افغان موج   

رسول پویان

طفلکان، از هرسو چشم بر آسمان دوخته بودند. دختر آسمان، چون ماهیان سپید در اقیانوس فضا غوطه می‏زد. زهره با خوشه‏های پروین بازی می‏کرد. مشتری در بزم شعر و موسیقی اورانوس می‏رقصید. خورشید با انوار اهورایی با دیوان می‏رزمید. پدران با بسته‏های نقل و کلچه به سوی خانه‏های خود می‏شتافتند. مادرها حنای عید بر کفت دست دخترکان می‏نهادند. در این خلوت صمیمانه و آرام، ماه غمزه کنان گوشۀ ابرو نمایانید؛ فریاد شادی طفلکان فضا را پرنمود. وا وا، فردا عید شد؛ وا وا، فرد ا عید شد.

در میان آن همه شور و نشاط ناگاه صدای وحشتناکی شهر را ‏لرزانید؛ بلی! انفجار، انتحاری، بم کنارجاده، طالب، آدم کشی، وحشت و... هنوز دلها می‏لرزیدند که نوای آسمانی مرگ و نفرین بر جنگ افروزان و لعنت بر حامیان داخلی و خارجی این دیوسیرتان خون آشام در سراسر شهر و دیار ‏پیچید و مردم افغانستان همدلانه کمر به مبارزۀ سرنوشت ساز با هرنوع وحشت، خشونت، ناامنی و مردم آزاری بستند و همصدا این شعار را سر دادند:

یا مرگ، یا امنیت و آزادی

         

پیام عید

لـبــانـت مـــزۀ عـنـاب دارد                دهـان قنـد و شــراب نـاب دارد

دو زلف پیچ در پیچ سیاهت                دوصد دور و هزاران تاب دارد

نگاه گوشـۀ چشـمان مستـت                 خــدنـگ دلــربـا پــرتــاب دارد

به هرنازوکرشمهصدهزاران              دل ســـوزیــده بــر قـــلاب دارد

به بازار محبت گـونـه‏هـایت                زر ســرخ و طــلای نـاب دارد

بشوخی‏چهرۀ زیبایت‏هرشب                ســـر پـیــکار بــا مهـتـاب دارد

هـلال ابـروانـت نیـک دانـم                پـیـام عــیــد در مـحــراب دارد

به صبح عید یک لبخندنازت               لبـان خشـک را ســیراب دارد

دل غـم‏پـرورم را شوق رویی

زدرد هجر چون سیماب دارد