در مکعب تزویر
نبشتۀ سلیمان راوش
{ واقعیت زیارت کعبه را بدانید}
ساده انگارانه خواهد بود اگر گفته شود که محمد بن عبدالله رهبر مسلمانان نابغه نبود و محمدیسم مکتب جامعه شناسانه ای نبوده و نیست. احکام و امثال که مجموعۀ از تیزس های مکتب محمدیسم در قرآن ملاحظه می شود که به آیات مشهور است همه بیانگر زرنگ اندیشی از روان جامعۀ فقیر و تعین و تشخیص خواست و نیاز انسانهایی حریص در آن روزگاران تا به امروز می باشد. ما آگاهیم که جامعۀ دیروزعرب یعنی روزگاران هزار و چند صد سال قبل از امروز، دوران ساده اندیشی و ساده گرایی ها و نیز دوران بربریت ، وحشیانه زیست کردن و از دید تکامل اجتماعی نا متکامل بود. اما رهبر اسلام با نبوغ که داشت، دانست که چگونه جامعه را در فقر عقل نگهدارد تا بتواند قرنهایی قرن حکومت اندیشه اش حاکم باشد. از جانب دیگر میدانست که سیر رشد و تکامل جامعه تا رسیدن به معراج عقل سیرتدریجی است و قرنها را در بر می گیرد. زیرا پیش از وی کسانی دیگری به نام پیغمبر در زوال عقل و بطالتِ سیر تکامل شعور جامعه نقش های بارزی بازی نمود بودند . گذشته از آنکه او از روند این نقشها و کارکرد ها تجارب آموخته بود. از شکست مردمداریها و مدارا و رؤوفیت عیسی بنت مریم نیز درس آموخت که نباید بگذارد که به عذاب صلیب دچار آید بلکه کاری کرد که دیگران را به دار آویخت و شرعاً گردن زد و بدینگونه به سلطنت پیغبری تکیه نمود.
درنتیجۀ مجموعه ای این درسها و تجارب بود که محمد رهبر اسلام به شمشیر متوسل و متوکل می شود و در مطلق ساختن دین ، شمشیر از نیام برمی کشد و تحمیل دین را بجای عقل بدوش شمشیر و شمشیر داران می گذارد. « یایهاالذین امنواخذواحد حذرکم فانفرو اثبات اوانفروا جمیعاً» 1 ترجمه: [ ای مومنان سلاح خود را بر گیرید و گروه گروه یا دستجمعی رهسپار شوید] کجا؟ بسوی میدان (و قتلو فی سبیل الله) .
با آنکه در برخی از جوامع آن روزگاران خرد و عقل به وسیلۀ فلاسفه و دانشمندان داشت نسج و نضج می یافت . مثلاً چند قرن پیش از محمد، ارسطو و افلاتون و عده زیاد دیگر از فلاسفه و دانشمندان به رواج فلسفه ،علم و خردِ و تکامل بخشی شعور جامعه متکی به عقل سعی نمودند که تا به امروز اندیشه های شان در جوامع غیر اسلامی مورد بحث های علمی و فلسفی قرار داشته و در ساختار های معنوی جوامع امروز و همچنان در بخش مادی چون هندسه و نجوم و طب و ریاضی اثر گذاربوده و می باشد، اما با آنهم علم و خرد در جوامع مانند جامعۀ ما در مقابل دین شکست می خورد و جامعه همچنان محکوم دساتیر دین می گردد و در خِفتی و خِرفتی غرق در گودال موهومات دست و پامیزنند.
در این صورت باید پرسید که چرا روند تکامل اجتماعی متکی به عقل را در یک چنین جوامع، دین کم رنگ می ساخت؟ و تا کنون نیز بُرد از دین است نه از عقل. البته چنانکه گفته شد این بُرد در میدان جوامعی مدنظر است که دین حکومت دارد و برای عقل، دارها افراشته اند، نه در جوامع که عقل و خرد موضع خود را مستحکم داشته و دین را در جایگاهش پس از رد و منسوخ نمودن بسیاری از احکامش باز نشانده اند. دلیلِ مبنی بر بُرد دین را گفتیم که پیشوای اسلام میان قبول دین و عقل شمشیر را حاکم ساخت و عقل را در دین توجیه نمود و طرفداران عقل را بر شریعت ناب خویش سزاوار مرگ و تکفیر شمرد. از جانب دیگر باید گفت که چون علم و دانش در جوامع اولیه که از سوی برخی از علماء و فضلاء طرح می گردید چون محصول رشد جامعه نبود کمتر مورد پذیرش قرار می گرفت. اما مکاتب دینی به ویژه محمدیسم چون مطابق به فهم کودکانه و روان پریشانۀ جامعه سخن می گفتند و گفتار خویش را با سحر و جادوی بهشت و دوزخ، و نیز با شمشیر ، دار، سنگسار ، قتل و غارت یعنی وعده و وعید عملاً همراه نموده بودند، که در اجرا ان نیز دار و دسته ، عشرۀ مبشره ، اصحاب و سپاه جور می گردند ، میتوانستند به سهولت و سادگی خود را بر جامعه تا مرز معتاد نمودن جامعه به دین، هم خود وهم دین ساخته شده ای خود را تحمیل نمایند.
