من متن مشروط کوتاهی را برای تبریکی روز مادر، این گونه، نوشتم:
(روز مادر به تنها مادرانی مبارک که تروریستان را در دامان شان نه پروراندند.)
همان بود که بیترین ها به به رگبارم بستند. مشکل عمومی ملت ما همین است. آنی که سواد درک دارد نا خوانده بمباردت میکند و آنی که درک پس از سواد دارد دوبار بمباردت میکند.
اول این که من در این نوشتهی کوتاه کجا مادران افغانستان را نشانه گرفته ام؟ دو دیگر این که چرا تروریسم را تنها مربوط به افغانستان و سواد دار و بی سوادش میدانیم؟ مگر مادران آن سربازان جاپانی بیسواد بودند که فرزندان تروریست شان انسان های اسیر را بدون محکمه برای یادگیری دانش آموزان طب، در مقابل دید آنان با مرمی میکشت، یا دست و پایش را یا یک عضو دیگر بدنش را بدون کرختی قطع میکرد؟ مگر مادران تروریست های تولید کننده های بم اتم و خلبانانی که آنها را در هیروشیما و ناکاساکی و بم مادر را در افغانستان پرتاب کردند، بی سواد بودند؟ مگر هیتلر و انجنیران و مهندسان و مادران شان که داش های آدم سوزی را اختراع کردند و بیش از سی میلیون انسان را در آن ها به مشقات و شکنجه های دردناک کشتند، بی سواد بودند؟ مگر مادران فرزندان صدام بی سواد بودند که شکنجهگاه های شخصی داشتند و هر از گاهی یک نوعی شکنجه را اختراع کرده و از عذاب دادن قربانی ها لذت میبردند؟ مگر اصطلاح هولوکاست از متن جنایات انسان هایی بر نه خواست که انسان ها را قتل عام کردند؟ مگر مادران تونی بلر، بوش ها و کلنتن ها و مائو ها، اوباماها، اوباتوها، ترامپ ها، ضیاءالحق ها بیسواد بودند؟، مگر ملکه الیزابت و پیش از او مادرش و پیش از آن نسل به نسل شاهی انگلستان و جهان بیسواد بودند که جهان را به تروریسم و وحشت اداره میکردند؟ مگر همه مادرانِ راه انداز های جنگ های سی ساله و جنگ های صلیبی در اروپا، همه بیسواد بودند؟ مگر مادر بینظیر بوتو که خودش مادر طالبان بود، بی سواد بود؟ مگر پدر عمر متین آن، دیوانهی مشهور که فرزندش مردمان را در آمریکا به رگبار بست بیسواد بود؟ مگر مادران تصمیمگیرندهگان حمله به عراق، سوریه، افغانستان، لیبیا و ده ها سال شکنجهی مردمان فلسطین بیسواد بودند و هستند؟ مثال اینگونه ها هزاران اند اگر بنویسم. پس هر کی و چی را تنها برای نوشتن یک دیدگاه مان نادیده نه انگاریم؟ آنقدر تروریست که مادران باسواد جهان تربیت کردند، هیچ کسی نه کرده است. همسران اسامه بن لادن مثال برجستهی دیگری از مادران با سواد و تروریست پروران اند. من که روان شناختی جامعهی خود را باید بدانم.
من به یاد خاطرات اندوهگین گذشته پرسشی را از آقای مزدک پیرامون روز مادر مطرح کردم که بِعد کاملاً عاطفی داشت. ولی آقایی، آن مورد را برداشت غلط کردند و من ناگزیر برای شان چنین نوشتم:
سرهنگ شاهپور کابلی، نه آقای سرهنگ. چون هر که را کاریست. من نه تنها آن مرثیه را نوشتم، بل سوگمندانه، ده ها مرثیهی دگری در رثای مرگ عزیزان و بر سرلوح آرامستان ها نوشته ام. درک عاطفی، معنای آن چه را شما درک کردید نه دارد. من ده ها مرثیه در رثای شهادت هموطنان ما از اثر فیر های راکت ها و کلسترها نوشتهام. من ده ها غمنامههای اشکآور ماتم عزیزان وطن را برای رادیوتلویزیون ملی و جراید زمانش نوشتم. من اولین مرثیه را در سوگ استاد رهگذر نوشتم که شاید شما از ایشان نامی هم نه شنیده اید، آثار گرانبار شان را که هرگز نهخوانده اید. من سوگنامههایی در رثای شهادت جلال رزمنده، جمیل قهرمان، مصطفای قهرمان در حیات پسا حیات شان نوشتم که شما راهی به آنسو ها نه برده اید. من پنج فیلم مستند از شهادت جلال رزمنده نوشتم که زبردست ترین گویندهگان آن زمان مانند مهربانو ها فوزیه میترا، ذکیه کهزاد، نبیله همایون و مینه بکتاش، صدیقه ظفر ووو آنها را خواندند و چه توفانی خواندند. من غمکنانهترین مرثیه را در رثای شهادت جنرال احمدالدین قهرمان نوشتم که شاید شما نامی از ایشان در حیات تان نه برده اید، من سوزندهترین مرثیه را در رثای شهادت طفلی نوشتم که پیش روی چشمانم در مقابل منزل ما در بلاک ۴۳ مکروریان اول به اثر اصابت مرمی هوایی شهید