افغان موج   

داکتر حسن بانو غضنفر

          نامش حُسن‏‏ بانو است و تخلص‏‏اش غضنفر که از نام جدش گرفته شده.

 زمانی اجدادش به خصوص « میر غضنفر خان » از  امیران صاحب نام ولایت  های 

 شمال کشور بودهاند. از نسل شاهرخ میرزا و ملکه گوهرشاد است.این نشان می دهد  که ریشهی اینخانواده ؛ سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و عقیدتی بوده است،  چنانچه ساخت  مسجد گوهر  شاد  بیگم  هرات و  چگونگی فرایند آبادانی آن ، درداستانهایشفاهیشکل  اسطورهییبه خود گرفته و دهانبه دهان از زبانبزرگ سالان آندیار نقل می شود .

  امان معاشر

داکتر حسن بانو غضنفر

 

     من حسن بانو غضنفر فرزند الحاج عبدالغفار خان غضنفر در سال ۱۳۳۶ = ۱۹۵۷ در ولسوالی آقچه ولايت جوزجان در یک خانوادهٔ علم پرور و با رسوخ متولد  شده، دورهٔ  طفولیت را غالباً تحت حمایت و راهنمایی پدر بزرگوارم که مرد با تجربه و با تدبیر بود؛  گذراندم. این دوره رامی توانم به عنوان به یاد ماندنی ترین و شیرین ترین دورهٔ حیاتم بنامم .

 

     درست  به یاد دارم شب ها، در منزل ما، بزم  خودمانی کتاب خوانی برپا می شد، مادر كلان، پدر كلان و  والدين عزيزم کتاب های چون کلیات حضرت ابوالمعانی بیدل ، دیوان حافظ ، تحفه المعراج و منطق الطیر را به آواز بلند می خواندند و من با علاقهٔ  خاص و فراوان به پای این بزم می نشستم.

 

     تاثیر  از ماحول آن چنان  در شکل گیری شخصیت من غالب بوده است که ، درست به یاد دارم در سنین  بازی کودکانه بین سنین ۴ -۵ ، توان سرودن ترانه گونه ها را داشتم، وقتی دختران هم سن و سالم یک ترانهٔ فولکلوریک را می سرودند، من فی البدیحه ، بعد از ختم ترانه، با همان وزن و قافیه، آنرا ادامه می دادم و به یاد دارم که اکثر این ترانه را در جریان ( گاز بازی ) می افزودم چون حرکت متناوب تناب نا خواسته مرا برای پیوند دادن کلمات کمک می کرد .

 

  در آستانهٔ  شموليت به  مكتب كتاب صنف اول مكتب را خوانده می توانستم. بعد ها با مطالعه مجلات اطفال سواد ابتدايی ام تقويه شد.

 

     زمان مکتب نیز از دوره های پر از خاطرات  زیبا و معصومانهٔ زنده گی ام به شمار میرود.

 

     دورهٔ  ثانوی و لیسه را در لیسهٔ سلطان رضیه در شهر مزار شریف تا سال ۱۳۵۶= ۱۹۷۷ خورشیدی ادامه داده و به پایان رسانیدم و از همان آوان ، نام  سلطان رضیه، این بانوی ادب و سیاست ، چون الگوی خوبی برای رسیدن به قله های شامخ ترقی و تعالی ، در ضمیرم طنین انداز بوده است .

 

     من از آغاز شمولیت در مکتب ، همیشه اول نمرهٔ صنف خود بودم همواره ، به خاطر  سهم گیری و اکثراً در راه اندازی  محافل و مجالس هنری فرهنگی و ادبی مکتب  و گاهی هم به حیث گردانندهٔ محفل ، مورد عنایت و توجهٔ  استادان  و مسؤولین مکتب و لیسه ، قرار داشتم، از صنف ششم مکتب شروع به نوشتن نظم گونه ها ،  پارچه  های  ادبی کردم و اولین داستان کوتاهم  را  در همین صنف  به  رشتهٔ تحریر در آوردم، که این نوشته ها را در نشریه های محلی به چاپ می رساندم .