بنا براین جامعه بطوری کل در کمال فقر و بدبختی و ستمکشی زندگی می نمود که تا هنوز هم می نماید. در حالیکه دینداران و دین سازان و سپاه و صحابۀ آنها می دانستند که همه چیزی دروغ است و خود برای فریب مردم ساخته اند، بنا بر آن در کمال رفاه و ثروت ومکنت و با داشتن هزاران کنیز و غلام، حیات به سر برده و می برند. در تاریخ کمتر پیغمبر و امام و اصحاب را میتوان سراغ گرفت که از 23 تا 900 زن بر علاوۀ هزاران کنیز و غلام ، قصرها و کاخها، اسپ ها و رمه ها نداشته باشند. چنانکه هیمن امروز در کشور ما به یقین ملاحظه می شود که بیضه داران دین صاحب همه چیز اند و مردم از گرسنگی علف می خورند. {فهرست ثروت پیغمبران و اصحاب و امامان مکتب محمد را میتوان در کتاب "سیطرۀ 1400 سالۀ اعراب بر افغانستان" و نیز جلد چهارم کتاب نام ننگ ازاین قلم دریافت بگونۀ مفصل دریافت داشت }.
با اینهم، سر فرازانه باید گفت که آوردگاۀ نبرد عقل و دین همیشه گرم و آتشین بوده است. چنانکه در سدۀ چهارم هجری ، ابرمرد خِرد ابوالعلاء معری بی پروا از تکفیر و دار دینداران می گفت:
« "ادیان و شریعت ها ساخته و پرداختۀ فکر بشر است" وی عقل و اندیشه را پیامبر حقیقی می شمرد و می گفت: "ای فریب خورده، اگر عقل داری حقیقت را از او بپرس که هر عقلی پیامبر است." و نیز گفته است: " مردم روی زمین به دو گروه تقسیم می شوند یکی آنان که عقل دارند و دین ندارند، دوم گروهی که دین دارند و از عقل بی بهره اند" » 1
--------------------------
ــ 1 عمر فرخ، عقاید فلسفی ابو المعلاء ، ترجمۀ حسین خدیوجم ، ص 69 و 143 – 168
ولی گاهی دریا مردی دیگری چون مولانا جلال الدین محمد بلخی مجبور می شود که برای آنکه خود را از شر دشمنان عقل فارغ گرداند از روی مصلحت می گوید:
پای اســتدلالیـــان چوبـــین بود
پای چوبین سخت بی تمکین بود
گفتیم کاری که رهبر اسلام و پس از او تئوریسن های مکتب محمدیسم نمود و نمودند {امامان ، فقیان، مفتیان ملا ها و آخند ها آیت الله ها و حجت السلام ها ریش دار و بی ریش} این بود که قبول دین را بدون استدلال و منطق نظر به هدایت پیشوا فرض گردانیدند و استدلال و گفتگو در دین را کفر شمردند و سزاوار دار و گردن زدن دانستند.
ما اکنون یکی از فرایض دین را که استدلال نمی پذیرد و بدون چون و چرا باید در اجراء و قبول آن گردن نهاد به بحث هر چند مختصر می گیریم.
همه میدانیم که پنج ارکان اسلام عبارت اند از : 1 خواندن کلمه شهادت. 2 – نماز. 3 – روزه. 4 – زکات. 5 – حج کعبه می باشد.
از این پنچ فرض اسلامی، دوی اول آن مظهر اظهار عبودیت و تسلیم به عرب و امر و نهی ایشان است. سه دیگر فقط و فقط برای اغنیاء و گناهکاران و ساده باوران است، یعنی خاص است نه عام. اکنون از میان این سه به بررسی حج می پردازیم که در این روز ها هنگامۀ آنست و بازارش سخت پر مشتری و پر زرق و برق. گفتنی است که این قلم هر پنج این اصول اسلام را در کتاب" سیطرۀ 1400 سالۀ اعراب بر افغانستان " در جلد اول و دوم آن که در این اواخر چاپ چهارم آن بیرون برآمده است به بررسی مفصل گرفته ام.
