ه)، صهبايی (1274 ه)، غالب دهلوی (1286 ه)، شاه نياز احمد نياز بريلوی       (1250)، چندو لعل شادان (1261 ه)، مومن خان مومن (1261 ه)، قاضی محمد صادق اختر (متولد 1201 ه)، مولانا فضل عظيم (1857 ه)، ابن مولوی فضل امام (1243 ه)، شاه تراب علی تراب (1275 ه)، مفتی صدرالدين آزرده (1285 ه)، مصطفی خان حسرتی شيفته (1286 ه)، صاحب علم مار هروی (1288 ه)، الفت حسين شاه فرياد (1297 ه)، سيد مظفر علی اسير (1299 ه)، محمد يارخان آفی، بساون لعل شادان و غيره را می توان از شمار شاعران نامور و چيره دست اين عصر به شمار آورد.

در صف شاعران اين عصر، غالب مقام ويژه يی دارد.  دليل اساسی آن اين است که شعر فارسی غالب، بازگو کننده ی گذشته پر عظمت يکهزار ساله ی اين زبان است.  او فارسی را در قلمرو يد خود می دانست.  به قول خودش، محقق اين زبان بود و ميزان آن را در دست داشت.  اگرچه دراثر خود (قاطع برهان) از لحاظ زبانی بعضی اشتباهاتی را مرتکب شده است، با وجود آن با جرئت می توان گفت که زبان و تاريخ ادبيات فارسی و غيره مسايل آن را می دانست و تلاش علمی و خستگی ناپذيری را که در راه فهميدن و فهماندن آن انجام داده است، باب مهم و فراموش ناشدنی يی را در تاريخ علمی و ادبی اين زمان تشکيل می دهد.

صهبايی با درنظر داشت همين نکته گفته است:

چو ديدم غالب و آزرده را از هند صهبايی

به خاطر هيچ ياد از خاک ايرانم نمی آيد

 

مومن خان مومن آنچنان در فارسی دسترسی داشت که ايرانيان او را ايرانی می پنداشتند.  مومن خان به خانواده يی از اولياء الله تعلق داشت که به هر صورت ممکن برای برقراری و حفظ مناسبات سده های وسطی در هند می کوشيد.

با چنين برداشت فکری که اين خاندان داشت، مومن خان نمی توانست در برابر غلبه ی روز افزون انگليس در هند خاموش بماند.  به همين علت است که هم ميهنانش را به مبارزه عليه تسلط نيروی خارجی فرا می خواند:

 

اين عيسويان به لب رساندند             جان من و جان آفرينش

تا چند بخواب ناز باشی                               فارغ ز فغان آفرينش

مومن شده همزبان عرفی                              از بهر امان آفرينش

برخيز که شور کفر برخاست                        ای فتنه نشان آفرينش

 

طرز بيان و هدفی که در اين منظومه نهفته است، مومن را در تاريخ شعر فارسی در جايگاه ويژه يی قرار می دهد.

انگريزها به هندوستان آمدند و سلطه شان نيز در اين ديار استقرار يافت.  آنها برای استحکام سلطه ی خود به تلاش برای آموزش آثار علمی، ادبی، فرهنگی و سياسی سده های ميانه هندوستان دست زدند و از آنجايی که زبان فارسی وسيله يی مهم در اين راستا به شمار می رفت، ناگزير به زبان فارسی توجه کردند.  در نتيجه بعضی از دانشمندان اروپايی اين زبان را فراگرفتند و در تاريخ زبان فارسی اولين بار در همين عصر، اروپايی ها به فارسی شعر سرودند و آثار علمی از خود به يادگار گذاشتند.

فرانسوا گودلين يا گودليپ کوينس به فارسی شعر می سرود، اما نثر او بهتر از شعرش بود.  کوينس آثار متعدد منظوم و منثور به زبان های فارسی و اردو از خود به جا گذاشته است.  از آن شمار منظومه ی «ظفرالمظفر» اوست که طی آن اوضاع سياسی 1857 م شرح داده شده است.

