افغان موج   


داکتر غلام حیدر یقین 

آئین عیّاری وجوانمردی 

قسمت بیست وپنجم

دیدگاهها

گربرسرنفس خود امیری مردی

برکوروکرارنکته نگیری مردی

مردی نبود فتا ده را پای  زدن

گردست فتا ده رابگیری مردی

           « رودکی »

 شیخ ابوعلی دقاق راگفتندکه درسخن مردان شنیدن هیچ فایده هست،چون برآن کارنمی توانیم کرد.

گفت : بلی.دروی دوفایده هست :

اول : آنکه اگرمردطالب بود،قوی همت گرددوطلبش زیادت شود.

دوم : آنکه اگردرخوددماغی بیند،آن دماغ فروشکندودعوی ازسربیرون کندونیک اوبد نماید،واگرکورنیست،خودمشاهده کند.« شیخ فریدالدین عطار، تذکرة الاولیا»

   وامابعد:

   درهنگام پژوهش درباره آئین عیّاری وجوانمردی به تعریفهای دیگری درمورد،فتیان عیّاران وجوانمردان درآثار کلاسیک ادب فارسی ومتنهای عربی برخوردم؛وهمچنان عده ازدوستداران این آئین مردمی که نویسنده گان سرشناس و شناخته شده معاصرکشورهای،فارسی زبان هستند عقایدونظریات خویشراپیرامون این موضوع ابرازداشته اند.

   ونیزتعدادی ازنویسندگان ودانشمندان گرانقدرلطف نمودندونوشته های رادراین زمینه،برایم فرستادند؛به همین دلیل به این نتیجه رسیدم که خلاصه وفشرده این اندیشه ها وعقایدرازیرعنوان « دیدگاها» درکتاب علاوه نمایم تاازیکطرف ازآن اشخاص وافرادیادکرده باشم وازطرف دیگرازخوانش نظریات شان آگاهیهای حاصل شود.

 به این وسیله ازتمام دوستان وعزیزانی که لطف فرمودندوعقایدونظریات خویشرابامن درمیان گذاشتندابرازسپاسگذاری مینمایم وامیدوارم که تاچاپ شدن اصل متن کتاب،هرگاه به ارتباط این موضوع نظری وانتقادی داشته باشند،برایم بفرستند.

 ونیزازخوانندگان ارجمندآرزودارم تادرزمینه معرفی وزنده گینامه وعکسهای کاکه هاوجوانمردان کابل ودیگرولایات افغانستان وهم چنان داشهاولوطیهای ایران ونیزآلوفته هاوجوانمردان کشورهای آسیای میانه،من رایاری رسانند. مطالب وعکسهای ارسالی شماباکمال امانت نگهداری باذکرمأخذ درکتاب بازتاب خواهدیافت. به این ایمیل آدرس میتوانیدعکسها ونوشته های خویش رابرایم ارسال نمائید:

این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید

 

 

* * *

اول : خواجه عبدالله انصاری

    فتوت به جوانمردی وآزاده گی زیستن است. فتوت سه قسم است : قسمی باخود، وقسمی باخلق،وقسمی باحق.قسم حق آنستکه به توان خود دربنده گی بکوشی،وقسم خلق  آنستکه به عیبی که ازخود دانی، ایشان را نیفکنی ونگوئی، وقسم خود آنست که تسویل نفس خود را وآرایش وی نپسندی  .

دوم : ابوسعید ابوالخیر

    مرد آن بود که درمیان خلق به نشیند وبرخیزدوبه خسپد وبخرد وبفروشد ودربازاردر میان خلق ستد وداد کند وزن خواهد وباخلق درآمیزد ویک لحظه ازخدای غافل نباشد.

سوم : فرامرزبن خداداد

    مردم عیّار پیشه باید که عیّاری داند وجوانمرد باشد و به شبروی دست دارد.وعیّارباید درجنگ استاد بود و بسیار چاره باشد و نکته گوی باشد وحا ظر جواب، سخن نرم گوید و پاسخ هرکس تواند داد ودرنماند ودیده نا دیده کند وعیب کسان نگوید وزبان نگاه دارد وکم گوید؛ با این همه درمیدان داری عاجزنبود واگروقتی کاری افتد درنماند.ازاین همه که گفتم، اگردرچیزی نماند، اورا مسلم است، نام عیّاری برخودنهادن و درمیان جوانمردان دم زدن .