کعبه:
قصۀ کعبه را از قصد ابرهه که میخواست این بتکده را ویران نماید به نقل از کتاب سیطرۀ 1400 سالۀ اعراب بر افغانستان به نقل می گیریم :
مکه پیش از اسلام بازار بینالمللی به شمار میآمد. به گفته ویرژیل گیورگیو نویسندهی کتاب (محمد پیغمبری که از نو باید شناخت): "اگر (ابرهه) در صدد انهدام کعبه برآمد علت اقتصادی و بازرگانی بود. ابرهه، سردار قشون حبشه در جنوب عربستان به شمار میآمد و وظیفه داشت که از نایب السلطنه حبشه در جنوب عربستان (در منطقه کنونی یمن) اطاعت نماید، ولی کودتا کرد و نایب السلطنه حبشه را کشت، و خود به جای او نایب السلطنه شد و نجاشی امپراطور حبشه مجبور گردید که اورا به رسمیت بشناسد. ... آن مرد تصمیم گرفت برای اینکه مرکز تجارت بینالمللی را از مکه منتقل به شهر (صنعا) واقع در جنوب عربستان کند، یک کعبه اما به شکل کلیسا (زیرا ابرهه عیسوی بود) در شهر صنعا بسازد. ولی بعد از آنکه کعبه ابرهه بشکل کلیسا بناء گردید، ابرهه دید که مرکز بینالمللی، از مکه منتقل به جنوب عربستان نشد، لذا تصمیم گرفت که کعبه را در شهر مکه ویران کند تا مرکز بینالمللی منتقل به صنعا شود. اقدام ابرهه برای ویران کردن کعبه علت اقتصادی داشته نه مذهبی یا لااقل علت اصلی اقدام او یک منظور اقتصادی بوده است. در اینجا ذکر نکتهی در مورد کعبه و ابرهه خالی از فایده نیست ، آن اینست که سوره (الفیل) از سوره های مکی در پنج آیه در همین رابطه گویا نازل گردیده است و نزد اعراب این سوره خیلی معروف میباشد. چنانچه، چون ابرهه با فیل عازم مکه شد اعراب خط سیر او را خط فیل خواندند و چشمههایی را که در راه او بود (عین الفیل) نامیدند، و مدخل مکه را که از آنجا وارد شهر شد (باب الفیل) و حتی سال پانصد و هفتاد میلادی را که ابرهه وارد مکه شد (عام الفیل) خواندند."[1]
داستان ابرهه درروضتة الصفا، تألیف محمد بن خاوند شاه بلخی، اندکی مفصل نوشته شده است که از فحوای آن میتوان از منظور اقتصادی ابرهه در ویران کردن کعبه به روشنی پی برد. دراین کتاب آمده است که: "چون ابرهه در یمن مستقر شد خواست در صنعا کلیسایی بسازد که بتواند تمام عرب را متوجه آن کند و از رفتن به مکه و زیارت کعبه آنها را بازدارد. (این به زیارت رفتن کعبه در زمانی است که هنوز محمد تولد نشده و در کعبه به قول ویرژیل گیورگیو سهصد و شصت بت وجود داشت)."[2]
به همین جهت بنای بزرگ و باشکوهی به نام قلیس بساخت، و به نجاشی پادشاه حبشه نوشت که: "خانهای با شکوه بیمانند ساختهام تا حج عرب را از کعبه به آن برگردانم."[3]
دراینجا تذکر این مطلب لازم است که زیارت کعبه(حج) یکی از منابع عمده پولی و عایداتی عربستان پیش از اسلام بشمار میرفت و یکی از موارد مورد اختلافی بود که باعث گردیده بود که عربان سودخوار به ویژه قریش دین اسلام را به فکر این که رونق بازار زیارت کعبه یعنی عایدات ناشی از (حج) سهصد و شصت بت را از بین خواهد برد، به مخالفت برخیزند، در حالیکه محمد قبلاً این موضوع را مد نظر گرفته بود.
شادروان علی دشتی در کتاب 23 سال در اینباره روشنی انداخته مینویسد:
"کعبه زیارتگاه قبایل عرب است، بازار مکاره و محل داد و ستد تمام عرب شبه جزیره عربستان است، ازاین گذشته زندگی مردم و شأن و حیثیت روسای قریش متوقف برآمد وشد اعراب است و اعراب برای زیارت بتهای خانه کعبه به مکه روی میآورند. اگر مطابق دیانت جدید، بتان از مکه فروریخته میشدند دیگر کسی به کعبه روی نمی آورد. به همین ملاحظات پانزده شانزده سال بعد که اسلام قوت گرفت و در سال ده هجری مکه فتح شد و پیغمبر به صریح آیات قرآنی ورود در خانه کعبه را بر مشرکین حرام کرد، مسلمانان مکه، برای معیشت خود نگران شدند."[4]
در اینجاست که محمد برای تسکین خاطر و تضمین تجارت ناشی از زیارت کعبه آیه 28 سوره توبه را میآورد که: (یا ایها الذین امنو انما المشرکون نجس فلایقربو المسجد الاحرام بعد عامهم هذاوان خفتم علیة فسوف یغنیکم الا من فضله ان شا ان الا علیلم حکیم) یعنی: ای مومنان همانا مشرکان پلیدند، لذا نباید پس از امسالشان به مسجد الحرام نزدیک شوند، و اگر از(رکود تجارت) و تنگدستی میترسید، زودا که خداوند، اگر بخواهد شمار را از فضل خویش توانگر گرداند، که خداوند دانای فرزانه است."[5]
ماهیت بت پرستانهیی مناسک حج:
از ملاحظات تاریخ بر می آید که مناسک را که امروزدر کعبه برای حج انجام میدهند، کاملأ همان شیوۀ عبادت است که اعراب برای بت های خویش انجام میدادند. و ماهیت بهره برداری اقتصادی متکی برمذهب دارد. گذشته از این، اکثریت از پژوهشگران این واقعیت را تایید میکنند که انجام فریضه حج همانا تداوم شیوه ی عبادت بت پرستان است. (سنت حج سنتی است که مستقیمأ از عربستان ماقبل اسلامی گرفته شده است. سعی(دویدن) میان صفا و مروه ادامه سنتی قدیمی است که در اجرای آن طواف کنندگان به نشان ادای احترام به دو بت اساف و نایله که در این دو محل نصب شده بودند هفت بار میان این دو محل رفت وآمد میکردند.
