افغان موج   

آب از آب تکان نمی خورد!

آب پاکی را روی دستش ريخت!

آب در کوزه و ما تشنه لبان می گرديم!

آب را گل آلود می کند که ماهی بگيرد!

آب نمی بيند ورنه شناگر قابليست!

آتش که درگرفت، خشک و تر با هم  سوزند!

آخر شوخی جنگ است.

آدم پیسه را پيدا می کند، نه پیسه آدم را.

آدم خوش معامله، شريک مال مردم است!
آدم دروغگو کم حافظه است.

آدم گدا، اين همه ادا ؟!

آدم گشنه، خواب نان می بيند!

آرزومند پيوسته نيازمند بود.

آزموده را آزمودن خطاست!

آستين نو بخور پلو!

آسوده کسی که خر ندارد از کاه و جواَش خبر ندارد!

آشپز که دو تا شد، آش يا شورمیشود يا بی نمک!

آشِ نخورده و دهن سوخته!

آش همان آش است و کاسه همان کاسه!

آمدم ثواب کنم، کباب شدم!

آنچه دلم خواست نه آن شد، آنچه خدا خواست همان شد.

آن کس که تن سالمی دارد، گنجی دارد که خودش نمی داند.

آواز دهل شنيدن از دور خوشست!

باد آورده را باد می برد!

با دست پس می زند، با پا پيش می کشد!

بار کج به منزل نمی رسد!

با
زینه به آسمان نمی شود رفت!

با يک گل بهار نمی شود!

بخور و بخواب کار من است، خدانگهدار من است!

برادران جنگ کنند، ابلهان باور کنند!
برادر با برادر حسابشان برابر!

برای کسی بمير که برايت تب کند!

با يک بی نماز، در مسجد را نمی بندند!

با زبان خوش، مار از سوراخ بيرون می آيد!

به شتر مرغ گفتند بار ببر، گفت: مرغم، گفتند : بپر، گفت : شترم!

به اشتهای مردم نمی شود نان خورد!

به دعای گربه باران نمی بارد!

به روباه گفتند شاهدت ؟ گفت : دُمَم!

به مالت نناز که به يک شب بنده، به حسنت نناز که به يک تب بنده!

به مرگ می گيره تا به تب راضی شود!

به هر کجا که رَوی آسمان همين رنگ است!

به يکی گفتند: سرکه ی هفت ساله داری؟ گفت: دارم و نميدم، گفتند: چرا؟ گفت: اگر ميدادم هفت ساله نمی شد!

ادب مرد به ز دولت اوست.

از آن نترس که های  و هوی دارد، از آن بترس که سر به توی دارد!

از بي کفنی زنده ايم!

ازتو حرکت، ازخدا برکت.

از حرارتش خيری نديديم، اما از دودش کور شديم.

از حق تا ناحق چهار انگشت فاصله است!

از خرس، مويی غنيمت است!

از خودت گذشته، خدا عقلی به بچه هايت بدهد!

از کاه کوه نساز.

از کيسه خليفه می بخشد!

از ماست که بر ماست!

از مردی تا نامردی يک قدم است!

از نو کيسه قرض مکن، قرض کردی خرج نکن!

اگر بيل زنی، باغچه خود را بيل بزن!

اگر برای من آب ندارد، برای تو که نان دارد!

اگر حسود نباشد دنيا گلستان است.

اگر دعوت گرگ را قبول کردی، سگ را هم همراه خود ببر.

اگر دعای بچه ها اثر داشت، يک معلم زنده نمی ماند!

اگر لالائی یاد داری، چرا خوابت نمی برد!

اگر نخورديم نان گندم، ديديم دست مردم!

اول انديشه، وانگهی گفتار.

اول ِبچش، بعد بگو بی نمک است!

اول برادريِت را ثابت کن، بعد ادعای ارث و ميراث کن!

اول، چاه را بکن، بعد منار را بدزد!

بار کج به منزل نمی رسد!

پا را به اندازه گليم خود بايد دراز کرد!
پز عالی، جيب خالی!

پنج انگشت برادرند، برابر نيستند!

پول پيدا کردن آسان است، اما نگهداری اش مشکل است!

پولدارها با کباب، بی پولها به بوی کباب.

پيش از آخوند به منبر نرو!

تا ابله در جهان است، مفلس در نمی ماند!

تابستان پدر يتيمان است!

تا تنور گرم است نان را بچسبان!

تا توانی دلی به دست آور.

دل شکستن هنر نمی باشد.

تا شب نروی، روز به جايی نرسی

تا غم نخوری به غم گساری نرسی
.
تا گوساله گاو شود، دل مادرش آب شود!

تا نباشد چيزکی مردم نگويند چيزها!
 
تمرين زياد بهترين استاد است.
 
توبه ی گرگ مرگ است!

تو که خيرت نمی رسد، شر مرسان.

ثمر علم ای پسر عمل است

ورنه تحصيل علم درد سر است

ثروت را می توان پنهان کرد ولی فقر را نمی توان.
 
جلو ضرر را ازهر جا بگيری منفعت است.

جواب ابلهان خاموشيست!

جوانی کجايی که يادت بخير!

جور استاد به ز مهر پدر.

جان به عزرائيل نمی دهد!

چاه کَن هميشه ته چاه است!
  