وهمچنان از فرامرز بن خداداد است :

    بدان وآگاه باش که درجهان هیچ چیز به ازراستی نیست،و راست گفتن باید به هرجا که باشد، درپیش خاص وعام،عاقل ونادان،خاصه که ما سخن گوئیم،الاراست نتوان گفتن که نام مابه جوانمردی رفته است،وماخود جوانمردیم،اگرچه ماراعیّارپیشه میخوانند،وعیّار پیشه الاجوانمردنتواندبود.

چهارم : عنصرالمعالی کیکاووس

    بدانکه جوانمردی وعیّاری آن بود که اورا ازآن چند گونه هنربود : یکی آنکه دلیر ومردانه وشکیبا بود به هرکاری وصادق الوعده و پاک عورت و پاکدل بود وزیان کسی به سود خویش نکند و زیان خود از دوستان روا دارد، وازاسیران دست بکشد واسیران وبیچا ره گان را یاری دهد و بد بد کنان از نیکان بازدارد وراست شنود؛ چنانکه راست گوید، و داد از تن خود بدهد وبر آن سفره که نان خورد، بد نکند ونیکی را بدی مکافات نکند وبلا راحت بیند .

وهمچنان ازعنصرالمعالی کیکاوس

    جوانمردترين‌ عيّاران‌،آن‌ بود كه‌ اورا چند گونه‌هنربود. دليري‌، رفتارمردانه‌، بردباري‌

به‌ هركار.به‌ كس‌ زيان‌ نرساند، پاك‌ دل‌ وپاك‌ عورت‌ به‌ عهدخود وفادار، زبان‌ به‌ سود حق‌

روا دارد. اسيران ‌را بنوازد، بربيچارگان‌ بخشنده‌ باشد. بدان‌ را ازبد كرداري‌ بازدارد. راست‌ گويد، راست‌ شنود. برآن‌ سفره‌ كه‌ نان‌ خورده‌ باشد، بد نكند; حق‌ نمك ‌بداند. نيكي‌ را به‌ بدي‌ مكافات‌ نكند. زبان‌ را نيك ‌نگاه‌ دارد. بلا را راحت‌ نبيند ودرحقيقت‌ براين سه‌ شرط باشد:

 اول‌ خرد

دوم‌ راستي‌

 سوم ‌مردمي‌

پنجم : شیخ شهاب الدین سهروردی

    فتوت آنست که پاکی وپاکدامنی پیشه گیردوامروطاعت حق را میان بسته داردوقدم از جاده شریعت وطریقت وحقیقت نگرداند.فرموده امرحق را سمعآوطاعة، گردن بنهد، و پنج نمازبه وقت اداکند وتطوع ونافله وروزه داشتن، وبه شب قیام نمودن، ازصفات جوانمردان  ماضی بوده است، وبه رنج لقمه به دست آرد، ونصیبه ازآن به خرج عیال کند ویک نصیب به درویشان ومحتاجان، ایثارکند واگرمجردباشد،هیچ بند نکندوهرچه ازعالم غیب درآید ،همه ایثارکند وشفقت برخلق خدای میبرد به قدروسع وطاقت. امربه معروف ونهی برمنکر برموجب وفرموده وا جب شریعت وطریقت وحقیقت به جای آرد وثابت قدم باشد وچشم ازعیب برادران مسلمان فرو بندد، سربه گریبان خود فروبردکردارخود را آئینه روزگار خود سازد .

ششم : شیخ فریدالد ین عطار

ابوالحسن خرقانی را پرسیدند که : جوانمرد به چه داند که جوانمرداست؟ گفت : بدانکه

اگرخداوند هزارکرامت بابرادراوکند، وبا اویکی کرده بود، آن نیزببرد وبرسرآن نهدتا آن

نیزبرادراورابود.

فتوت درلغت عرب صفتي است كه ازكلمة « فتي » مشتق شده است؛همانگونه كه رجولت ازرجل وابوّت ازاب واخوّت ازاخ وامومت ازامّ وانوثت از انثي ومانند آن.