سایر آداب کنونی حج:
تراشیدن موی سر، بوسیدن حجرالاسود، قربانی گوسفند، توقف کوتاه در عرفات، پرتاب سنگ به شیطان، همگی یادگار دوران ماقبل اسلامی هستند. ابوحامد غزالی، میگوید: "هیچ دلیل موجهی برای مناسک حج نیافتهام ولی چون امر شده است اطاعت میکنم".[6]
در تایید همین مطلب تفصیل جامع است، در کتاب (اسلام و مسلمانی) ازابن وراق که اینجا با اختصار ازآن نقل بعمل میآید: بسیاری از خرافاتی ترین اصول و آئین اسلام، بویژه اجرای مناسک حج در مکه از روش های اعراب مشرک پیش از ظهور اسلام گرفته شده است.
رهی جز مسجد و میخانه میجویم که میبینم
گروهی خودپرست اینجا و جمعی بتپرست آنجا
«مولانا جلال الدین محمد بلخی»
(از نظر اخلاقی، زیارت و آداب و رسوم خرافاتی و کودکانهای که مسلمانان درهنگام زیارت خانه کعبه برگزار میکنند، داغ ننگی است بر یکتاپرستی دین اسلام) س، زومرS. ZWEMER
تمام اصول وآیین و تشریفات اعمال مناسک حج همه... ازآداب و رسوم زیارت کعبه به وسیله اعراب مشرک و بت پرست پیش از اسلام برداشت شده است. زومر مینویسد: "بخشی از اصول و آئین اعراب مشرک پیش از اسلام، بدون کم و کاست وارد این دین شده است. مراسم حج و زیارت خانه کعبه در مکه در ماه ذی الحجه که دوازدهمین ماه سال هجری تازیهاست، انجام میشود. حج پنجمین اصل از اصول دین اسلام است و قرآن انجام آنرا برای هر مسلمانی واجب شمرده است. ..."[7]
از زمان ظهور اسلام همیشه این پرسش برای تاریخ نویسان وجود داشته که چگونه انسان بتشکن و ( مدعی ) خداپرستی چون محمد، حاضر شد آئین خرافه پرستی مشرکان سرزمین عربستان را وارد اصول و موازین اسلام بکند؟ بیشتر تاریخ نویسان به این پرسش چنین پاسخ میدهند که اگر یهودیها و مسیحیها از دین خود دست بر میداشتند و با میل ورغبت محمد را پیامبری میشناختند که قصد دارد آئین ابراهیم را در سرزمین عربستان آموزش دهد، کیش اسلام را پذیرا میشدند، اورشلیم به عنوان قبله مسلمانان باقی میماند و سنگ صخره که در اورشلیم وجود دارد به جای کعبه تقدس خرافه پرستی پیدا میکرد.
هنگامیکه محمد از همگامی یهودیها با آئین مذهبی اختراعیاش ناامید شد و درک کرد که یهودیها با او سر سازش ندارند و وی را بعنوان پیامبر نخواهند شناخت، محمد با آوردن آیه های از 138 سوره بقره به بعد اظهار داشت که الله به وی الهام کرده است که قبله مسلمانان را از اورشلیم به مکه تغییر بدهد.
محمد درآن زمان با فراست یقین داشت که سرانجام مکه را تسخیر خواهد کرد و از تمام فروزه های آن به نفع دین اسلام بهره خواهد گرفت.
در سال ششم هجری، محمد کوشش کرد با پیروانش وارد شهر مکه شود، ولی در انجام این هدف پیروزی بدست نیاورد... پس از صلح ((حدیبیه)) به محمد و پیروانش اجازه داده شد که سال بعد برای انجام مناسک حج وارد مکه شوند. سال هفتم هجری محمد با بسیاری از پیروانش به مکه وارد و با طواف اطراف خانه کعبه و بوسیدن حجرالاسود، به انجام مناسک حج پرداختند.
یک سال بعد، سال هشتم هجری، مکه بدست محمد گشوده شد پس از گشوده شدن مکه، ابتدا بسیاری از مسلمان و مشرکین، بدون شرکت محمد به انجام فرایض حج پرداختند.
