از رمان تاریخی «خربندگان دموکرات و تکنوکرات»
نویسنده: خردبیر
راوی، شهرزاد قصه گوی
بخش نخست
به فرمان خربنده پیر فرستاده ویژه شیطان بزرگ، تعدادی از افراد زیر نام: «اتحادیه خربندگان دموکرات و تکنوکرات» متشکل از: رهبران احزاب اسلامی، قومندان های تنظیمی، جنگسالاران، غاصبان زمین، مالکان شهرک های غیرقانونی، دزدان سرگردنه و معادن زیرزمینی، رهزنان بانک های ملی، مالکان بلند منزل، قاچاقبران، هیروئین فروشان، رهبران مافیای جهادی، جنرال های ماشینی، رهبران ملیشه های قومی، پول پرستان، دین زدگان، سیاست زدگان، جاسوسان بین المللی،
ملاهای متعصب، آخندهای با ریش و بی ریش، مولوی های پلو خور، شیخ های استخاره گر، برادران آزرده خاطر طالب، دارندگان زر و زور، صاحبان قدرت و ثروت، سخنگویان مزدبگیر، اعضای بلند مرتبت خربندگان دموکرات چپگرا و خربندگان تکنوکرات غرب زده، در روستای (خرتپه) در (شهر خربوزه) در زیر یک خیمه بزرگ که (خرگاه) می گفتند، جلسه تشکیل دادند، تا در باره آشتی ملی و آینده مردم رنجدیده و زود باور این سرزمین سوخته تصامیم مهم اتخاذ نمایند و به توافق های دست یابند.
برای جلب توجه جامعه جهانی و تمثیل دموکراسی و آزادی اندیشه و تساوی حقوق زنان و حقوق شهروندی، عده یی از اعضای جامعه مدنی، ژورنالیستان، جوانان چیزفهم و نافهم، دختران دم بخت نواندیش و بانوان فیمینست، روشنفکران انقلابی، شاعران، نویسندگان، کهنسالان و ریش سفیدان جاهل و عالم، به نمایندگی از خلق خدا، به اساس قوم، قبیله، سمت، زبان و مذهب، در این جلسه شرکت کرده بودند تا هدایات خربنده پیر تکنوکرات فرستاده ویژه شیطان بزرگ و غول های سرمایه را نظاره گر باشند. تعداد اشتراک کنندگان این جلسه به چند هزار تن رسید. شوربختانه در بین آن ها آدم صادق کمتر بود، اما اشخاص و افراد دین فروش، میهن فروش، سیاست زده و دین زده زیاد بود که هر یک از خود نامی، شهرتی و هویتی داشتند و از طرف مریدان، موافقان، مخالفان و اربابان داخلی و بیرون مرزی برای شان داده شده بود. در این جلسه به نمایندگی از جامعه مدنی و حقوق بشر و فیمینست ها پریزاد، ماه پری، ماه منیر، پری وش، پریچهر، فرشته، شهرزاد قصه گوی، مهربانو، فرخنده، نازنین، زرلشت، مروارید، پری دخت، ویدا، بلقیس، گلچهره، گل بانو، ستاره، روشنک و فرحناز شرکت کرده بودند تا از حقوق حقه خود دفاع نمایند.
در آغاز جلسه مولوی خرشیخ به نمایندگی از شورای عالی صلح، از حاج آقا جناب شیخ الحدیث سیاف تقاضا نمود تا اتحادیه خربندگان دموکرات و تکنوکرات را در حضور رهبران جهادی و سیاستمداران چپ و راست و تحت نظر خربنده پیر رسمآ افتتاح نماید.
شیخ الحدیث در حالی که کلاه قرص عربی در سر داشت، دستی در ریشش کشید و پتوی پشمی اش را در شانه انداخت و به روایت مقدمه شاهنامه ابومنصوری، گفت: «سپاس و آفرین خدای را که این جهان و آن جهان را آفرید، و ما بندگان را اندرین جهان پدیدار کرد، و نیک اندیشان و بدکرداران را پاداش و پادافرا برابر داشت و درود بر برگزیدگان و پاکان و دینداران باد، خاصه بر بهترین خلق خدا محمد مصطفی و بر اهل بیت و فرزندان او باد.»