 فتي نيزدرلغت عرب، تازه جوان وكسيراگويند كه پاي دردوران جواني نهاده وروزگار خوش شباب را آغازكرده است. درفرهنگها ، فتوت به ضم اول ودوم وتشديد وفتح سوم را « جوانمردی» معني كرده‌ اند « منتهي‌الارب»

    وفتی به فتح اول والف كوتاه درآخر، به معني جوان وجوانمرد نيكوخوي است. فتي به كسراول جوانسال ازهرچيزوفتاء بروزن سماء جواني وجوانمردي نمودن است.

هفتم : عبدالرزاق کاشی

    بدانکه : فتوت عبارت است ازظهورنورفطرت واستیلأ آن برظلمت نشأت، تاتمامت فضایل درنفس ظاهرشود ورذایل منتفی گردد.

     چه فطرت انسانی هرگاه که ازآفات وعوارض صفات و دواعی نفسانی سلامت یابد، وازحجب غواثی طبیعی وقیودعلا یق جسمانی رهائی پذ یرد، صافی ومنورگردد ومستعد ومشتا ق کمال شود وازمقاصد دنی ومطالب خسیس استنکاف نماید وازرذایل اوصاف و    ذمائیم اخلاق اعراض لازم شمرد، وازجفای حطام دینوی وملابس قوای غضبی وشهوی کناره گیردوبه همت عالی ازامورفانی ترقی کندوبه سوی معالی ومکارم متوجه شود وبراظهارآنچه درطبع اوست، ازفضائل وکمالات حریص ومشعوف گردد، واین حال را مروت خوانند. 

    وچون مواظبت براین اموربه غایت رسد وتمام انواع عفت وشجاعت دراو راسخ شود وجمیع اصناف حکمت وعدالت بالفعل ازوظاهرگردد،آنرافتوت خوانند ومدارفتوت،شجاعت  است؛ چون شجاعت به کمال رسید، فتوت تمام باشد .

همچنان ازعبدالرزاق کاشی است :

  فتی، جوانمرد است. وجوانمرد شخصی بود درفضائل خلقی کامل وادنا یا نفسانی مجتنب.

ازمعرفت حق عزوعلا بریقینی واضح، و ازحال خویش بربصیرتی لائح. صاحب قدمی

 

راسخ، وطمانیتی متمکن، که اجناس فضائل چهارگانه به انواع آن درنفس اوملکات باشند 

بروجهی که تغیروتبدل بدان راه نیاید، وتلون وتکلف ازآن برنتابد. به دقایق آفات وتفاریق عاهات عارف وبینا، ودرجزئیات نفاق وریاوعوارض سهووخطا بیداروبرحذروازشرف نفس ازرتبت وبهأخویش برکنار،وباخیرخداوند نفسی منقاد هرفعلی جمیل بی تفکرورویت  وطبعی مطواع هرخصلتی جلیل بی توقف وکلفت درسیرت

فضیلت خبیروهشیارودرطریقت کمال بصیر، وبرکاربا حق به صدق، وبرخلق مشفق .

ونیزازعبدالرزاق کاشی است :

    صاحب فتوت کسی تواند بود که چون نیت رجوع از چیزی جزم کرد، وروی، و روی

دل را از آن بگردانید، هرگز با آن معاودت ننماید وخاطرامان عود، او رادردل نگذرد؛ چه ازضرورت ولوا زم فتوت، عزمة الرجال وقوت مصابرت براموروثبات است، وهیچ مقام از فتوت، بل هیچ قدم بی آن ممکن و درست نیاید .

ودرمورد جوانمردی به این عقیده است :

    جوانمردی آنست که : شهوت را تبعید روا ندارد، ودرطلب لذت، هیچکس را مذلل نه نماید، ونفس شریف را به طعمه ولقمه نفروشد، وجامه دنائت وخساست نپوشد، ودرطلب حطام دنیابه جان نکوشد،ودرقیدوبند هوا اسیرنباشد، وجهت آرزوی نفس وقوا،حقیرنگردد، وبه داده حق خرسندی گزیند، وبه جستن چیزی که نصیب او نیست، آبروی خود نریزد، وبرحظوظ دیگران حسد نبرد، وبه لذت بطن وفرج گرفتارنشود، وبه جمع ومنع مال در وبال نیفتد ومطیع ومنقادهیچ نفس نگردد؛ چه پرستنده نفس ازرجولیت به غایت دورباشد و به خنوثت وانوثت منسوب، وحرئیت به مروت منتهی شود .