سپس برپایه آیه های 1 و 28 سوره توبه، به محمد از سوی الله بزرگ به اصطلاح وحی رسید که تمام معاهدههایکه بین مشرکان و مسلمانان وجود دارد، از درجه ارزش خالی است و هیچ فرد غیر مسلمان نباید وارد مکه شده و یا به انجام مراسم حج بپردازد.[8]
در اینجا سوالی که در ذهن هر انسان فهیم پیدا میشود این است که چرا باری تعالی سایر بندگان خود را از انجام فریضه حج محروم نموده و انجام این فریضه را خاصه ی مسلمانان گردانیده است. درحالیکه پس از اسماعیل دهها پیامبر از سوی الله بزرگ مقرر و برطرف گردیده. که مشهورترین آنها مانند: اسحاق، یعقوب، یوسف، ایوب، شعیب، موسی، یوشع، کالوب بن یوفنا، حزقیل، الیاس، اشموئیل، داود، سلیمان، یونس، ذکریا، یحیی، عیسی بنت مریم، میباشد، که در کنعان مصر و یا اورشلیم فرمان تقرر از سوی الله بزرگ دریافت و فرمانروایی نموده اند، اما جالب این است که به هیچیک از این پیامبران حتا به آنهائیکه انبیا اولوالعزم یا پیغمبران صاحب کتاب شمرده میشوند، خود و امتانشان موظف به انجام فریضه حج نگردیده اند، و هیچ سند و مدرک وجود ندارد که مثلأ داود یا سلیمان، و یا موسی و یا عیسی به کعبه رفته باشند و مراسم حج را انجام داده باشند. زیرا بعد از اسماعیل تا محمد که شاید حدود بیشتر از دو هزار سال را در بر بگیرد، کعبه، بتکدۀ بتپرستان بود، چنانچه در روضته الصفا محمد بن خاوند شاه بلخی نوشته شده است:
"میگویند چون نسل اسماعیل در مکه زیاد شد شهر مکه گنجایش ایشان نداشت و مردم به تدریج ازآن شهر هجرت کردند. هر کس ازآن شهر بیرون میرفت سنگی از مکه با خود بیرون میبرد و در هرجا که اقامت میگزید آن را در محلی پاک می نهاد و مانند کعبه به دورآن طواف میکرد، این امر منجر به آن شد که مردم به تدریج شریعت و صحف ابراهیم را فراموش کردند( صحف و شریعت ابراهیم طواف یک بت بود) و به پرستش آن سنگها که بت نامیده میشد پرداختند. اما شریعت ابراهیم را بکلی از یاد نبردند و همچنان تعظیم حرم و کعبه را برخود لازم میدانستند. گویند اساف و نایله مرد و زنی بودند از قبیله جرهم ، که در خانه کعبه با هم جمع شدند(زنا کردند) وخداوند آن دو را کیفر داده به سنگ مبدل ساخت و مردم آن دو سنگ را بیرون آوردند و اساف برصفا و نایله را بر سر مروه نصب کردند و به مرور زمان به آن دو مشغول شدند."[9]
محمد بن جریر طبری در تاریخ الرسل و الملوک نیز تائید میکند که کعبه یا خانهی خدا مدت مدیدی محل زنا کاران بود:" ... و چنان شد که جرهمیان در مکه بدکاری کردند و حرمت آن را نداشتند و مال کعبه که هدیه میشد بخوردند و با کسانی که به مکه میآمدند ستم کردند و طغیانشان چنان شد که یکیشان اگر برای زناکردن جا نداشت در کعبه زنا میکرد و چنانچه گفتهاند اساف در دل کعبه با نایله زنا کرد و هر دو سنگ شدند."[10]
بنا به روایتی که در مروجالذهب مسعودی آمده فسق و زنا به صورت علنی تا روزگار خلافت سلیمان بن عبدالملک یعنی تا سال نود و ششم هجری در کعبه دوام داشته است و این در زمانی است که خالد بن عبدالله قسری از طرف سلیمانبن عبدالملک ولایتدار مکه منصوب میشود. در مروجالذهب مسعودی آمده است که: "خالد در مکه تازهها پدید آورد از جمله اینکه صف های نماز را دور کعبه ترتیب داد. پیش از آن صف های نماز به خلاف این بود. و هم گفتار شاعر را شنید که مضمون آن چنین بود: (خوشا موسم حج و خوشا کعبه که سجده گاهی نیکوست و خوشا زنان که هنگام لمس حجرالاسود ما را عقب میزنند).
خالد گفت: "بعدها دیگر ترا عقب نخواهند زد. و بگفت تا در اثنای طواف زن و مرد از هم جدا باشند." (تذکر این نکته واجب است که، بعد از اسلام تا به امروز نیز زیارت آن دو زناکار که الله بزرگ ازجملهی صدها زنا کننده در کعبه فقط آن دو را سنگ گردانید بر مسلمانان از جملهی فرایض حج به شمار میرود)، چنانکه، روزهای ششم تا دهم زائران خانه کعبه از یکی از 24 درب مسجد الحرام خارج میشوند و به بلندی صفا میروند. سپس هفت بار از صفا به مروه میروند و در این مدت به خواندن دعاهای ویژه ای میپردازند. گفتیم اساف و نایله در بلندی صفا و مروه قبل از اسلام مورد پرستش بودند."[11]
اما در مورد اینکه کعبه پس از اسماعیل تا محمد یعنی پیشتر از دو هزار سال بتکده بوده، محمد بن خاوند شاه بلخی در ادامه مینویسد: "میگویند نخستین کسی که دین ابراهیم را تغییر داد و مردم را به عبادت بتها خواند عمرو بن لحی خزاعی بود و گویند او هبل را از شام نقل کرد و برکوه اخشب از کوههای مکه نصب کرد و مردم را به پرستش آن وادار ساخت. بدینگونه پرستش بتها در مکه و میان عرب شیوع یافت. قبیله های ازد و غسان، مناة را که کنار دریا بود طواف میکردند و میپرستیدند و برای عزی در نخله خانه ساخته بودند که قبایل خزاعه و قریش درآنجا او را عبادت میکردند و قبیله ثقیف لات را میپرستیدند و این امر تا ظهور دین مبین اسلام رایج و شایع بود."[12]
از همین رو در مکه مانند امروز هزار ها زائر بت پرست از نقاط مختلف هجوم میآوردند و عواید سرشاری نصیب کلیداران کعبه و عرب های مقیم مکه میگردد، مخصوصاً قبیله قریشی بنیهاشم، پس از آنکه قصی بن کلاب، جد بزرگ محمد پیغمبر اسلام، مکه را از ابوغبشان خزاعی به بهای یک شتر و یک مشک شراب خرید، سرشارترین عاید ناشی از عواید زیارت به این قوم تعلق گرفت.
