افغان موج   
FacebookTwitterDiggDeliciousGoogle BookmarksRedditLinkedinRSS Feed

سیموسی عثمان هستی

              یادی از زنده یادعالم تاب با نام مستعار"زیبا"

 جای تأسف است هنوزهم ملت افغانستان با وجود دموکرسی آورده شده از غرب و امریکا، به خاطر بی ثباتی  و بی امنیتی موفق نمی شوند هنرمندان، نویسندگان ، شعرا و دانشمندان داخل و خارج از افغانستان را در داخل افغانستان دورهم جمع کنند. در این اواخر  در« جشنوارۀ دهلی ، بهترین آوازخوانان مرد و زن، بهترین آهنگسازها و بهترین تهیه‌ کننده‌های ویدیوئی آهنگها، براساس رای بینندگان تلویزیون آریانا برگزیده و به آنها جایزه درهند داده شد.»

میدیای خارجی و داخلی، رادیوها و تلویزیون ها درسرتا سرجهان، در خارج و داخل سراین جشن واره تبصره های ادبی داشتند وهم یادی ازموسقی وموسقی دانان افغانستان بعمل آوردند. به بهانۀ این جشنواره، رادیوها و تلویزیون های ولایات افغانستان از آوازخوان های گذشتۀ ولایات خود که در رادیو کابل وتلویزیون افغانستان آواز خوانده بودند، یا نه خوانده بودند، یاد کردند و خاطره های مردم خود را دوباره تازه نمودند که قابل قدراست. ولایت پروان ،کاپیسا، پنجشیر و بامیان که زمانی انگشتان یک دست بودند و یک روزنامه داشتند به نام پروان که در آن نوشته های نویسندگان وشعرا و یادی ازهنرمندان می شد.

زنده یادان هریک، غلام شاه سرشارشمالی و فضلی که هردو زمانی مدیر مطبوعات پروان بودند در قسمت تشویق هنرمندان، نویسندگان و شعرا نقش برازندۀ انسانی خود را  در آن زمان بازی کردند.

 تاریخ این ولایات این دو زنده یاد را فراموش نمی کند. من که با فضلی همصنف و با غلام شاه سرشارشمالی دوستی و روابط  نزدیک داشتم، در هر ولایتی که وظیفه اجرا می کردم با روزنامه های آن ولایات همکاری قلمی می نمودم.

چون درآن وقت نویسندگان وشعرا آدرس مشخص نداشتند، با نویسندگان و شعرا از طریق روزنامۀ ولایات معرفی می شدیم و آثار شعرا و نویسندگان را در روزنامه های ولایات مطالعه می کردیم. اینکه از نزدیک یکدیگر را می شناختیم و یا نمی شناختیم،باهم در تماس بودیم، خصوصاً روزنامه های ولایاتی که مسابقات شعرنویسی را به راه می انداختند. آن زمان شعرنونیمائی نبود و شاعران هم انگشت نما بودند.

با وجودیکه قبلاً در قسمت یک آوازخوان به نام "عالم تاب"، با نام مستعار " زیبا "، در اثر تقاضای زنده یاد داکترجاوید معلومات داده بودم، در این اواخر در میدیای ولایت پروان و کاپیسا و پنجشیر،سر زنده یاد عالم تاب، با نام مستعار " زیبا "،  تبصره هائی صورت گرفته و یادی از آن زنده یاد نموده اند وهم از من نام برده اند.

آری! آن قدرکه زنده یادعالم تاب را من از نزدیک می شناختم، فکر نمی کنم که در این عصر، آن آواز خوان فراموش شده را که از جمله زنده یاد عالم تاب است بشناسند.

زنده یادعالم تاب از قریۀ تتمدرۀ ولایت پروان بود. درعروسی های خوانین تتمدره آواز خوانی می کرد، با دختران هم سن و سال اش رفاقت نزدیک داشت. او در اثر مریضی چیچک دو چشم خود را در دوازده سالگی از دست داده بود. درکابل زمانی که می آمد، در خانۀ استاد خلیلی، در خانۀ زمان خان، پدر ناجیه جان، خانم زنده یاد احمد ظاهر، در خانۀ ضرابی پدراستاد صدیق ضرابی، استاد فاکولتۀ زراعت، درخانۀ محمدعیسی خان اسلمی و در خانۀ ما بود و باش داشت. مادرم و خاله هایم مانند خواهر خود به او احترام داشتند و ما که خورد بودیم فکرمی کردیم که این خانم هم خالۀ اصلی ما است. چون همیش در خانۀ ما و در خانۀ خاله هایم زندگی می کرد.

 با وجودیکه  روی خانم عالم تاب را مرض چیچک خیلی بدقواره ساخته بود، استاد خلیلی، شوهرخالۀ من زمانی که او را به رادیو معرفی کرد ، نام مستعار " زیبا " را برای او انتخاب کرد.

عالم تاب بی سواد بود، ولی حافظۀ خیلی قوی داشت. من شعر گلدانه دانه را نوشتم و برای او خواندم، او بیت های گل دانه دانه را خواند که اصل شعر نزد من موجود است،  ولی بعد ها جوادغازی یار چند بیت گل دانه دانه را خواند. با وجویکه شعر خیلی طولانی بود، جوادغازی یار چند بیت را به شکل ناقص از آن شعر خواند که نواقص خود را داشت، بعد ها دیگران این بیت گل دانه دانه را خواندند و از خود هم چیزهایی بر آن اضافه کردند.

من شعر گلدانه دانه را بخاطر مرگ دوست صمیمی خود نوشته بودم که هر وقت درعروسی های پروان و کاپیسا، زنده یاد عالم تاب می خواند و کسانیکه از داستان مرگ دوست من خبر داشتند، اشک می ریختند.

شعر گل دانه دانه و شعر سرحدی که هر دو را من نوشتم وعالم تاب خواند، اشعار تراژیدی بودند و بالای شنونده تأثیر زیاد داشت.

سرحدی دختر جوانی بود ازعلاقه داری شنواری، ولسوالی غوربند ، ولایت پروان که او را اختطاف کردند و در زیر پارو دفن نمودند.

 سرحدی موی قمچین اش مرا کشت

 به دست دشمنان خورد هزار مشت

 سرحدی نامراد را که زیباترین دخترعصرخود در ولایت بود و تن به جانی های زمان خود نداد ،با خشت و مشت کشتند و در طویله در زیر پاروها دفن کردند. دست خون اش دامان قاتلین را سخت محکم گرفت و من به مرگ اش اشک ریختم و شعرسرحدی را نوشتم. شعر گل دانه دانه و شعر سرحدی داستانی است غم انگیز در لابلای عقب ماندگی یک جامعۀ تنگ و تاریک و بدون روزنه که داستان مرگ این دو نوجوان را سالهای خیلی قبل من نوشته بودم.

 درقتل سرحدی سید غلام رسول خان پاچا، حاکم اعلی پروان دست داشت. سیدغلام رسول پاچا، نه تنها در ولایت پروان، بلکه در میمنه هم مرتکب جنایت های فراوان شده بود. از اقارب نزدیک سید خلیل هاشمیان است. جداش، سید محمود ، جاسوس انگلیس ها در زمان سلطنت امیر عبدالرحمن خان بود و خوداش جاسوس رسمی ضبط احوالات و از نزدیکان دربار نادر و ظاهرشاه بود و درکشته شدن برادراش سید حسن خان جنرال که توسط خاندان نادر از بین برده شد، متهم بود.