«مفتاح التواريخ» ويليم بيلی آنچنان مشهور است که نيازی به معرفی ندارد.  قطعات بی شمار تاريخی که در اين کتاب آمده است، گويای تسلط تام اين نويسنده بر شعر فارسی است.  اما خود او با شکسته نفسی در اين مورد می نگارد:

«اگرچه مؤلف را در گفتن شعر و سخن دست گاهی نيست، اما از آنجا که بعضی اوقات جهت طبع آزمايی تاريخی چند نوک ريز اين هيچمدان گرديده، آن همه را در مقام خودش در ضمن اين اوراق ثبت نمود.»

در اين عصر، شاعران اکثراً به هر دو زبان فارسی و اردو طبع آزمايی می کردند و اين يکی از ويژگی های اين زمان بود.  اهل علم در اين عصر به شعر اردو چنان توجه نشان دادند که حتی شعرای ايرانی الاصل دواوين خود را به اين زبان ترتيب می کردند.  محمدرضا متخلص به نجم با خانواده ی خود از اصفهان به هندوستان آمد.  محمد رضا به هر دو زبان اردو و فارسی شعر می سرود که در ديوانش ثبت می باشد.

اين درست است که زبان فارسی راه زوال را می پيمود، اما هيچکس منکر اهميت ادبی، علمی و اخلاقی آن نبود.  در اين عصر در شمار فارسی دانان و حاميان اين زبان هم کاهش بخصوصی به ميان نيامده بود.

منشی عبدالکريم مؤلف تاريخ پنجاب اثر خود را از آن جهت به فارسی ترجمه کرد که زبان فارسی زبان مطبوع و محبوب هندوستان بود.  در همين باره می گويد:

«چون اهل هندوستان را فارسی مطبوع و مرغوبست، لهذا از اخبار اردو درين زبان ترجمه نمود.»

شگفتا که آينده ی زبان فارسی در هندوستان شمالی، جايی که زبان و ادبيات فارسی از صدها سال پيش رواج داشت و اين زبان بر ذهن و قلم شعرا و ادبا، علما و دانشمندان اين خطه فرمان می راند مواجه با خطر گشت.  برخلاف در هندوستان جنوبی، به ويژه کرناتک، توجه غيرمنتظره يی به زبان فارسی صورت گرفت.  نوابان بلند پايه ی کرناتک در اين عصر جان تازه يی به زبان فارسی بخشيدند.  والاجاه پنجم محمد غوث خان متخلص به اعظم (1855 – 1843م) خود شاعر و اديب بود و از شعراء حمايت می کرد.  در اين مجالس که هفته ای يکبار داير می گرديد، تنها اشعار فارسی خوانده می شد و بدون اجازه ی نواب صاحب کسی حق اشتراک در اين مجلس را نداشت.

شيرين سخن خان متخلص به راقم و مولوی ميران محی الدين قادری واقف، داوران اين مجلس و سيد محمد خالص منشی آن بود.  مصراعی انتخاب می شد و تنها شاعرانی شعر خود را به استقبال از آن می خواندند که نواب صاحب ايشان را اجازت می داد.  اشعاری که در مجلس خوانده می شد، به اشاره ی نواب صاحب مورد نقد قرار می گرفت و اگر بحث در پيرامون موضوعی به درازا می کشيد و با مداخله ی داوران نيز حل نمی گرديد، آن را به نواب صاحب رجعت می دادند و رأی او برای همه قابل قبول بود.

مرتضی بينش يکی از اشتراک کنندگان اين مجالس در مورد اين مجالس چنين گفته است:

گفتم غزل اين بزم سخن را به مثل

هر يک بيتش خوش است و بی عيب و خلل

شد مطلع او اعظم و مقطع راقم

    واقف و قدرت دو فرد چيده ز غزل

در سده نوزده برای شعرا فرصت آن ميسر گشت تا زيبا رويان انگريز را ببينند.  برخی از آنان اين زيبا رويان را «صنم» خواندند.

شاه تراب علی تراب با وجود آن که از ستم فرنگی ها شکوه داشت، باز هم زيبارويی را از اين قوم در دل جا داده بود:

دل بزلفش ندهی، قيد فرنگست تراب                     گر به اعجاز مسيحی صنم انگريز است

با انتشار سيستم اداری انگريزها، بعضی از اصطلاحات انگليسی بدون اراده مورد استفاده قرار گرفت.  در اين عصر اصطلاحات انگليسی وارد زبان فارسی گرديد که در زمان های قبلی چنين چيزی ديده نشده بود.  بهترين گواه اين ادعا، آثار منظوم و منثور خود غالب است.