ابوالحسن علی بن حسین مسعودی در مروجالذهب درباره این معامله یعنی خرید کعبه به یک مشک شراب و یک شتر و تعلق تولیت کعبه به قبیله محمد مینویسد: "... و چنان بود که قصی ابن کلاب بن مره دختر حلیل را به زنی گرفته بود و این حلیل آخرین کسی از خزاعه بود که تولیت خانه داشت وقتی عمرو بن لحی پس از آن همه سال که گفتیم عمر کرد بمرد. هزار فرزند و فرزندزاده داشت و چون مرگ حلیل که آخرین متوالی خانه بود دررسید مطابق وصیت عمرو، تولیت خانه پس از او به دخترش زن قصی بن کلاب میرسید، بدو گفتند که او گشودن و بستن در را عهده دار نتواند شد و او تولیت را به زن و گشودن و بستن در را با یکی از مردم خزاعه بنام ابوغبشان خزاعی نهاد و ابوغبشان این سمت را به یک شتر و یک مشک شراب به قصی بفروخت و جملهیی «زیان دار از معامله ابوغبشان» در عرب مثل شد و شاعر درباره ابوغبشان که تولیت خانه را به یک شتر و یک مشک شراب و تولیت را از خزعه به قصی بن کلاب انتقال داد گوید: «ابوغبشان از قصی ستمگرتر است و خزاعه از بنی فهر ستمکارترند، قصی را در خرید که ملامت مکنید و شیخ خودتان را ملامت کنید که آن را فروخت.»
و یک شاعر دیگر در این باره گوید: «اگر خزاعه درباره گذشته فخر کند افتخار آن را شرابخواری خواهیم یافت کعبه رحمان را علنأ بیک مشک بفروخت و بدکاری وسیله تفاخر ناشایسته ایست» خزاعه مدت سیصد سال تولیت خانه را داشته بود."[13]
وقتی قصیابن کلاب که پنجمین جد محمد پیامبر مسلمانان کعبه را به یک مشک شراب خرید، بر زائران بتهای کعبه که غیر قریش بودند حقالورود، و حقالزیارت وضع نمود، و محل استقرار قبایل را در مکه با در نظر داشت نسب آنها تعیین نمود که همین نسب گرایی بعد از مرگ محمد باعث زد و خورد شدید میان انصار و مهاجرین قریش گردید، و عباسیان زیر نام همین نسبگرایی امویان بدنامتر از خویش را از خلافت کنار زدند، در مروجالذهب چنین میخوانیم: "کار قصی استقرار یافت و هرکه از غیر قریش بمکه میآمد از او ده یک میگرفت وی کعبه را بساخت و محل قرشیان را به ترتیب نسب در مکه معین کرد و ابطحی را معلم کرد که به عنوان اباطح معروف شدند(این ها کسانی بودند که در داخل دره مکان داشتند وابطح بمعنی کف و داخل دره است) و ظاهریان که برون دره بودند ظاهری قرار داد، قریشیان ابطح قبایل، عبد مناف و بنی عبدالدار و بنی عبدالعزی ابن قصی و زهره و مخزوم و تیم بن مره و جمح و سهم وعدی بودند که آنها را العقهالدم، یعنی «خون لیسان» میگفتند."[14]
بدین گونه ملاحظه میگردد که کعبه یکی از مراکز عمده تجارتی و مکه بازار بین المللی تجارت در پیش از اسلام بشمار میرفت، که اسلام محمدی با مهارت توانست برای حفظ منافع عرب، رسوم بتپرستانه مراسم زیارت بتها را با تغییر نام وارد مراسم حج خانه الله بزرگ مسلمانان نماید. به گفته (نولدوکه) در همین مورد: "باید در نظر داشته باشیم که محمد بسیاری از عقاید و اندیشه ها و همچنین آداب و رسوم مشرکان را به گونه کامل و یا با جزئی تغییر وارد دین خود کرد. و برخی از باقی مانده های رسوم و آداب مشرکانی که با دین اسلام هیچ پیوندی نداشتند تا به امروزبوسیله اعراب محفوظ مانده است. این امر مسلم است که پذیرش یک آئین مذهبی جدید، آداب و رسوم معتقدات پیشین را به گونه کامل تغییر نمیدهد و همچنین عقاید و آئین گذشته همیشه با نام و شکل های جدیدی یا با تصویب مقامات مذهبی و یا بدون موافقت آنها به وجود خود ادامه میدهند."[15]
برعلاوه زیارت کعبه منحیث یک معامله بزرگ تجارتی با استفاده از نام دین، مکه دارای بازارهای متعدد بود از جمله که معروف ترین آنها را ابوریحان بیرونی هم زیر عنوان: بازارهای معروف اعراب جاهلیت درآثار الباقیه، چنین مینویسد: "اعراب جاهلی را در اوقاتی از ماههای نسئی شده بازارهایی در بلاد عربستان بپا میگشت که معروفترین آنها بقرار ذیل است:
سوق دومه الجندل، سوق مشقر، سوق صحار، سوق دبا، سوق شحر، سوق عدن، سوق صنعا، سوق رابعه و عکاظ، بازار نطات در خیبر و بازار حجر در یمامه."[16]
احمد بن ابی یعقوب در تاریخ یعقوبی بدون آنکه بازارهای اعراب جاهلی یا دوران جاهلیت بگوید بنام« بازارهای عرب» از ده بازار نام میبرد و مینویسد که: "برای بازرگانی درآنها فراهم میشدند و مردم دیگر نیز حاضر میشدند و در بازار جان و مال شان در امان بود."[17]
به گفتهی البیرونی: "از آن زمان که خداوند اسلام را در جهان آشکار کرد همه این بازارها تعطیل گشت."[18]» 1
--------------------------
1 ــ سلیمان راوش، سیطرۀ 1400 سالۀ اعراب بر افغانستان، نشر نیما چاپ دوم 1358 ، المان، جلد 1 ، ص 33 تا 44
و تنها طبق وعدۀ الله بازار کعبه ماند و سود جویان و گناهکاران و اندکی هم مشتریان غافل از ماهئیت جنس. .