هشتم : شمس الدین محمد آملی

    ازفضیل بن عیاض پرسیدند : فتوت چیست؟ گفت : «استعمال الخلق مع الخلق .» وقیل :

« الفتوت تعاضد فی الطاعة والفظیلة  » وقیل :« لیست الفتوت بأ کل الحرام وارتکاب الاثام، بلالفتوت عبادت ا لرحمن ومخالفة الشیطان والعمل بالقرأن.»

شعر:

علم الفتوت علم لیس به عرفه                  الا  اخو فطنة  بلخلق  موصوف

وکیف بعرفه من لیس بشهد ه                  وکیف بعرفه ضؤالشمس مکفوف

   وفتی ازروی لغت، جوان است و ازروی معنی آنک به کمال فطرت وانتها آنچه به کمال اوست، رسیده باشد، وجوانمرد را صاحب دل خوانند .

نهم : ازترجمه رساله  قشیریه

   گویند شقیق بلخی، جعفربن محمد الصادق علیه السلام  را ازفتوت پرسید، شقیق : گفت :

اگردهند شکرکنیم ؛ واگرمنع کنند، صبرکنیم .آن حضرت، گفت : سگان مدینه همین کنند.  شقیق گفت : یا ابن رسول الله ! پس فتوت چیست؟ گفت : اگردهند، ایثارکنیم واگرندهند، صبرکنیم .

دهم : محمد حجازی

    جوانمردی آن غریزه است که انسان را ازدیدن بدبختی وبیدادگری به جان میآوردو برای هرگونه ازخودگذ شتن، آماده میکند. به فرمان این غریزه، مردانی به وجودآمده اند که دراروپا به اسم « شوالیه » ودرایران به نام جوانمرد،خوانده میشدند. کارشان در بیابانها، داد گستری ورفع ظلم وحمایت اززنان وکودکان ودستگیری درماندگان بوده است .

یازدهم : داکترپرویزخانلری

    عیّاری یکی ازسامانهای مهم اجتماعی ایران درطی چند قرن بوده است. ازآغاز پیدایش این راه و رسم خبری نداریم؛ اما با گمان نزدیک به یقین،میتوان گفت که : سر چشمه آن را درتا ریخ پیش از اسلام باید جستجو کرد .

    کلمه «عیّاری» دربیشترمنابعی که به این گروه اشاره شده، با (جوانمردی) مترادف   آمده است. اگراین لفظ را عربی بگیریم، معا نی آن هیچ با مفهوم جوانمردی نزدیک نیست. گذشته ازاین ازقدیم ترین زمان کلمه «عیّار» به صورت اسم خاص، یا صفت محبوب ومعشوق درشعرفا رسی ذکرشده است. رودکی اسم یا صفت محبوب خود را عیّارمیگوید:

داد پیغا م به سراندرعیّا رمرا                  که مکن یاد به شعراندر بسیا رمرا

   سپس تعبیرهای « دلبرعیّار» و« بت عیّار» بارها درآثارسخنوران بزرگ میآید .سازمان  عیّا ران، سازمانی ازهم بستگان ویاران بوده است که به آئین خاص دررفتاروکردارپا یبند بوده، وآن آئین را« جوانمردی » میخوانده اند. این فرقه درطی سه قرن نخستین تاریخ بعد ازاسلام وظایف خطیری را دراموراجتماعی وحتی اداری ایران برعهده داشته اند.

دوازدهم : داکترمهدی فرهانی منفرد

« عیّاران» یا « جوانمردان» یا « فتیان» طبقه ازطبقات اجتماعی راتشکیل میدادند  اینان

متشکل بودند ازمردم جلد وهوشیارعوام الناس، که رسوم و آداب وتشکیلات ویژه داشتند ودرهنگامه هاوجنگها، خود نمایی میکرده اند. این گروه بیشتردسته های تشکیل میدادند وگاهی به یاری امرا یا گروه های مخالف آنان برمیخاستند ودرزمره لشکریان ایشان میجنگیدند .