با وجود ناتوانی اقتصادی و سياسی و بی امنيتی هندوستان در سده ی 19، شاعران و ادبايی از ايران به هندوستان آمدند و در رشته هايی که مشغول بودند، به فعاليت آغاز کردند.

به هر حال به اين امر بايد اعتراف کرد که در اين عصر شاعران ايرانی همچو غزالی مشهدی، نظيری يا ابوطالب کليم که جايگاه ويژه يی در شعر فارسی دارند، در هندوستان ديده نمی شوند.

ميرزا محمدخان متخلص به نصيبی (سال وفات 1845 م) فرزند موسی بيگ که فتحعليشاه قاجار لقب «فخرالشعراء» را برايش اعطاء کرده بود، به هندوستان آمد و در اوده، به دربار غازی الدين حيدر راه يافت.  نصيبی مؤلف منظومه يی است به نام «چندارانی» يا «بحر وصال» که در آن داستان عشق ملک خورشيد و چندارانی بيان شده است.

در اين عصر شمار زيادی از شعرا، داستان های هندوستانی را در قالب نظم و نثر زبان فارسی درآوردند، از آن شمار می توان از ستی بنو، مرزا صاحبان، داستان کامروپ و کام لتا، بی تال پچيسی، هير رانجها، داستان های طوطی نامه، سنگهاسن بتيسی، پدماوت، سوهنی مهی وال، نل و دمن و غيره نام گرفت.

فيضی فياضی – ملک الشعرای دربار اکبری، قبل از همه داستانی را از مهابهارت به نام نل و دمن به فارسی درآورد.  گمان می رود که پيش از او شاعر يا اديب ديگری اين داستان را به زبان فارسی بيان نکرده است.  در نيمه اول سده ی نزده، عبرتی عظيم آبادی اين داستان را به نام «اعجازالمجت» به نثر فارسی درآورد و به اين ترتيب اين عصر را در برابر زمانه های پيشين امتياز خاص ادبی بخشيد.

بی تال پچيسی مجموعه ی داستان هايی است که در کتاب معروف سنسکريت – کتها سرت ساگر – آمده است.  مهاراجا ادهو کيشن که «انوار سهيلی» را به زبان پنجابی ترجمه کرده است، تصميم داشت اين داستان ها را به فارسی ترجمه کند، ولی با مرگ زودرس او اين کار ناتمام ماند.

از جمله اين داستان ها او تنها موفق به ترجمه سه داستان نشد.  سه داستان باقی مانده بعد توسط برادرش اندرکشن بهادر، پيوست مقدمه يی در سال 1840 م به پايه اکمال رسيد.  اين داستان ها در ادوار پيشين به فارسی ترجمه نشده بودند.

در اين عصر در خاندان شاهی تالپور در سنده، مير صوبه دار خان فرزند مير فتحعلی خان تالپور، علاوه بر ديوان اشعار فارسی خود، به پيروی از خمسه نظامی خمسه يی سرود که مشتمل بر اين مثنوی هاست: فتح نامه، سيف الملوک، خسرو و شيرين، ماه و مشتری و جدايی نامه.

در نيمه نخست سده 19، کتاب های متعدد تاريخی نيز به زبان فارسی به نگارش درآمده است.  تاريخ عمومی جهان، تواريخ هندوستان و تاريخ بعضی نواحی هندوستان، تاريخ سلسله ی بعضی فرمانروايان هندوستان، در اين دور به نگارش درآمده است.

تواريخی که در اين عصر به زبان فارسی نگاشته شده است، از لحاظ کميت از مجموعه کتب های تاريخ پنجاه سال گذشته به مراتب زيادند.

زبدة الاخبار اثر غلام محی الدين خان قادری، سراج التواريخ اثر نور محمدف جوامع التاريخ اثر قاضی فقير محمد، مراة گيتی نما اثر کريم خان جهجری، مراةالاحوال جهان نما و غيره از شمار آن تواريخ عمومی اند که در عصر غالب به زبان فارسي به زيور نگارش آراسته گرديده اند.