به هر حال همانطوریکه گفته شد، محمد بن عبدالله واقعاً بر علاوۀ اینکه پیغمبر مسلح به شمار می آید مردی آینده نگری هم بوده و تشخیص درست از اوضاع و احوال حال و آینده میتوانست داشته باشد. او گفته بود که اگر اعراب از عواید بتکده کعبه در صورت توحید درهراس اند، هرگاه تسلیم مکتب وی گردند، این بتکدۀ را همچنان زیارتگاه میلیونها نفر خواهد ساخت که عواید آن چند برابر خواهد بود. واقعاً ملاحظه می شود که چنین شد. امروز مثلاً تنها از افغانستان طبق آخرین ارقام که اعلام شد 40000 هزار نفر به زیارت حج میروند اگر هر کدام حداقل 4000 هزار دالر در مکه مصرف نمایند که مجموعاً می شود 160000000دالر. با این مقدار پول میتوان برای حداقل 1000 بی سر پناه که در خیمه ها زندگی دارند کلبۀ اعمار نمود و یا حداقل 1000 فامیل را طی دو سه سال اعاشه کرد. اما بدبختانه همۀ این پولها به جیب کسان می ریزد که در غرب و شرق جز عیاشی و یا ویرانگری کاری دیگری نمی کنند. منظور شیوخ عرب است.
ملاحظ کنید حرف محمد چگونه به کرسی نشسته است. بازار امروز مکه پرمشتری تر از 1400 سال که قبل که دورۀ جاهلیت می باشد. صد ها هوتل 5 ستاره و چهار ستاره که خدمتکارانش بهتر از حوران بهشتی اند در دور کعبه اعمار گردیده که در آنجا: « ان المتقین فی مقام امین، یلبسون من سندس و استبرق و متبلین، کذللک وزوجنهم بحورعین، یدعون فیها بکل فکهة امنین. یتنزعون فیها کاساً، و یطوف علیهم غلمان لهم کانهم لولو مکنون. . ترجمه: { بی گمان پرهیزگاران [ حاجی صاحب ها- م] در مقام امن هستند، جامه های از ابریشم نازک و ابریشم ستبر در بر کرده رو بروی یکدیگرند ، آری چنین است و آنان را جفت حوریان سیه چشم گردانیم . در آنجا جام های دهند، غلام بچه گان که گویی ایشان چون مروارید اند.} » 1
--------------------------
1 ــ قرآن ، ترجمۀ بهاالدین خرمشاهی سورۀ دخان ، آیات51 – 53 – 54 و سورۀ طور آیات 23 و 24
{ گویند در اطراف کعبه اکثریت از حاجی صاحب ها در گرداگرد صد ها دستفروش که دارو های تقویت جنسی را که روی پاکت های آن تصویر[ ...] را نشان میدهد حلقه میزنند و چنه میزنند و آن سوی صدایی الله اکبر به گوش شان می رسد و آن مکان را نیز مقدس می شمارند} گذشته از این آیا می شود که با زیستن در هتل های 5 ستاره 4 ستاره دعوی خداپرستی نمود. آیا جز گناهکاران و غارتگران مال و منال مردم ، مردمان بی چیزی و واقعاً خدا پرست می تواند به سفر حج روند؟ معلوم است که فقط سرمایه دار میتواند سرمایه گذاری کند. این گناهکاران اند که در دم مرگ می خواهند در آن خانه به اصطلاح شسشویی گناهان خویش نمایند نه بی گناهان.