و اما، بعد! اسلام و علیکم و رحمت الله و برکاته! به اجازه جناب دکتورخربنده پیر
فرستاده ویژه و حاضرین محترم در این جلسه بزرگ ملی! خداوند کریم و رحیم در قرآن مجید در آیه ۱۳حجرات می فرماید که تمام انسان ها را من از یک پدر و مادر آفریده ام. بسم الله الرحمان الرحیم: «یاأیَّهاالناس انّا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا إنَّ اکرمکم عنداللَّه اتقاکم إن اللَّه علیم خبیر.» یعنی ای مردم! همانا ما شما را از یک مرد و یک زن آفریده ایم، و شما را به هیئت اقوام و قبایلی در آورده ایم تا با یکدیگر انس و آشنایی یابید. بدون شک، گرامی ترین شما در نزد خداوند دانا و توانا پرهیزگارترین شماست، همانا خداوند دانای آگاه است.
برادران و خواهران عزیز! به اساس این آیِت متبرکه اساس خلقت و آفرینش همه ما از یک بابا آدم و یک ننه حوا است. در کتاب صحیح بخاری حدیثی آمده است که پیامبرخدا گفت: در نزد خداوند، بنده حبشی با سید قریشی فرق ندارد و هیچ یک ما از دیگری بزرگ تر نیست، مگر در پرهیزگاری و تقوا. بنا بر این، به اساس همین آِیت متبرکه و حدیث شریف، ما در این جا در زیر یک خیمه جمع شده ایم تا تصامیم عالیه اتخاذ نماییم که به خیر و صلاح کشور ما باشد. به اساس اجندای این جلسه، باید همه با هم برابر و برادر باشیم، و همچون طراران ناجوانمرد: به زر و زور و نفت و طلا و ثروت و قدرت و به نان و نمک یکدیگر سوگند یاد کنیم که با هم یار باشیم و دوستی کنیم و به جان از هم باز نگردیم و غدر و خیانت نکنیم و رضا بدهیم و کار به مراد یکدیگر کنیم. شیخ الحدیث در نشئه شوق فرو رفت و به لهجه عربی گفت: ایاالپیساقو! او را گفتند: یعنی چه؟ گفت: یعنی این که عنقای خوشبختی بر تارک سر من و شما نشسته و بار دیگر از برکت سر خربنده پیر به نان و نوایی می رسیم. زهی سعادت ما که این فرستاده ویژه مانند خود ما و از جنس خود ماست و چون ستاره در دل شب در میان ما درخشیده و ما را برای رسیدن به قدرت و ثروت یاری می رساند:
صبر بسیار بباید، پـدر پـیر فلک را
که دگر مادرگیتی چو تو فرزند بزاید
شیخ الحدیث گفت: یکی از اهداف دایرکردن این جلسه آن است که هریک ما به نوبه خویش بکوشیم تا صادقانه نظریات خود را بیان کنیم، تا رهنمودی شود فرا راه آشتی ملی و آیندگان این سرزمین سوخته. حاضرین جلسه بعد از شنیدن سخنان شیخ الحدیث به پا خاستند و کف زدند و نعره تکبیر گفتند، و الله و اکبرگویان شادی های مستانه سر دادند.
فرستاده ویژه شیطان بزرگ که امریکایی افغانی الاصل بود، چون این سخنان شیخ را بشنید با چهره شاد و لب پرخنده و با ناز و ادای نمکین که خصلت دایمی او بود، از سخنان شیخ الحدیث استقبال نمود و حاضرین جلسه را مخاطب قرار داد و گفت: باید همه ما چه چپگرا و چه راستگرا صادقانه اعتراف کنیم که در کشتی بشکسته سواریم و در شکستن این کشتی نیز دست داشته ایم. ما و شما بودیم که این سرزمین سرسبز و شاداب را به زمین لامزروع و سوخته بدل کرده ایم.
