واژه «ملیت» بیشتر در مورد جنبههای فرهنگی و تاریخی استفاده میشود و به اعتقادات، سنتها، زبان و ویژگیهای فرهنگی یک جامعه اشاره دارد. اما واژۀ «قومی» معمولاً به گروههای اجتماعی با ویژگیهای مشترک فیزیولوژیک یا نژادی ارجاع داده میشود.
اگر هدف اشاره به ویژگیهای فرهنگی و تاریخی یک گروه است، استفاده از اصطلاح «ملیت» مناسبتر است. اما اگر تمرکز بر ویژگیهای نژادی یا فیزیولوژیک اعضای این گروه باشد، استفاده از واژۀ «قومیت» بیشتر مناسب است.
اصطلاحهای «ملت» و«ملیت» اغلب به صورت مترادف استفاده میشوند، اما در برخی از مناطق و فرهنگها، ممکن است تفاوتی در معنا یا استفادۀ این دو اصطلاح وجود داشته باشد.
عموماً، اصطلاح «ملت» به جامعه ای بزرگتر و پویا اشاره دارد که اعضای آن از نظر زبان، فرهنگ و تاریخ مشترکاتی با یکدیگر دارند. «ملت» ممکن است اشاره به یک جامعه متشکل از چندین گروه قومی یا فرهنگی داشته باشد. به عنوان مثال، ملت افغان شامل افراد از تمام اقوام و نژادهای مختلفی میشود که همگی در حال حاضر در یک محدوده معین سیاسی زندگی میکنند از این جا دارای تاریخ و فرهنگ افغانی مشترک هستند.
از سوی دیگر، اصطلاح«ملیت» معمولاً به گروهی کوچکتر و خصوصیتهای فرهنگی و تاریخی مشترکی اشاره دارد.
محقق افغان کریم پوپل در مقاله ای تحت عنوان «نژاد و ملیتهای افغانستان» را ۵۵میگوید که مشتمل بر ملیتهای «پشتون،هزاره، ازبک، تاجيك، ترکمن ،شادی باز، گوارباتی، طاهری،عرب ،قزلباش جوگی، تایمنی، براهوایی،گوجار، تیرابی، سییکه ،موری،مغول،مونجانی، شیخ محمدی ,زوری، قرقیز ،اشکاشمی، شیغنانی، یهودی، جت، قپچاق، سنگلیچی، قارلیق، ،تیموری، پیکراغ، روشانی،فارسی،فیروز کوهی، میش مست، قزاق، واخی، جمشیدی،غوربت، پاراچی، نورستانی ایماق ,ملیکی ,وانگ والا، ارموری,بلوچ، جلالیتاتار, کوتانا, هندو بلوچ، پشه یی، نورستانی، اسماری (گجر)، قزلباش عرب و…میباشد.»
در هر حال طوری که گفته آمد، ملیت یک گروه قومی ست که ویژگیها و فرهنگ خاصی را به ارث برده است.
با این حال، باید توجه داشت که در برخی از زبانها و فرهنگها، ممکن است استفاده از این دو اصطلاح به صورت مترادف استفاده شود و تمایز معنایی چندانی نداشته باشد.
اما در یک دسته بندی دیگر، قلمرو مشترک از ویژگیهای یک ملت است واشتراک نژاد و تبار و تاریخ و فرهنگ و زبان فقط در مورد «جوامع» انسانی بیشتر میتواند صدق کند، تا یک ملت به مفهوم امروزی آن. این جوامع انسانی است که همیشه دارای نژاد، تبار، تاریخ، فرهنگ، زبان و یک نظم درونی بوده اند.
ملت اساساً یک اصطلاح تقریبا تازه است و ریشه های آن به عصر فیودالیزم در اروپا بر میگردد. اصطلاحات «تبعه» یا «رعیت» که امروزه نیز مروج است، از همین عصر برجا مانده اند، اما محدوده های سیاسی که گروههای مردمانی را در درون خود جای داده اند، همان «کشور»ها اند.
«اما مسئله ملیتها یا مبارزه خلقها برای رهایی ملی و مساعد ساختن شرایط برای رشد همگانی اجتماعی آنها پس از انقلاب اجتماعی به میان میآید... به بیان دیگری، مسئله ملیتها اتحاد زحمتکشان، فارغ از ملیت شان درمبارزه با همه اشکال ستم و برای ایجاد یک نظم اجتماعی مترقی است.»
با رشد سرمایه داری به امپریالیسم مسئله ملی دیگر فقط یک مسئله داخلی نیست و به یک مسئله بین المللی تبدیل شده است که شامل رهایی همه مردم از بردگی امپریالیستی میشود. بنابراین پرولتاریا با تبدیل شدن به یک نیروی سیاسی مستقل، برنامه خود را برای حل مسئله ملی نیز به پیش میبرد.
به بیان دیگر فقط انقلاب اجتماعی ست که به سؤال مسئله ملی پاسخ میگوید و به حل تضادهای ناشی از زبان و فرهنگ و آزادی کامل ملیتها میپردازد.
حق تعیین سرنوشت به این معناست که هر ملیتی در برقراری مناسبات با ملیتها و مردمان دیگر، از جمله اتحاد داوطلبانه، خودمختاری، فدراسیون و حتی جدایی آزاد است. مسئله جدایی یک ملیت باید بر پایه اینکه آیا این جدایی از منظر توسعه اجتماعی و مبارزه برای صلح و سوسیالیزم امکان پذیر و مفید است یا خیر مورد ارزیابی قرار گیرد.
بدیهی ست که با از بین رفتن موانع طبقاتی و توسعه روابط اجتماعی، همگونی اجتماعی در بین ملتها، ارتقای ویژگیهای جوامع و تحکیم اعتماد و دوستی و کمکهای متقابل میان جوامع انسانی به میان میآید. در جامعه سوسیالیستی اختلافات ملی منجر به بیگانگی بین مردم نمیشود و هرگاه هم مشکلات و تضادهای ملی به وجود میآیند، کیفیت آنتاگونیستی ندارند و میتوانند با روحیه همکاری برادرانه در جهت منافع کل جامعه حل شوند.
نویسنده: احمد آریا