یک سوال دیگر، در کعبه همه حاجی صاحبان در چهار سوی مربع حجرالسود صف می بندند و سجده می کنند. آیا خدا روی آن سنگ نشسته است یا همان سنگ خدا است؟ اگر خدا روی سنگ نه نشسته ، پس سجود سنگ به معنی بت پرستی و یا سنگ پرستی نیست؟
و ببینید که دریا مرد خرد حضرت مولانا ی بلخ چه می گوید:
در بتکده تا خیال معشوقۀ ماســــــــت
رفتن به طواف کعبه در عین خطاست
گر کعبه از او بوی ندارد کِنِش است
با بوی وصال او، کنش کعبۀ ماست
و باز بنگریم که صوفی خراسانی ما شیخ بایزید بسطامی چه می فرماید شیخ، عطار می نویسد:
« نقل است که یکی با "بٌشر" مشورت کرد که ده هزار درم دارم، حلال می خواهم که به حج شوم. گفت: تو به تماشا می روی، اگر برای رضای خدای می روی برو وام کسی بگذار{ یعنی قرض کسی دیگری را ادا کن} که آن راحتی که به مسلمانی رسد از صد حج اسلامی پسندیده تر. گفت: رغبت حج بیشتر می بینم. گفت: از بهر آنکه این مال ها نه از وجه نیکو بدست بیاورده ای، تا به نا وجوه خرج نکنی قرار نگیری.» 1
------------------
1 ـ به نقل از تذکرة الاولیا ی عطار نیشابوری
چنانکه ملاحظه به عمل می آید کعبه و فریضۀ حج یک ترفند بوده که محمد جهت ارضای خاطری اعراب که کعبه منبع درآمد پرسود شان از طریق زیارت سه صد و شصت بت بود در برنامه ای توحیدی خویش به گونۀ سابق بدون کوچکترین تغییر در نوع پرستش، دوباره آن شیوه ای عاید را احیاء نمود . در واقعیت رفتن به حج به عمل آوردن شیوۀ پرستش بت است یا به عبارت ساده تر بت پرستی است. گذشته از آن که واریزه کردن سرمایه های ملی و شخصی به جیب چند دلال عرب و دلالان که در بردن و آورن حاجیان سرمایه گذاری می نمایند و یا مربی گری می کنند، به شمار می آید.
بنابرین خدا پرستی چیزی دیگریست و دینداری عبارت است ازقبول سیاست های مزورانه ایست زیر پوشش خدا پرستی. خدا را در هرجا و هر مکانی میتوان پرستید. خدا در همه جاست. او در بالای سنگ نه نشسته و نه در مربعی خویش را هرگز محصور نموده است. خدا در قلب و ذهن انسان وجود دارد . خدا با انسان است به گفتۀ دریا مرد خرد مولانای بلخ:
آنها که طلـــــــبکار خدائید، خدائید
بیرون زشما نیست، شمائید شمائید
مهم دیگر اینست که باید خدا را با عقل و به وسیله عقل و اندیشه پرستید و شناخت نه به وسیلۀ اشخاص و افرادی که تا گلو درمردابِ گناه و زنا و قتل و غارت غرق اند. و مهم تر دیگر اینست که اگر دینی نیز مرجع دانسته می شود باید که خرافات را از آن دور کرد تا قابل قبول عقل گردد . اگر در زمینۀ پاکسازی دین تعصب به عمل آید، پس نباید ادعای عقل گردد چنانکه شیخ عطار نیشابوری می فرماید:
ای گرفـــــــــــتار تعصب ماند ای
دایماً در بغض و در حُب مانده ای
گر تو لاف از عقل ازلُب می زنی
پس چرا دم از تعــــصب می زنی.
خرد یار و مددگار
یک سوال به روال شوخی:
اگر مثلاً کسی به آیت الله خامنه ای بگوید : آیت الله حاجی خامنه ای، یا به ربانی بگوید: حاجی ربانی، یا به خلیلی بگوید : کربلایی و یا حاجی خلیلی. به همین گونه تا صدر اسلام ، حاجی ابوبکر ، حاجی عثمان ، حاجی علیٍ ، حاجی عمر، یا سالار شهیدان حاجی حسین(!) مگر کسر شآن نشده است؟ اگر می گوید نه، پس بگوید و روزگار خویش را به تماشا نشینید. اما اگر یک بی سواد را بگویید: حاجی صاحب، دهنش از خوشی چون دهن هاون باز می ماند. معذرت این یک شوخی بود.
[1] محمد پیغمبری که از نو باید شناخت، تالیف کنستان ویرژیل گیورگیو، ص17-18
[2] روضةالصفا، تالیف خاوند شاه بلخی، ص، 208
[3] همانجا
[4] 23سال رسالت، تالیف علی دشتی، ص 93
[5] قرآن سوره توبه آیه28، ترجمه بها الدین خرمشاهی
[6] تولد دیگر، شجاع الدین شفا، ص،353
[7] اسلام ومسلمانی، ابن وراق، ص90-101
[8] مروجالذهب جلد اول، ص37،56 و تاریخ یعقوبی جلد اول90،22
[9] روضةالصفا، محمد بن خاوند شاه بلخی،ص39
[10] تاریخ طبری، تالیف محمد بن جریر طبری، جلد سوم، ص836واسلام و مسلمانی، ابن وراق، ص98
[11] مروجالذهب، جلد دوم، تالیف ابوالحسن بن علی حسین مسعودی ترجمه،ابوالقاسم پاینده، ص178
[12] روضةالصفا، قسم اول، ص6
[13] مروجاذهب، جلد اول ص 420
[14] همانجا، ص 421
[15] اسلام و مسلمانی، ابن وراق، ص101
[16] آثار الباقیه، ابوریحان بیرونی، ص521
[17] تاریخ یعقوبی، جلد اول، ص349
[18] آثارالباقیه، ص 522
الله عرب از خانۀ خود در مقابل سیل دفاع کرده نتوانست چگونه حاجت های شما را برآورده خواهد ساخت