خربنده پیر گفت: دوستان گرانقدر! همه شما من را می شناسید که کیستم و از کجا آمده ام، و در اساس خلقت من هم از جنس شما بوده ام. رنگ چشم، گوش، پوست و جلد ما یکی است. سال ها پیش از پول مردم و سرمایه این مزرعه سوخته به امریکا رفتم تا تحصیل کنم و دانا و آگاه شوم و دوباره بر گردم و برای مردم و میهن خود خدمت کنم. امروز بسیار شادمانم که پس از سالیان دراز بار دیگر به اصل خویش رجوع کرده ام، و در این جلسه حضوری با شما هستم، به گفته مولانای بلخ:
هرکسی کو دور ماند از اصل خویش
بـاز جویـد، روزگاری وصل خویـش
عزیزان گرانقدر! داستان و قصه من دراز است و باز می گردد به زمان های گذشته که با مردم مهربانم در این سرزمین زندگی می کردم. در روزگاری نه چندان دور، آن گاه که نوجوان بودم، همچون دیگر زحمتکشان زندگی بخور و نمیری داشتم. در آوان جوانی به زبان های پارسی و پشتو دو کتاب را دوست داشتم و زیاد مطالعه می کردم، یکی دیوان شعر خوشحال خان ختک، و دیگر چهارمقاله عروضی بود و به قدرت همین دو کتاب، مانند عبدالله خجستانی از خرکاری به این مقام بلند و بالا دست یافته ام. در کتاب چهارمقاله آمده: «احمد بن عبدالله خجستاني را پرسيدند كه تو مردي خربنده بودي، به اميري خراسان چون افتادي؟ گفت: به بادغيس در خجستان، ديوان حنظله بادغيسي همي خواندم و بدين دو بيت رسيدم:
مهتري گر به كام شير در است
شو خطر كن ز كام شير بجوي
يا بزرگي و عز و نعمت و جاه
يا چو مردانت مرگ رو يا روي
داعيۀ در باطن من پديد آمد كه به هيچ وجهه در آن حالت اندر بودم، راضي نتوانستم بود. خران را بفروختم و اسب خريدم، و از وطن خويش رحلت كردم، و به خدمت علي بن الليث شدم. علي بن الليث مرا به خراسان به شحنه گي اقطاعات فرمود، و من از آن لشكر سواري صد به راه كرده بودم و سواري بيست از خود داشتم. چون به كروخ رسيدم فرمان عرضه كردم، آنچه به من رسيد تفرقه لشكر كردم و به لشكر دادم، سوار من سيصد شد. چون به خواف رسيدم و فرمان عرضه كردم، خواجگان خواف تمكين نكردند و گفتند ما را شحنه اي بايد با ده تن، رآي من بر آن جمله قرار گرفت كه دست از طاعت صفاريان باز داشتم و خواف را غارت كردم. به بيهق در آمدم، دو هزارسوار بر من جمع شد، بيامدم و نيشابور را گرفتم و كار من بالا گرفت و ترقي همي كرد، تا جمله خراسان خويشتن را مستخلص گردانيدم. احمد بن عبدالله به درجه رسيد كه به نيشابور يك شب سيصد هزار دينار و پانصد سر اسب و هزار جامه بخشيد و امروز از ملوك قاهره يكي اوست.»
و اما، من خربنده پیر مانند عبدالله خجستانی خری و سواری چند نداشتم که بفروشم
و اسب بخرم و به درباری بشتابم. من مانند قصاب کاشانی شدم که دنیا و آخرت و
دینش را به یکبارگی به نگاهی فروخت:
دنیا و آخرت به نگاهی فروختیم
سودا چنین خوش است که یکجا کند کسی
من خربنده پیر دینم را، آخرتم را، حاضرتم را، زبانم را، پدر و مادرم را و وطنم را
با خرانش و اسبانش و مرغانش و همه دار و ندارش را به شیطان بزرگ و غولهای سرمایه غرب یکجا و در کل فروختم، تا فرستاده ویژه و امیر این شهرخربوزه شدم.
اتحادیه خربندگان دموکرات و تکنوکرات
از رمان تاریخی «خربندگان دموکرات و تکنوکرات»
نویسنده: خردبیر
-----------------------
بخش دوم:
خربنده پیر فرستاده ویژه شیطان بزرگ گفت: باورمندم که من و شما خصوصیات و سابقه مشترک داریم. اگر به یاد شما باشد، من و شما در سال های گذشته در کشور های بیرون مرزی و پاکستان و عربستان با هم از نزدیک ملاقات کردیم و یار و یاور هم بودیم، و اهداف و ذهن و فکر و ارباب بیرون مرزی ما یکی بوده است. من بودم که برای نخستین بار رهبران جهادی هر یک گیلانی، مجددی، خالص و ربانی را برای رونالدریگن رئیس جمهورامریکا حضوری معرفی کردم، و از غول های سرمایه غرب برای آن ها وعده همکاری پوند و دالر گرفتم. من آنم که برای شما تانک، توپ، گلوله های خمپاره و راکت استینگر دادم و هر یک شما به رهبری رسیدید و عضو هئیت اجرائیه کمیسیون مرگ شدید. من بودم که شما را به مقام های بلند و بالا و زر و زور رساندم و خرپول ساختم. فرق من با شما این است که من کمی زرنگ تر، هوشیارتر، بزرگ تر و کلان تر و فرستاده ویژه شدم و به امیری رسیدم. فرق من و شما این است که من خربنده تکنوکرات شدم، و شما زیر دست خربنده تکنونوکرات.