در اينجا ذکر مراةالاحوال جهان نما ضروری به نظر می رسد.  مؤلف اين اثر پر اهميت، احمد بن محمدعلی بن محمد باقر اصفهانی معروف به بهبهانی می باشد.  وی به خاندان معروف مجلسی تعلق داشت و در سال 1777م در کرمان به دنيا آمد.  پس از ختم تحصيل در سال 1787م به هندوستان آمد و پس از سفر به مناطق مختلف بالاخره در عظيم آباد رحل اقامت افکند.  بهبهانی مؤلف کتاب های زيادی بوده و از مراةالاحوال به نام کتاب مورد علاقه ی خود نام می برد.

مراةالاحوال جهان نما علاوه بر تاريخ سياسی معاصر، تاريخ اجتماعی و فرهنگی هندوستان را نيز دربر دارد.  بهبهانی درباره ی جشن ها، ديدنی های خود را بيان کرده است.  چنانکه در مورد نوروز می نگارد:

«قبل از نوروز سلطانی نيک ماه می شود و بزرگان مجلس خود را به رنگ زرد آرايند و عامه ی خلايق تمام رخوت خود را زرد کنند و به يک ديگر تهنيت و مبارکباد گويند.  اين نيز در ميان مسلمانان اندک رواجی گرفته است.»

«تاريخ سعادت جاويد» اثر هر نام سنگه «اشرف التواريخ» اثر کشن ديال کهتری دهلوی، «تاريخ ممالک هند» از کوه مان سنگه «منتخب التواريخ» از سداسکه لال و غيره، از آثاری است که در باب تاريخ عمومی هند در عصر غالب به رشته نگارش درآمده اند.

محمدرضا متخلص به نجم که در بالا به او اشاره رفت، دانشمنديست که در اين عصر بيشترين آثار را دارد.  او دايرة المعارفی به نام «بحر ذخار» ترتيب داد که کتاب های فراوانی درباره ی موضوعات مختلف را دربر دارد.  به دواوين اين شاعر به زبان های فارسی و اردو که امروز مفقود می باشند، نيز اشاره رفته است.

مظاهر الاديان، مظاهر العالم، مجمع الملوک، اخبارات هند، نغمه، عندليب، مفاتيح الرياست و زبدةالغرايب از جمله آثار اوست که نسخ خطی شان امروز در کتاب خانه های مختلف موجود است و گواه تبحر علمی نويسنده به شمار می رود.

تاريخ نويسی در هندوستان بيشتر با دربار پيوند داشت.  به صورت کل، آثار تاريخی به فرمايش پادشاهان، حکمرانان و وزرا نگاشه می شد.  بناء هيچ مورخی را يارای آن نبود که از حالات اجتماعی و سياسی کشور انتقادی، ولو بجا هم به عمل بياورد.  پس از آن که انگليس ها به وقار و اعتبار حکمرانان ضربه وارد کردند و شان و شوکت شان را از بين بردند، مردم عام از بی تفاوتی قدرتمندان آگاه گرديده و در نتيجه به ابراز نظر در پيرامون کارهای نيک و بد آنان پرداختند.  در اين عصر کتابی به نام فراست نامه به نگارش درآمد که از اين رهگذر از ديگر آثار متمايز بود، زيرا در آن اوضاع سياسی و اجتماعی زمان شديداً مورد انتقاد قرار گرفته بود.  مؤلف فراست نامه شخصی به نام دين محمد است.  درباره ی اين نويسنده تاکنون معلوماتی در دست نيست.  دين محمد در اين کتاب از عقبمانی علمی و فنی هندوستانی ها سخن گفته و ابراز تأسف کرده و از پيشرفت و ترقی انگليسی ها تجليل به عمل آورده است.  شيوه ی بيان مؤلف خيلی بلند و رساست و از همين سبب اين اثر در عرصه ی تاريخ نويسی فارسی مستلزم تحقيقات جداگانه می باشد.  درباره ی عقب ماندگی علمی هندوستانی ها مؤلف چنين می نويسد:

«با وجود اين تهی مغزی، لاف از دانش انگريزی زده، جز نقل اصلی ندارند.  اي کاش که ره سپر فراست انگريزی در رياست و سياست مدنی می بودند و رياضت بدنی می کشيدند تا به اين ذلت و خواری و ناهنجاری و گرفتاری نمی رسيدند.  کار امارات را به جايی رسانيده اند که با وجود دولت و ثروت، غلام حلقه به گوش و غاشيه ی عبوديت بر دوش انگريزان شده، شرم از نامردی و کم همتی خود نمی کنند.»