 

     دورهٔ لیسه را با موفقیت تام به پایان رسانیدم و به فاکولتهٔ دلخواه خویش یعنی ادبیات راه یافتم.

 

     گفتنیست  تحصیلاتم  را با  درجهٔ ماستری در زبان و ادبيات در شهر ستاوروپول قفقاز شمالی به پایان رسانیدم. طبیعت شگرف و زیبای این شهر، در من تاثیر به سزایی به جای گذاشته است و بعد از ختم دورهٔ ماستری، به وطن برگشتم و در فاکولتهٔ ادبیات  پوهنتون کابل افتخار استادی را کسب نمودم.

 

     یک سال و اندی در این  سمَت به  کار خویش ادامه دادم ، اما اشتیاق تحصیل و تحقیق و تتبع در من قوت به سزایی داشت و با تلاش فراوان، موفق به کسب مجوز نامهٔ ادامهٔ تحصیل تا درجهٔ دکتورا گردیدم و در سال ۱۳۶۳ =۱۹۸۴  عازم شهر تاریخی و زیبای سنت پیترز بورگ شدم و در سال ۱۳۶۷= ۱۹۸۸ از پوهنتون پیترز بورگ ؛ در رشتهٔ  فيلولوجی نایل به اخذ دکتورا گردیدم.

 

     بعد از مراجعت به  کشور ، دو باره به حیث استاد در کدر فاکولتهٔ ادبیات پوهنتون کابل ، مصروف تدریس و در ضمن در امور مختلفه گردیدم.

 

     تا  پیروزی مجاهدین  و متعاقباً  آغاز  جنگ های داخلی و برهم خوردن وضعیت امنیتی  در کابل ، مشغول تدریس بودم و حتی تا آخرین روز های بسته شدن دروازه های پوهنتون به کار خویش ادامه دادم .

 

     دورهٔ حاکمیت طالبان در افغانستان، بدون تردید برای زنان و دختران کشور به دلایل متعدد و معلومی، دورهٔ سخت آزار دهنده و در عین حال ، دورهٔ آزمایش نیز بوده است .

 

     در سال  ۱۳۷۵ = ۱۹۹۶ یعنی تأمین  حاکمیت طالبان  در کشور، من به مزار شریف  برگشته، در منزل  مورثی پدری ام  به تجهیز و اکمال  کتابخانه که قبلاً در آنجا داشتیم ؛ زدم و مدت ۶ سال تمام یک فُرصت مناسب و خوب برایم  بود تا از تجارب اندوخته ها و عوالم روحی و درونی ام اثر خلق کنم.

 

    در اين  زمان ۴ عنوان  كتاب از زبان روسى به درى ترجمه كردم. مجموعهٔ مقالات علمى و مجموعه شعرى ام نيز از كار هاى انجام شده است.

 

 

     با ایجاد  ادارهٔ موقت در افغانستان، دو باره به کابل برگشتم و به حیث استاد و بعداً رییس فاکولتهٔ زبان و ادبیات پوهنتون کابل مشغول کار شدم.

    

     این دور کاری ام از دوره های پُر  بار و مملو از تجربه ام بوده است ؛ چون قرار گیری در رأس یک ادارهٔ مهم تخصصی و اکادمیک و همکاری با استادان مجرب و آبدیده در کورهٔ علم و تخصص زمینه ساز بهتر غنای تجارب در زنده گی ام شد .

 

     در سال ۱۳۸۵= ۲۰۰۶ به اساس لزوم دید جلالتمآب رییس جمهور  حامد کرزی ، به حیث  وزیر امور زنان به پارلمان کشور معرفی گردیدم که با اکثریت آرای نماینده گان مردم افغانستان  به حیث وزیر امور زنان برای خدمت به مردم خویش تجدید پیمان نمودم.