حاضرین محترم! بسیار خرسندم که از آن سوی دریاها با لشکر یآجوج و مآجوج و
مادر بم ها به این جا آمده ام، تا خواسته ها و آرزوهای نیک ارباب بزرگم را با شما
در میان گزارم و چاه های نفت، معادن طلا و زمرد شما را از درون زمین برآورم،
و شما و نورچشمان شما را به زر، زور، ثروت، قدرت و نان و نوایی برسانم:
ما ز بالاییم، و بالا میرویـم
ما ز دریاییم، و دریا میرویم
ما از آنجا و از اینجا نیستیم
ما ز بی جاییم و بیجا میرویم
فرستاده ویژه، گفت: من به نمایندگی شیطان بزرگ به این جا آمده ام تا سلام رهبر حزب خربندگان تکنوکرات و پیام رهبرجمهوریخواه فیل سوار را برای شما برسانم من با خریطه های پوند، دالر و تحفه های گرانبها و پیام های مشخص به اینجا آمدم تا برای شما خبر دهم که همگی شما، جوان و پیر، چپگرا و راستگرا، آدم کش و جنایتکار و حتی قصاب کابل و انس حقانی تروریست شناخته شده جهانی مورد عفو عمومی بین المللی و رهبران کشور ما قرار گرفته اید و در مورد شما قوانین حقوق بشر اجرا نمی شود، به شرطی که مانند گذشته بدون چون و چرا اوامر ما را به پذیرید.به شرط آن که با برادران آزرده خاطر طالب و داعش خود سر نازسازگاری نداشته باشید، چون همه شما و همه طالبان انتحاری و نکتایی پوشان کهنه فکر ساخته خود ما و عزیز دل ما هستید، و از یک آخور پر آب و علف، آب و غذا می خورید. برای ما فرق نمی کند که رئیس جمهور شما و این شهرخربوزه کی باید باشد و دارای چه تفکر و چه اندیشه سیاسی باشد. چپ افراطی باشد یا راست افراطی، کمونست باشد یا مجاهد، طالب باشد یا داعش، جنایتکار باشد یا مردم دوست، بدکردار باشد یا نیک کردار. مهم برای ما آن است که منفعت ملی ما را در نظر داشته باشد و طابع امر و فرمان ما باشد. به گونه نمونه، همین جناب انجینر صاحب گلبدین حکمتیار مشهور به قصاب کابل که در جنگ های تنظیمی و قومی از کشته، پشته ساخته بود و مورد غضب اربابان ما قرار گرفته بود و امروز در صف اول جلسه نشسته است و با تایید سخنان ما سرش را تکان میدهد، ما او را از دل و جان بخشیدیم و در آغوش پر مهر و پر محبت خود گرفیتم و آن قدر دالر و پوند در دهنش تخته کردیم که نفسش تنگ شده و صدایش را کشیده نمی تواند، و امروز دست بالا طابع امر و فرمان ماست.
پیام دوم ارباب بزرگ من برای شما این است که باید به قرآن سوگند یاد کنید که دیگر با هم دشمنی نمی کنید، و با هم دوست و برادر هستید و ثروت های بادآورده جهانی را بدون خونریزی در بین خود تقسیم و مدینه جاهله خود را آن گونه که ما می خواهیم، درست می کنید. بگزارید صادقانه بگویم که برای رهبران ما، دیگر دموکراسی، حقوق بشر، تساوی حقوق زن و مرد و جامعه مدنی معنا و مفهم ندارد. با افرادی چون: امان الله گذر، دوستم، امیر زون غرب، ملا تره خیل، قلم الدین، دکتورملا نیازی، عبدالله نکتایی پوش، قاضی حنیفی، منصورنادری، ضیا مسعود، ملاراکتی، ملااستانکزی و الله گل مجاهد نمی توان آزادی بیان، دموکراسی و حقوق بشر ساخت. ما از دموکراسی و آزادی بیان تیر هستیم، گور بابای دموکراسی و حقوق بشر، از دیو و دد نمی توان فرشته ساخت، برای ما مهم نفع ملی ماست.