    درعهد عبا سیان شماره عیّاران دربغداد، سیستان وخراسان روبه فزونی گذاشت .دسته های عیّاران، معمولآ پیشوایان ورؤسای داشتند که بنابرگفته مؤلف گمنام تاریخ سیستان،  آن انرا « سرهنگ » مینامیدند .

    عیّاران مردمی جنگجو، شجاع، جوانمرد و ضعیف نوازبودند.آنان جوانمردی پیشه داشتند وبه صفات عالی رازنگهداری ودستگیری بیچارگان ویاری درماندگان وامانت داری ووفای به عهد، آراسته، ودرچالاکی وحیله گری، نامداربودند.یعقوب بن لیث صفارازهمین گروه بود وبه یاری عیّاران، سلسله صفاری را بنیاد نهاد .

سیزدهم : داکترغلام حسین یوسفی

    عیّاربه معنی ولگرد، زیرک، ترد ست، جوانمرد وفتی، به کاررفته است.عیّاران در قرن نهم  تا دوازدهم میلادی « اواخرقرن دوم هجری » گروهی بوده اند درعراق، ایران و ماورالنهر،دارای تربیت وآداب ورسوم وتشکیلات واصولی خاص که باورزشهاومردانه گی ، توأم بوده است.

     دسته های عیّاران که ازطبقات عامه مردم بوده اند، دروقایعی که درشبها روی میداده است، ونیزدرجنگها به یاری امرأویا برخلاف آنان شرکت میجسته اند ودراوضاع سیاسی واجتماعی روزگارخود تأثیرات داشته اند .

   عیّاران راغالبآ به شجاعت وجنگجویی وجوانمردی وضعیف نوازی وچابکی وهوشیاری توصیف کرده اند،ودرداستانهای عامیانه فارسی، شخصیت آنان درطی قرون، دگرگون شده است. شبیه این گروه دردیگرکشورها، مانند آسیای صغیروسوریه نیزبه نام « اخی » و« احداث » وجود داشته اند .

    مسلک عیّاری وجوانمردی بعد با تصوف درآمیخته وعنوان « فتوت » به خود گرفته است .فتوت درعامه مردم بخصوص درمیان اصنا ف وپیشه وران، نفوذ فراوان کرده است درفارسی فتوت را به « جوانمردی» ترجمه کرده، ووابسته گان بدان را « جوانمردان» نامیده اند .

چهاردهم : عباسعلی شعبان

    فتوت وجوانمردی درگذشته های نه چندان دورمترادف با آئین عیّاری وپهلوانی بوده است. امروزه دراکثرمواقعی که کمک یا ظلمی شده باشد ازاصطلاحات جوانمردانه یا نا جوانمردانه برای تقدیرویا تقبیح آن عمل استفاده میکنند وروحیه جوانمردی رانشانه فضیلت اشخاص میدانند.

      به زعم نگارنده،جوانمردی یعنی کمک به بیچارگان وحمایت ازدرماندگان ،برای ارتقای مادی و معنوی جامعه درجهت خشنودی خداوند. شایسته است تعریف جوانمردی را دربیان بزرگ جوانمرد تاریخ امام علی (ع ) جستجونمائیم .حیدرکراردرباره جوانمرد در کلمات قصارش ۲۴۴و۱۳۴و۴۶و۴۴ و۲۰نهج البلاغه چنین میفرمایند.

- جوانمرد مهربانترازخویشاوند است.

- کسی که به عوض عقیده داشته باشد دربخشش جوانمرداست.

- ازحمله جوانمردبه هنگامیکه مظلوم واقع شده وشخص پست موقعی که مورداحترام قرار گرفت، پرهیزکنید.

- راستگویی انسان به اندازه ی جوانمردی اوست.

- ازلغزشهای جوانمردان چشم بپوشید زیراهرجوانمردی لغزید، بطورحتم دستش به دست خداست واورا بلند میگرداند.