 

   دقیقاً من در موقعی  زمام  امور وزارت را بر عهده گرفتم که بعد از  تجربه نمودن چهار وزیر قبلی ، توقعات مردم به خصوص زنان از وزارت امور زنان به حیث نماینده گی نصف نفوس کشور ؛ خیلی  زیاد بود و در اثر عوامل گوناگون کاری که نیاز زنان افغان بوده ، انجام نه پذیرفته بود .

 

     اینجانب در وزارت امور زنان از تشخیص  نیاز مندی ها و مشخص سازی مشکلات زنان آغاز کردم تا مطابق بافت های فرهنگی و اجتماعی کشور، کار مؤثر و پایا، برای زنان را مشخص ساخته و در همین مسیر ، نیروی کاری وزارت را سوق دهم .

 

     اعتراف  باید کرد  که  کار در وزارت امور زنان  کار  سهل و ساده نبود و نیست ، با امکانات محدود بودجهٔ  فوق العاده  ناچیز ، شرط محدودیت وزارت  برای پالیسی سازی و برنامه ریزی و با ملاحظهٔ آن خواست و نیاز قشر عظیم از جامعه ، توقعات تغییر محسوس در ابعاد زنده گی  زنان و انبوه از مشکلات سنتی و اجتماعی، همه و همه چالش های بزرگ فرا راه من در وزارت امور زنان قرار داشته اند .

 

     ضمن تمجید و یاد آوری کار های انجام شده در گذشته  در وزارت امور زنان می خواهم روی کار های عمده که درطرح و راه  اندازی آن به حیث  وزیر امورزنان نقش محوری داشته ام مکث کوتاه نمایم :

 

     چنانچه  در بالا از آن  یاد کردم ماه های  نخستین کار من تشخیص نیاز ها و مشکلات و توقعات زنان کشور بود تا  در پرتو آن به صورت دقیق بتوانم پلان ها و پالیسی های را روی دست گیرم تا باعث تغییر مثبت در کار وزارت و بالاخر ، موجب بهبود وضع زنان کشور گردد.

 

    روی  این  اصل پلان کار ملی که قبلاً توسط چند مشاور خارجی و داخلی کار های نسبی روی آن انجام پذیرفته  بود در اولویت  کار من قرار گرفت ، من در تسریع اصلاح و تدوین این پلان ، بیشترین تلاشم را به خرج دادم و بعد از سه سال ، موفق به آن گردیدم تا مورد تأیید و تصویب شورای وزیران قرار گرفت. اگر چه بخش های عمدهٔ این پلان در مدت کار من در وزارت ، جز پلان های  سالانهٔ وزارت گردیده بود؛ اما بعد از تصویب به صورت سیستماتیک کار عملی آن آغاز گردید.

 

     به همین ترتیب قانون منع خشونت که اکمال و به منصهٔ اجرا گذاری آن از آرزو هایم بود نیز در همین مدت بعد از تجدید نظر های فراوان تکمیل و شامل قوانین قابل اجرا در کشور قرار گرفت.

 

   و در ضمن ، در مدت  سه سال ، روی  تعدیل و طرح قوانین به نفع زنان نیز تأکید داشته و دست آورد های داشته ایم .

 

     ایجاد و تجهیز مراکز آموزشی برای زنان  در پهلوی توسعه باغ های زنانه به هدف انکشاف ملی زنان یکی از اهداف جدی من بود که موفق  به راه اندازی آن در ده ولایت گردیده و در تلاش جدی گسترش آن به سراسر کشور می باشیم.

 

     در زمان  کاری  من در پست وزارت امور زنان تلاش  نمودم تا در اصلاح تشکیل و کارا سازی بهتر اداره و تطبیق کلی پروسه اصلاحات اداری سریع و کامل عمل نمایم که موفقیت کامل نیز داشته ایم .

 

     من  بیشترین تلاشم  را  به  خرج دادم تا  میزبان بیشترین نشست ها و کنفرانس های بین المللی برای معرفی بهتر زن افغان و اصلاح  جامعه به نفع  زنان باشمچنانچه کنفرانس های زن از دید گاه قرآن زن افغان و هند میان سنت و تجدید محو خشونت  علیه زنان همایش علمای دین و صدور فتوا ها برای نکوهش خشونت و اعمال خلاف کرامت انسانی علیه زنان گواه آن است .