چشمش را ببين، دلش را بخوان.

چوب خدا صدا ندارد، هر کی بخوره دوا ندارد!
 
چون دوست دشمن است شکايت کجا برم.

چون قضا آيد طبيب ابله شود.
 
چيزی که عوض داره، گله نداره!
 
حتی در جهنم انسان می تواند رفيقی برای خود پيدا کند.

حتی سخت ترين زمستانها هم از بهار می رنجند.

حتی گاو با دم خود از خود دفاع می کند.

حتی گنج پادشاه پايان می يابد.

حتی مرغ کور هم گهگاهی دانه ای پيدا می کند.

حرف حق شمشيری است برنده.

حساب به دینار، بخشش به خروار
  
حقيقت تلخ است.
 
حکيمان دير دير خورند و عابدان نيم سير

حماقت افراد، شهامت گدا را زياد می کند.

حيف از کسی که رنج کشد بهر ناکسی

خانه ای را که دو کدبانوست، خاک تا زانوست!
 
خانه نشينی بی بی از بی چادريست!
   
خدا وقتی بخواهد بدهد، نمی پرسد توکی هستی ؟

خدا همه چيز را به يک بنده نمی دهد.

خدا همان قدر که بنده ی بد دارد، بنده ی خوب هم دارد.
 
خدا عقلی به تو بدهد، پولی به من!
         
خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت باش!

خواهی که به کس دل ندهی، ديده ببند.

خودشناسی، خدا شناسی است.

خود گوئی و خود خندی؟ عجب مرد هنر مندی!

خود کرده را تدبير نيست.
 
خوردن از برای زيستن است، نه زيستن از برای خوردن.
 
خوشا چاهی که آب از خود بر آرد!
 
خوش زبان باش در امان باش!
 
خون را با خون نمی شويند.
 
خير، درِ خانه صاحبش را می شناسد!

داشتم داشتم حساب نيست، دارم دارم حساب است!

دانا داند و پرسد، نادان نداند و نپرسد!

دانايی ، توانايی است
 
در بيابان گرسنه را شلغم پخته به ز نقره خام!

در بيابان کفش، نعمت خداست!
 
در جنگ، حلوا تقسيم نمی کنند!

در جوانی مستی، در پيری سستی، پس خدا را کی پرستی ؟!
 
در چهل سالگی طنبور می آموزد، در گور استاد خواهد شد!

در حوضی که ماهی نيست، قورباغه سپهسالار است!

در خانه را ببند همسايه را دزد نگير!
 
در خانه مور، شبنمی طوفانست!

درخت کج جز به آتش راست نمی شود!

در دروازه را می شود بست، اما دهن مردم را نمی شود بست!
 
در دنيا يک خوبی می ماند و يک بدی!
 
درس اديب گر بود زمزمه محبتی

جمعه به مکتب آورد طفل گريزپای را

در سر عقل بايد بود.

در شهر کورها يک چشم پادشاه است!
 
در عفو لذتی است که در انتقام نيست!
      
در، هميشه به يک پاشنه نمی گردد!

در هفت آسمان يک ستاره ندارد!

دزد از خانه مفلس، خجل آيد برون!

دزد، بازار آشفته می خواهد!

دزد باش و مرد باش!

دزد به يک راه می رود، صاحب مال به هزار راه!
 
دست بشکند در آستين، سر بشکند در کلاه!
 
چاره جز پيرهن دريدن نيست!

دست پشت سر ندارد!

دست تنگی بدتر از دلتنگی است!

دست، دست را می شناسد!

دست دکاندار تلخ است!

دست راست را از چپ تشخيص نمی دهد!

دستش به دم گاو بند شده!

دستش به دهنش می رسد!

دستش در کيسه خليفه است!
 
دستش نمک ندارد!
 
دست که بسيار شد برکت کم می شود!
 
دستی را که نمی توان بريد بايد بوسيد!

دشمنان در زندان با هم دوست شوند!

دشمن دانا بلندت می کند

بر زمينت می زند نادان دوست!

دشمن دانا که غم جان بود

بهتر از آن دوست که نادان بود (نظامی)

دشمن نتوان حقير و بيچاره شمرد
 
دلاکها که بيکار می شوند سر هم را می تراشند!

دل بی غم در اين عالم نباشد

اگر باشد بنی آدم نباشد
دل به دل راه  دارد.

دل سفره نيست که آدم پيش هر کسی باز کنه!

دنيا پس از مرگ ما، چه دريا چه سراب!

دنيا جای آزمايش است، نه جای آسايش!

دنيا را آب ببرد او را خواب مي برد!
 
دودکش آتش نمی گيرد، مگر از داخل.

دوری  و دوستی!

دوست آنست که بگرياند، دشمن آنست که بخنداند!

دوست خوب، در روز بد شناخته شود.

دوست همه کس، دوست هيچکس نيست!
 
دوغ خانگی ترش است!
  
ده انگشت را خدا برابر نيافريد!
 
دهن مردم را نمی شود بست!

ديده می بيند، دل می خواهد!

ديگ شراکت جوش نمی آيد.

ديگران کاشتند ما خورديم، ما می کاريم ديگران بخورند!

ديگ ملانصرالدين است!

ديوار موش دارد، موش هم گوش دارد!

چیزی را که به خود نمی پسندی به دیگران هم نپسند!