- لا فتی الا علی لا سیف الا ذولفغار.

پانزدهم : داکترمحمد تقی فعالی

    فتوت درلغت ، مردى وجوانمردى راگويند. برخى گفته‌ اند: فتوت آنست که براى خود

نسبت به ديگرى فزونى نداني؛ بعضى هم گفته‌اند که فتوت، گذشتن ازلغزشهاى برادران است.

فتيان « جمع فتى = جوانمرد» دراصطلاح طبقه ‌اى خاص بوده‌اند که درايران وگاهى

دربرخى بلاد ديگراسلامى ظهورکرده‌اند. آنان آداب خاصى ازقبيل : بخشندگي،کارسازي،

دستگيرى ومروت داشته‌اند .

    جوانمردان ريشه‌ خود را به اميرمومنان علي(ع) میرسانند. آنان با اتکا به کلام معروف

« لا فتى الاعلى لاسيف الا ذوالفقار» که هاتفى درغزوه‌ احد آنرا ندا داد.علي«ع» را « شاه مردان » خوانده و او را بهترين نمونه‌ جوانمردى وفتوت میشمارد.

    جوانمردان سلسله‌ مراتب خاصى داشتند؛ مبتديان را « ابن » سابقه‌ داران را «اب» يا

«جد» میخواندند و رئيس خود را « اخي » خطاب میکردند.

    آنان به جاى خرقه «سراويل» « جمع سروال يا شلوار، زيرجا مه » می پوشيدند. اين لباس بعدها درزورخانه‌هاى ايران مرسوم شد. هريک ازجوانمردان کمربندى به نام « شيخ الشد = پيرکمربند» داشته‌اند و سند سراويل وکمربند خود را به « شاه مردان » میرساندند.

    اهل فتوت وعيّاران لباس، تشريفات و نيزآداب ورسوم خاصى داشتند ودردوره‌هاى بعد طبقه « داش ولوطي » را تشکيل میدادند؛ هرچند اخيرا اين گروه روبه انحطاط گذارد.

 جوانمردان وعيّاران به ورزشهاى جسمانى بسياراهميت میدهند. زورخانه‌ داران امروزی

ميراث ‌داران جوانمردان اند.

 آنان درکشتىگرفتن،تيراندازى وشمشيربازى مهارت داشتند.هريک موزه ‌اى درپای، خنجرى برکمروکلاه درازى که ازنوک آن پارچه ‌اى کوتاه آويخته شده بود، برسرداشتند. روزهابه کارمعاش مشغول بودندوشبهادربيوت يامواضعى به نام « لنگر» يا« زاويه »  نزد«اخي » به شاگردى می نشستندوبقيه‌ وقت راهم صرف دستگيرى مستمندان میکردند.

 آئين فتوت ترجيح ديگران،گذشتن ازلغزش،بت ‌شکني،بخشندگي،حفظ شرف وناموس، اظهارغيرت، فداکاري،دستگيرى ازمستمندان وضعيفان ودفع ظلم ازمظلومان وحمايت از ياران بود.

آداب ورسوم جوانمردى درايران نفوذ فراوان وگسترده‌ اى داشت و بسيارى را به خودجذب کرد. ازاين طريقت میتوان حکايات فراوانى درگلستان، بوستان، داستانهاى عبيد وقلندرنامه يافت واز پورياى ولى و مرحوم تختي ، به عنوان دونمونه بارز، ياد کرد.

شانزدهم: منشاء واژه لوطي ولوطيگري

به نقل ازسایت سرنا

  آيامیدانيد جوانمرد قصاب كی بود واصلاً «جوانمرد» چه كسي است ولوطي به چه كسي

ميگويند و« داش مشدي » ها چگونه آدمهای بودند وخلاصه ريشه اين باورازكجاست؟

اگركسي نسبت به ضعيف ترازخود ظلم وجورروا بدارد،به اوميگوئيم عمل اوبه دور ازجوانمردي است واگركسي « دست به جيب » باشد وبذل وبخشنده درجامعه معرفي شود، ميگوييم، لوطي. حالا لوطي كيست وجوانمردچه خصائل وخصائصي دارد، به سراغ تاريخ میرويم .