 

     در این مدت زمینه ساز تدارک بیشترین بورس های تحصیلی در خارج از کشور برای زنان گردیدم.

 

     چون  من اعتقاد دارم تا میزان اندوخته و کیفیت کاری زنان با ارتقای ظرفیت شان با استفاده از ذریعه های مختلف ، تجدید  قوت نشوند به هیچ صورت ما جامعه دارای مساوات اجتماعی و پیشرفت اقتصادی و معنوی نه خواهیم داشت.

 

     همچنان  خیلی تلاش کردم تا مامورین وزارت ، متفاوت از دوره های قبلی ، در پست های که گماشته شده اند آگاهانه و مسلکی تربیه شوند و آنانیکه برای کار بهتر مساعد هستند باید ارتقأ داده شوند آنانیکه به وسیله های مختلف رهبری بخشی را به عهده گرفته ، اما فاقد کفایت آن هستند در پُست مناسب حال شان الی  تقویت  ظرفیت  کاری شان جاگزین گردند که این امر از پُست های معینیت ها گرفته تا کوچک ترین پُست ها در وزارت تطبیق گردید.

 

    در مورد کار ها در وزارت چیز های فراوان برای نوشتن است که به یقین در این مقال نمی گنجد.

 

     از لحاظ  گرایش های فکری ، شخص  فوق العاده  معتقد به ارزش های دینی و انسانی هستم، کرامت انسانی برایم بالاترین معیار برخورد با  محیط اجتماعی است ، عرفان را دوست دارم و زنده گی صوفیانه اهل  تصوف را از معجزات جوهر انسان می دانم، اهل ادب و فضل را خیلی گرامی می دارم و مردم با علم را احترام می گذارم ، از سخن راست ولو تلخ هم باشد خوشم می آید.

     خلوت کردن با خودم را دوست داشته و آنرا جزیی از برنامه های زنده گی ام ساخته ام .

 

     به گذشتگان و ریشه ام به دید  حرمت و افتخار می نگرم ؛ چون  آنان را اساس جسم و جانم می دانم، وقتی گاهی احساساتی می شوم زود به خود می آیم و هر گز به یاد نه دارم عمدأ بد اندیشی کرده باشم و یا در حق کسی نیت سؤ  داشته باشم ؛ چون هر عملی را از جانب خداوند ( ج ) می دانم ، اگر سختی و یا  مشکلی پیش آید باز به ذات پاک  می سپارمش . دوست نه دارم در امور مربوط به دیگران مداخله کنم و توقع بالمثل  از دیگران نیز می داشته باشم.

 

     به رنگ ها ، خاصیت  رنگ ها و تاثیر گذاری آنها در زنده گی و روح انسان ها ، سخت اعتقاددارم و یک عمر  روی آن کار و تحقیق کرده ام، رنگ آبی آسمانی را دوست دارم و بی رنگی آب آرامش بخش برایم است ، رنگ طلایی برایم انرژی بخش است و رنگ های آرام در نشاط روحی ام تاثیر زیاد دارند.

     موسیقی  کلاسیک  و غزل را  بیشتر از سایر آن می پسندم  و برنامه های خبری ، علمی و تحقیقی تلویزیون را زیاد تر از دیگر برنامه ها  مشاهده و تعقیب می کنم ، علاقه مند  ظاهر شدن زیاد  در انظار  عامه نیستم و بیشتر تلاش می کنم تا از وقت استفاده کنم . به ورزش  مناسب و یوگا علاقه مندم و تمرینات روحی و تقویت روانی را هرگز از برنامه های روزانه ام بیرون نمی کنم .

 

      نازبو و عکاسی برایم نشاط آور است و طبیعت وحشی را خیلی دوست دارم.  

 

***

اقتباس : از فرهنگ پنج جلدی داکتر فیض الله ایماق تحت عنوان :

( فرهنگ « دایرة المعارف » تورکی اوزبیکی به فارسی/ دری