بهادر شاه ظفر نيز از تيغ انتفاد دين محمد به دور نمانده، چنانکه درباره اش می نگارد:

«تهيدستان اگر به دولت می رسند و دست قدرت می يابند، سه چهار زن می کنند، بلکه درين زمان متمولان از صدها می گذرانند.  چنانچه الان بهادر شاه ظفر که چون سلاطين ديگر دست قدرت ندارد، هرهفته نکاح جديد می نمايد.  با وجود که ضعف شيخوخيت بر طبعش مستولی است، مگر حرصش غالب.»

مفتی عالی الدين لاهوری در «عبرت نامه» خود که تاريخ سکه ها را در بر دارد، ديگر مورخين اين دوران و روش جانبدارانه ی آن ها را در تاريخ نويسی، مورد انتقاد و مذمت قرار داده است.  وی طی تبصره يی پيرامون «عمدة التواريخ» لاله موهن لال می نگارد:

«لاله موهن لال نامی سکنه ی لاهور کتابی در اين باره نوشته که به تطويل انجاميده و به سبب هم مذهبی اکثر مقامات رعايت نموده، از نفس الامر برکنار مانده و در آن سوای ايجاد و ذکر ملک گبری سنگهان ديگر چيزی مندرج نيست.»

وی درباره ی کتاب های تاريخ امر ناته پندت کشميری دهلوی و بوتا شاه چنين ابراز نظر می کند:

«و هم ديوان امر ناته پندت کاشمير دهلوی کتابی نوشته که آن مثل وقايع ساليانه به عبارت مختصر و مغلق بوده که مطالعه اش در برآوردن مطالب، شايق را به دقت می اندازد.»

و درباره اثر بوتا شاه:

«و نيز بوتا شاه نامی از سکنه ی لودهيانه کتابی نوشته که با وصف متانت و رنگينی فقرات، به سبب تطويل اکثر مطالب در آن مهمل مانده و سامع را جز سمع خراشی از آن حاصلی نيست.»

اثر غالب به نام «دستنبو»، در نثر فارسی مقام خاصی دارد.  غالب در اين کتاب خود تلاش ورزيده تا هرچه بيشتر واژه های ناب فارسی را به کاربرد و از کاربرد واژه های متداوله عربی در زبان فارسی دوری جويد.

اينکه اين روش غالب تا چه حد مناسب بوده و او در اين کار تا چه اندازه موفق بوده است، به بحث مفصلی ضرورت می افتد که در اين مقال جای آن نيست.

حين بررسی تاريخ نويسی اين عصر ذکر اين نکته نيز ضروری است که بعضی از حکمرانان انگليسی نيز به تاريخ گذشته و معاصر هندوستان علاقمندی نشان داده و دانشمندان مختلف هند را مأمور تدوين تاريخ سياسی هندوستان ساخته بودند.  قاضی محمد صادق اختر به فرمايش املت مورخ معروف «مخزن الجواهر»، سيدمحمد باقر علی خان برای هنری پدکوک تاريخ «هنری»، التفات حسين خان برای سر هنری رسل «نگارستان آصفی» و منشی عبدالرزاق به خواهش جنرال جان ملکم تذکره «نرمل» را تأليف کرده اند.

نکته ی ديگر در ترتيب تاريخ سياسی در عصر غالب اين است که مورخين در آثار خود از مأخذهای موجود که به زبان های مختلفی بودند، نيز استفاده برده اند.

موضوع ديگر قابل دقت اين است که با وجود آن که سده نوزده عصر آغاز زوال زبان فارسی در هندوستان به شمار می آيد، ما در همين عصر در سرزمين پنهاور هند جنوبی، جايی که ظاهراً تعداد فارسی دانان نيز اندک بود، راجه دستوری در مورد خواندن و نوشتن تاريخ به زبان فارسی صادر نمود و اين امر عظمت و اعتبار اين زبان را به خوبی به اثبات می رساند.