    ميگويند كلمات امروزي جوانمردوديروزي لوطي، ريشه دركلمه عيّاري دارد و سر سلسله آنها يعقوب ليث صفاراست .

    يعقوب پسرليث رويگرزاده قرنين زرنگ وازعيّاران سيستان بود. . . يعقوب ازقرنين به شهرستان (زرنج) آمد وپيشه رويگري به روزي پا نزده درهم قبول مزدوري كرد، اما طبع بلندوهوش سرشارش مانع ازاين بود كه بدين شغل حقيربگذراند. ازاينروبه عيّاران پيوست، ولي درعيّاري و دزدي نيز جانب انصاف نگهميداشت وبزرگي همت وبخشندگي خويش را نشان میداد .

    يعقوب مدارج ترقي را به سرعت طي كردوسيستان را مسخرساخت وبا فتوحات بسيار لرزه براندام خلفاي عباسي انداخت. درجنگي كه ميان سپاهيان اووخليفه درگرفت، به حيله اي شكست خورد و به رغم اين، تقاضاي صلح و سازش خليفه را ردكرد وگفت :

« قدري نان خشك، ماهي و تره پيش آوردند. رسول را گفت به خليفه بگومن رويگرزاده ام وخوراك من همين است و اين حكومت ودولت ازراه دلاوري به دست آورده ام وتا خاندانت برنيندازم ازپاي ننشينم.

    اگرمردم ازجانب من آسوده شدي، اگرماندم سروكارت با اين شمشيراست واگرمغلوب شدم به سيستان بازميگردم و به اين نان خشك وپياز بقيه عمررا به انجام ميرسا نم .»

اعتقاد عيّاران سيستاني غارت اموال اغنيا وتقسيم آن بين فقرابود؛ چون آنان اعتقاد داشتند اغنيا با مكيدن خون فقرا به مال دنيا دست يافته اند وبايد به زورمال ومنال آنها را ازدستشان خارج كرد و به مستحقان رساند. اين عقيده واعتقاد، درديگركشورها نيزريشه اي همچون فرهنگ ما دارد.ساموراييها درژاپن و داستان معروف «رابين هود» شباهتهاي

بسياري با داستانهاي روايت شده براي عيّاران، دارد .

  اينگونه اعتقادات بعدها به شكل ديگري نيزرخ نمود، ودرگودزوخانه وميدان كشتي گذاشت، جوانمردي و لوطي گري زبان ديگري يافت وافسانه پورياي ولي، شكل ديگري از ضعيف نوازي را جلوه گرساخت .

    پهلوان محمود خوارزمي ملقب به پورياي ولي وقتالي . . شجاعي عارف بود.داستان پورياي ولي آنقدرمشهوراست كه نيازبه بازگويي مجدد ندارد وباورعيّاران سيستان وعمل پورياي ولي واقتدا به مولاي متقيان علي(ع) به عنوان مظهرجوانمردي، طي قرون و اعصارفرهنگ جوانمردي ولوطيگري رامتجلي ساخت و شايد بتوان گفت فرهنگ لوطيها دردوره صفويه شكل گرفت .

    عبارت « لوطي » درفرهنگ ما معنايي دوگانه ودرعين حال متضاد دارد. درفرهنگ دهخدا، لوطي منسوب به قوم لوط دانسته شده وكلمه لوطيگري به معناي جوانمردي و بخشندگي وآزادگي آمده است .

    حال چگونه كلمه لوطي بارمنفي دارد ولوطي گري بارمثبت، بايد اين تغييرمعنا را در اصطلاح شدن آن جستجوكرد. درحاليكه عبارتهاي آشنايي؛همچون لوطي بازي، لوطي خورشدن، به معناي سبكسري وتاراج رفتن آمده است.

    هرچند گاهي كلمه«لات» مترادف لوطي نيزآمده، ولي معناي آن « آنكه هيچ ندارد، سخت بي چيز وبي سروپا و سخت رذیل » آمده است ...

عبدالله مستوفي نيزاخلاق « داشهاي طهران » را اينگونه ذكر ميكند :

- خوردن از دسترنج خود.