پیام آخری من برای شما رهبران راستگرا و چپگرا، کمونست و جهادی و خربندگان دموکرات و تکنوکرات و برادران آزرده خاطر این است که هر یک شما آزادانه و بدون قید و شرط از گذشته و عملکرد خود قصه و داستانی بگویید، تا برای ما معلوم شود که آیا هدایات ما را در این چند دهه گذشته در عمل تطبیق کرده اید، یا نه؟ آیا قصاص جنگ ویتنام را از قصرنشینان کرملین گرفته اید، یا نه؟ آیا به اهداف و مرام های ارباب بزرگ و غول های سرمایه عمل کرده اید، یا نه؟!
خربنده پیر گفت: بنا به اجندای جلسه قرار بر این شد که هر کس گذشته اش را برای حاضرین در میان گزارد. بنا بر این، من هم صادقانه اعتراف می کنم که: من پرورده رنج و دردم و از مردان مرد و از همسالان فرد. درعنفوان جوانی در امریکا ابتدای کارم سک شویی بود. اما آن گاه که با خانم سپیدپوست فمینیست امریکایی در داخل کلیسا ازدواج کردم، کارم بالا گرفت و به مقام جاروب کشی رسیدم. یک شب در تخت خواب، با خربانوی خود در خلوت بودم، و با او درد دل و الحاح و ابرامی کردم و گفتم: ای خربانو و تاج سر من! تا کی و تا چه وقت من کارگری کنم؟ دلم می خواهد به مقام بلند و بالایی رسم، دلم می خواهد که زندگی مرفع و آرامی داشته باشم، دلم می خواهد که منصبی داشته باشم. خربانو دست نوازشی به سرم کشید و گفت: ای مرد نادان! بدان و آگاه باش که این جا دنیای دیگریست و به مقام و منصب رسیدن دشوار است، و گفت: کسی را گفتند که اگر طالب مقام و منصب هستی باید سی و نه پوزبند داشته باشی. آن مرد سال ها به دنبال پوزبند رفت، و نیافت. حال بنگر که در این جا چند صد دانه پوزبند و دهان بند لازم است که به مقام رسی، و تو هنوز یک پوزبند بیشتر نداری. و باز مثالی دیگر آورد، و گفت: روزی مردی در بیابان همی رفت. او را گفتند تو را چه شده است که چنین پریشان سر در بیابان گذاشتی؟! مرد، گفت: هیچ، همین جوری می گردم، تا به مراد رسم. یک روز آن مرد، شیخی را دید و طالب مراد شد و با آه و ناله جانسوز گفت: ای شیخ دانا و آگاه! دستم به دامنت، من را علم سیاست بیاموز تا به مقامی و منصبی رسم. شیخ مدت ده سال پاسخ نداد و بعد از گذشت ده سال، آن شخص را بدید، و بگفت: این جعبه سر بسته را بگیر و بدون آن که سرش را باز کنی به عربستان رو و جعبه را به شیطان ده و چون برگردی و امانت بدهی، آن وقت تو را علم سیاست آموزم. آن مرد شصت روز طی بیابان کرد تا به ریاض رسید و جعبه را به خلیفه عرب داد و برگشت، اما در بین راه او را گرگ بخورد رحمت الله علیه. این سخنان را که از خربانو شنیدم، چهل شب خوابم نبرد و چون قپسول خواب و مواد نشه آور خوردم، مرا خواب برد.
خربنده پیر گفت: این سخنان را بدان جهت با شما در میان گذاشتم که بدانید به درگاه شیطان بزرگ راه یافتن و مقام و منصب گرفتن چقدر دشوار است و صبر ایوب می خواهد. باید بگویم که یکی از خصوصیات فکری و اندرونی خوب من این است که زیاد معجوب و مؤدب هستم و با دوست خود صادق و یکرنگ و وفادارم، چنان که اگر عزرائیل علیه السلام خواسته باشد جان من و دوستم را بگیرد، از روی ادب و رفاقت تعارف میکنم و می گویم که لطفآ اول شما بفرمائید و دیگر این که می خواهم به حضور مبارک شما اعتراف کنم که از این پنج مورد بسیار خوشم می آید:
پنجم این که، از میان تمام عالم و آدم از خانم بی نظیربوتو، شهزاده یعقوب خان، شاه شجاع ، امیرعبدالرحمان خان و از محـمدگل خان مهمند زیاد خوشم می آید.
څلورم این که، از آزادی بیان، از حزب جموریخواه، از دختران دم بخت جامعه مدنی خوشم می آید، چون به حمایت خانم های فمینیست بود که من به قدرت و ثروت رسیدم.