در سده ی نوزده چند سفرنامه نيز نگاشته شده است.  اين سفر نامه ها با داشتن مطالب مهم تاريخی و اجتماعی از اهميت زيادی در زبان فارسی برخوردار می باشند.  عزت الله در دهلی زندگی می کرد و از آنجا به کشمير، تبت، چين، خوقند، تاشکند، کاشغر، سمرقند و پيشاور سفر کرد و در ذی الحجة سال 1863 به اتک برگشت.  مآثر عزت الله يا سفرنامه عزت الله، اثريست که وقايع اين سفر را در آن ذکر نموده است.  اين سفرنامه به نام Travels In Central Asia به انگليسی ترجمه و در کلکته به نشر رسيد که نشانه ی اهميت آن است.

علی مرزا مفتون دهلوی در عظيم آباد زندگی می کرد، به قصد زيارت حج در هشتم ربيع الثانی 1825 به کلکته وارد شد.  در بازگشت از حج به بندرعباس آمد و از آنجا به شيراز، اصفهان، تهران و مشهد سفر کرد.  در اين سفر برای موقع آن ميسر شد تا از دهات، قصبات و شهرهای بزرگ و کوچک ديدن و با محمدشاه قاجار که در آن زمان شاه بود، نيز ملاقات کند.  او در اين سفر اوضاع اجتماعی و سياسی مردم ايران را زير مطالعه گرفته، از عماراتی که ديدن کرده و کتيبه هايی که در اين عمارات ديده و کلاً مشاهدات خود را در اين سفر در کتابی به نام «زبدة الاخبار فی سوانح الاسفار» گرد آورده است.  بايد ذکر شود که تا به حال از اثری که قبل از سفرنامه ی او درباره ی ايران با اين تفصيلات، نگاشته شده باشد اطلاعی در دست نيست.  به همين ترتيب «تاريخ يوسفی» اثر يوسف خان گليم پوش، اولين کتابی است که رويدادهای سفر نويسنده به انگلستان را به زبان فارسی دربر دارد.

«کيفيات مکانات گور لکهنوتی» تأليف شيام پرشاد منشی، «تفريح العمارات تأليف لاله سی چند، «احوال شهراکبرآباد» اثر مانک چند، «سيرالمنازل» تأليف سنگين بيگ و تذکره نرمل (قلعه نرمل) تأليف عبدالرزاق همه آثاری اند که در همين عصر به زبان فارسی نگاشته شده و در آن ها برای نخستين بار شهرها و عمارات تاريخی هندوستان معرفی گرديده اند.

تذکره های عرفاء، خوشنويسان، امراء و شعرای فارسی زبان نيز به شمار زياد در همين عصر به نشر رسيده اند.  حتی تذکره شعرای اردو زبان نيز در همين عصر به زبان فارسی به قيد تحرير درآورده شده است.  در پنجاه سال اول سده ی نوزده، آنقدر تذکره ها به زبان فارسی نوشته گرديده، که نمونه های آن در ادوار پيشين ديده نشده بود.  «مجموعه نغز»، «طبقات سخن»، «رياض الوفاق»، «تذکره سرور»، «نشر عشق»، «اشارات بينش»، «سه تذکره مصحفی»، «نتايج الافکار»، «صبح وطن»، «آفتاب عالمتاب» از جمله تذکره های شعرای زبان فارسی و اردو هستند که در همين عصر تدوين گرديده اند.

علاوه بر اينها، شاه علی تراب «اصول المقصود»، محمدابوالحيات قادری و پهلواری «تذکرة الکرام» و مولوی سيد محمدعلی صدپوری «مخزن احمدی» را در همين عصر درباب احوالات عرفاء ترتيب کرده اند.

عبرتی عظيم آبادی برعلاوه ی معراج الخيال که در همين زمان تحرير يافته و از 205 شاعر سده ی نوزده در آن سخن رفته، تذکره ديگری به نام رياض الافکار نيز ترتيب کرد که مشتمل بر شرح حال نثرنويسان زبان فارسی می باشد.  عبرتی در اين اثر خود نمونه ی کلام هر سخنور را نيز ذکر نموده است.  اين اولين تذکره يی می باشد که در آن صرف شرح احوال نثر نويسان گرد آمده است.