شد و برای گرفتن آب آمده بود و پدر و مادرش هنوز درخواب پس از نماز صبح بودند و بیخبر از شهادت دختر، من بزرگترین نوشته های نکوداشت از قهرمانان وطن را نوشتم مثل حفیظ قهرمان، میرویس قهرمان، جمیل قهرمان، جعفر قهرمان هوابازان زنده و شهید وطن، من فیلمنامه های مستندی نوشتم از سرباز تا افسر ارتش که دانستم به خاطر وطن شهید شده یا قهرمانی کرده، من در اوج قدرت و اختلاف دکتر نجیب فیلمنامههای زندهگی های پرشور جنرال بابه جان، مصطفای قهرمان دو مرتبهیی، جنرال دوستم آن زمان، اکبر سرباز تخاری، رفیق انور شهید ما که فقط سوختهیی از او باقی بود نوشتم، من به اساس درخواست دوستان صدها سوگنامه در رثای مرگ عزیزان شان نوشتم که همه در مزار های شان اند، من وقتی در ثای مرگنجیب رستگار ما مرثیه نوشتم، رفیقی به من گفتند تو عثمان نجیبی یا قبر کن؟ من همان پرسش را عنوان ساختم و نوشتم. من خوشبختانه صدها کارت دعوت عروسی دوستان را نوشته ام. تا جایی که در هالند نواسهی برادر مادرم عروسی شان منتظر رسیدن همان کارتهایی بود که من متن شان را نوشتم و بنگاه نشراتی شمعریز آن را چاپ کرد. شاید هم نه شنیده باشید که همان کارت ها بوسیله خط هوایی آلمانی، تی ان تی هم روزه به هالند فرستاده شدند. شاید شما مواردی را آشنا نیستید که من پیامهای شادباش و سالگره های بسیاری دوستان را نوشتهام، شاید شما هنوز نه میدانید که من کتاب پرخوانندهی سخن لحظه ها را برای سربازان و افسران قهرمان وطن در دههی شصت نوشتم، شاید شما خبر نه دارید که آقای تنۍ به خاطر عدم درک از محتوای کتاب من، جنرال صاحب عزیزی بزرگوار و مرحوم را تنبه و به قول خود شان حبس کردند. شاید شما خبر نه دارید که پر خواننده ترین مرثیههای جنبش روشنایی و آموزشگاه های غرب کابل از منی حقیر در سرنامهی همه تارنما ها بودند. شاید از فهم شما بلند بوده که من برای دفاع از موقعیت استاد سرآهنگ بزرگ، بزرگترین گفت و مان نقد را در کابل و در دههی شصت راه انداختم. شاید شما در خواب میبودید، که من و همکاران عزیزم برای آماده ساختن یک تصویر مطابق متنی که من نوشته بودم، یک هفته متواتر در هرات انتظار یک طلوع آفتاب را می کشیدیم.ووو… شاید که آقای اشکریز را میشناسید، از این داستان هم خبر باشید که ایشان میگفتند عثمان نجیب متن ها را دزدی میکند و به نام خود نشر میکند. شاید از این موضوع هم بیخبرید که مرحوم کرزی صاحب مدیر محترم ارزیابی برنامه های رادیو نام متن های من را سنگ ناشکن گذاشته بودند، در حالی که من را به نام نمی شناختند و به چهره میشناختند، وقتی جناب ندیم ناب من را نزد شان فرستادند، برایم گفتند برو همو ضابط ته روان کو …ای نوشته سنگ اس سنگ. من خودم را بی خبر انداختم، شاید خبر ندارید که شادروان دکتر نجیب شخصاً برای وزیر صاحب اطلاعات و فرهنگ آن زمان هدایت داده بودند که مانع نوشته های انتقادی من شوند ووو… مجبور شدم از خود ستایش کنم، تا شما بدانید که من سیاهه نیستم. من از جمله حزبی هایی هستم که اکنون استاد ربانی و قهرمان ملی و مارشال فهیم و همه بزرگان هم زبانم و دگران خط سرخ هویت من اند. ولی در تمام دوران کار رسمی ام حتا یک بار هم به نام آنان قلم برنه داشتم. چون مخالف سیاسی بودیم. حالا شما بگویید، که شما سیانه اید یا من؟ بهتر آن است تا نسل موجود خرد و آگاهی خودش را به میزان قابل درک و بلند، رشد بدهد. مباحث تان را با عقلانیتی که دارید به کار برید. توهین کردن ها جایی را نه میگیرند، به خصوص که شما ها نسل آگاهید. بحث های هوایی هم فایده نه دارند. کتاب های تاریخ افغانستان را هیچ یک تان نه خوانید به استثنای یکی دو تاریخ سیاسی. یا جغرافیایی. اگر من در تاریخ محکوم باشم، دفاع هیچ کسی از من فایده نه دارد. اگر در تاریخ نیکنام باشم، هیچ بدزبانی تاریخ نیک مرا بد گفته نه میتواند. چون دلیل نه دارد، بیایید در اتاق بحث هفتهوار که از هفتهی آینده شروع میکنیم اشتراک کنید. یا شما راه اندازی کنید ما اشتراک میکنیم. آشتی سیاسی را رقم بزنید. جنگ سیاسی که ده ها ده سال است و طن را تباه کرده است.
نوشته : محمدعثمان نجیب