سوم این که، از چهره ناز ملا عمر و ملا برادر و ملا کرزی و دکتور شاهد تکنوکرات و امیر زون غرب و ملا محقق و ملا خلیلی و ملا قانونی و معلم عطا و دکتور عین و دکتور غین خوشم می آید.
دوم این که: از پیتزای نیویارک و شامپاین فرانسوی و ملی سرخک افغانی و هات داگ امریکایی و آب و هوای کشور قطر و از خلفای نفت پرست و طلا پرست عرب و آیت الله های شیطان صفت عجم و جنگ های کشورهای عربی و لشکرکشی های رفیق پوتین و ملا اردوغان و ارباب بزرگ و غول های سرمایه ناتو در سوریه و عراق خوشم می آید، چون هر جا که جنگ باشد، آن جا پوند، دالر و قدرت و ثروت است.
لمری این که، عاشق و دلباخته قومندان های تنظیمی و قومی هستم و علاقه دارم تا در حل منازعات و اختلافات ذات البینی بین اقوام مختلف، سهم شایسته داشته باشم. بنا بر همین علاقه ام بود که به این جا آمدم تا همه شما عزیزان را که سال ها با هم جنگ کرده اید، آشتی دهم، چون هر جا که آش باشد، من آن جا همچون کل فراشم.
حاضران جلسه از صداقت گفتار و شجاعت خربنده پیر به شگفت اندر شدند، و به رسم احترام بر پای خاستند و الله و اکبرگویان کف زدند و تعهد سپردند که سخنان او را آویزه گوش کنند و به اقرار خود صادق باشند.
بعد از سخنرانی فرستاده ویژه، یکی از حاضرین جلسه به نام (گل پری) که یک خانم دگراندیش بود از میان جلسه برخاست و در حالی که برآشفته و احساساتی شده بود، انگشت چپش را بلند کرد و انتقاد گونه خربنده پیر را مخاطب قرار داد، و گفت: من به نمایندگی از زنان، از شما دو پرسش دارم و امیدوارم که به سوالات من جواب قناعت بخش بدهید:
نخست این که معنای کلمه خربنده چیست؟ و دیگر این که چرا لقب خود را «خربنده پیر» گذاشته اید؟!
خربنده پیر که سخنان کنایه آمیز خانم گل پری دگراندیش را شنید گفت: واژه خر به معنای بزرگ و درشت و کلان است، و خربنده در لغت به معنای خربان، قاطرچی، الاغ دار و نگهبان خر است. در زبان عربی خربنده را مکار گویند. خربنده به کسی گویند که خران را به کرایه دهد و از مدرک آن روزگار گزراند و نیز خربنده نام یکی از پهلوانان سلطان حسین بوده است. وظیفه خربنده در نزد دربار خلفا و بارگاه سلاطین معین بوده و هرگاه اربابان بزرگ به سفر می رفتند، خربندگان را فرمان می دادند تا زمینه سفر شان را آماده سازند. خربنده را هر کس می شناخت و او را جهت اجرای امری و کاری بزرگ به دیگر جای ها می فرستادند. در تاریخ آمده است که گاهی این خربندگان مورد لطف پادشاهان و اربابان بزرگ قرار می گرفتند، و از خربندگی و خربانی به وزیری و امیری میرسیدند، چنان که شاعری در باره خربنده و وظیفه آن گفته است:
تو مپندار که من شعر به خود می گویم
بنده و خربنده بـدم، شاه و خداونـد شدم
خربنده پیر گفت: با افتخار از این تربیون اعلان می کنم که این لقب های پر ابهت و پر افتخار «خربنده» بنا به لیاقت و شایستگی از طرف ارباب بزرگم برایم داده شده است و نام با مسمای است. این یک حقیقت مسلم است که من از کشوری می آیم که نماد دو حزبش فیل و خر است و همین خرسواران و فیل سواران دموکرات و جمهوریخواه هستند که جهان را رهبری می کنند. از طرف دیگر باید گفت که عامه مردم، من را «روباه پیر و روباه مکار» لقب داده اند.
گل پری گفت: از نظر من، این نام خربنده زیبنده شما نیست، چنان که شیخ ابویزید بسطامی، مردی را پرسید که چه پیشه داری؟ گفت: خربنده ام. شیخ، گفت: «خدای خر ترا مرگ دهاد، تا بندۀ خدای باشی، نه بندۀ خر.»
فشرده یی از بخش نخست رمان تاریخی خربندگان دموکرات و تکنوکرات، غلام حیدر یقین.
.