در عصر غالب نه تنها آثاری از زبان های سنسکريت، هندی و پنجابی، بلکه کتاب های زيادی از زبان انگليسی نيز به زبان فارسی ترجمه گرديد.

شيخ هنکانی در سال 1837م کتابی را درباره ی غذاها و طريق پخت آن ها تحت نام «خوان نعمت» از انگليسی به فارسی ترجمه کرد که در نوع خود اولين کتاب است.  در اين عصر حتی «هزار و يک شب» دوبار به فارسی ترجمه شد.  اوحد بين احمد بلگرامی و محمدباقر خراسانی هرکدام جداجدا به ترجمه ی اين اثر دست يازيدند.  محمدباقر خراسانی اين ترجمه را برای هنری و چارلز دو برادر انگليسی انجام داد و به همين علت نام اثر خود را «هنريه» گذاشت.

قاضی حيدرآباد، لشکر محمدکرامت علی دهلوی در عصر غالب، تاريخ «امينی» اثر عتبی را از زبان عربی به فارسی ترجمه کرد.  اين تاريخ در پيرامون احوال سبکتگين و پسرش سلطان محمود غزنوی است.  کرامت علی دهلوی ترجمه ی خويش را به صدراعظم حيدرآباد مهارجا چندو لعل شادان که حامی شعرا و ادبا بود، تقديم کرد.

مکاتيب در اين عصر به زبان فارسی نگاشته می شد.  در زمينه های تصوف و عرفان کتاب های زيادی به نگارش درآمد.  شرح آثار منظوم و منثور ترتيب گرديد و برعلاوه در قسمت قاموس نگاری نيز کارهای بنيادی صورت گرفت.

هفت قلزم، فرهنگ حسينی، غياث اللغات، نخبة اللغات، فرهنگ فرخی، فرهنگ جعفری، تسهيل اللغات، خزينةالامثال، بهار عجم، قاطع برهان و غيره طی همين پنجاه سال بوجود آمدند.

قاطع برهان غالب دهلوی در نوع خود منحصر به فرد است.  غالب در اين اثر خود برهان قاطع را شديداً مورد انتقاد قرار داده است.  مرحوم قاضی عبدالودود صاحب و استاد گرامی جناب پروفيسور نذير احمد صاحب، اشتباهاتی را که در قاطع برهان راه يافته، مورد بررسی قرار داده و گفته اند که غالب خود در اثرش به لغزش هايی دچار گشته است.

اثر ديگر عصر «نخبةاللغات» است که واژه های فارسی هند را در بر دارد و مترادف عربی آن ها نيز ذکر گرديده است.  اين اثر را محمد علی ملقب به صدرامين فرزند سيداحمد علی خان بدايونی، پس از کار پرمشقت و دراز مدت علمی، ترتيب کرده و در سال 1824م آن را به ريچارد کارگلين تقديم نموده است.  در اين کتاب از اين مآخذها استفاده شده است:

لغت هندی، غرايب اللغات، تأليف شريف، مفردات هندی و غيره.  کتاب های ديگر اين عصر در زمينه های دستور زبان فارسی، مذهب، جغرافيا، موسيقی، طب و غيره به نگارش درآمده اند.

آخرين مطلبی که می خواهم علاوه نمايم اين است که بيشتر آثاری که به زبان فارسی در نيمه ی اول سده ی نزده بوجود آمده اند، آن طوری که شايسته است، تا هنوز مورد بررسی قرار نگرفته اند.

اميدوارم دانشمندان ما به سير ادبيات فارسی در اين عصر توجه و مقام علمی و ادبی آن را تعيين کنند.

***

دکتور شريف حسين قاسمی نويسنده ی اين مقاله که استاد زبان فارسی در دانشگاه جواهر لال نهرو در دهلی می باشد، کسی است که پژوهش های فراوانی در مورد گذشته و حال زبان فارسی در هندوستان انجام داده و آثار پربهايی از خود بجا گذاشته است.

مترجم