-  احترام نسبت به بزرگتر.

-  محبت ومهربا ني با كوچكتر.

-  دستگيري ازضعيف.

- كمك به مردمان درمانده وعفيف و پاكدامن.

- تعصب كشي ازافراد جمعيت واهل كوچه ومحله وبالاخره شهروولايت وكشور.

- فداكاري و ركي و بي وايي

- حق گويي و حمايت ازحق

-  بي اعتنايي به ماده

- عدم تحمل تعدي و بي حسابي،

« لوطي » درمعناي لغوي مذموم است، اما فقط ما آدم بخشنده را لوطي ميدانيم وهرگزدر

هيچ كجاي تاريخ من نخواندم كه يعقوب ليث را به خاطرطراري وراهزني اش، سرزنش كنند.

 عيّاران ولوطيهاي واقعي،ريشه درفرهنگ مادارند،باهمه تضاد درگفتارورفتارشان. وقتي حكومتها دراعاده امنيت وحراست ازمردم كوتاهي ميكردند، طبيعي بودكه مردم خود به فكربيفتند وآنگاه بود كه اشخاص همچون لوطي وپهلوان و. . . جلوه گرميشدند وازضعفا دربرابراغنيا حمايت ميكردند. شايد ما نتوانيم اين واقعيت را درك كنيم،اما شرايط حاكم برهرزمان ومكان، بسياري ازمعضلات را قابل هضم میسازد .

هفدهم : به نقل ازسایت ویکی ‌پدیا،دانشنامه آزاد

 عیّاران گروهی ازجوانمردان بودند که اصول اخلاقی ومبارزاتیِ ویژه ‌ای را برگزیده وجوانمردی را پیشه خودساخته بودند. پیشینة تاریخیِ عیّاران را باید درایران پیش ازاسلام جستجو کرد، اگرچه نه درمنابع تاریخی ایران پیش ازاسلامی ونه درمنابع تاریخی ایران پس ازاسلام به این گروه عطف توجهی نشده است.

 آنچه درفرهنگهادرباره واژه عیّارنوشته شده است، حاکی ازآن است که این واژه در برگیرنده مفهوم چالاکی وشجاعت وجوانمردی است.

    مرحوم ملک الشعرای بهاراعتقاد داشته است که لفظ عیّارهمان « ا‌ییار» فارسی و « ادییار» پهلوی است. برخی نیزواژه عیّاررا مترادف دزد وطراروشبرودانسته اند، اگرچه این نامها عمدتاً ازسوی مخالفان آنان به آنها داده شده است.

    ازمنابع بسیارمهمی که درباره عیّاران آگاهیهایی دراختیارمامیگذارد،« قابوسنامه امیرعنصرالمعالی وسمک عیّار فرامرزبن خداداد بن عبدالله الکاتب الارجانی» میباشد.

آنچنانکه درآن کتابها و برخی کتب دیگرمیخو‌‌انیم،عیّاران بسختی به اصول خود که اصول جوانمردان بود پایبند بودند وهرکس آن اصول را زیرپامیگذاشت به شدت کیفرمیدید. اصل

وریشه جوانمردی ازدیدگاه عیّاران سه چیز بود:

یکی آنکه هرچه گویی بکنی

 ودیگر آنکه خلاف راستی نگویی

 وسوم آنکه شکیب را کاربندی.

    اماآن اصول عملی که درطول زندگی خود به کارمیگر‌فتند،عبارت بودازرازداری راستگویی،یاریِ درماندگان،عفت، فداکاری،استغناوبی نیازی، دوستِ دوست بودن و دشمنِ دشمن بودن، بیباکی ودلیری،دعوی نکردن، بازجست نکردن ازکارکسان، پیمان ‌داری، سوگند نشکستن، غمازی نکردن، گشاده دستی.

روزگارصفاریان اوج درخشش فعالیت عیّاران بوده است،اگرچه بعدازصفاریان نیزفعالیت عیّاران متوقف نشده است. نجم دایه درمرصادالعباد،عیّاری را یکی ازمراحل سیروسلوک شمرده است وحافظ ومولاناوعطارخصایل عیّاران راستوده‌ اند.

ادامه دارد ...