افغان موج   
 
نويسنده: داود ناجى
هرچند حضور بیست ساله‌ی جامعه‌ی جهانی در افغانستان به تأسیس نظام سیاسی-اقتصادیِ باثبات و قابل‌اتکایی نینجامید اما این تمام قصه‌ی 20 سال گذشته‌ی افغانستان نیست.
تجربه‌ی دو دهه‌ی گذشته تغییرات مهمی در زندگی مردم افغانستان به وجود آورد و تأثیر ماندگارتری به جا گذاشت و سبک زندگی جدیدی را برای افغانستان به ارمغان آورد، سبکی از زندگی که تنوع را ارج می‌گزارد و جهان را سیاه و سفید نمی‌بیند.
نمونه‌ها و مستندات فراوانی را می‌توان یافت که نشان می‌دهد سبک زندگی در دو دهه‌ی گذشته در افغانستان تغییر کرده است.

به عبارت دیگر، سبکی از زندگی که در آن دیگرپذیری، تنوع و رنگارنگی پذیرفته شده است، چنان وارد جامعه شده بود که کمتر عرصه‌ای را می‌توان عاری از آن یافت. چنین روندی در ۲۰ سال گذشته هنجار اصلی و اعلام‌نشده‌ی اجتماعیِ، حداقل در شهرهای بزرگ افغانستان، بوده است. میلیون‌ها نفر در دو دهه‌ی گذشته ناگزیر به برخورد با سلیقه‌ها و علایق مختلفی بوده‌اند، آدم‌ها با گرایش‌های مختلف در اداره‌ی واحدی با هم کار کرده‌اند و چه بسا این فعالیت‌ها گروهی بوده و در جریان کار باید با یکدیگر همکاری می‌کردند؛ هزاران نفر در مدرسه و دانشگاه کنار کسانی نشسته‌اند که روز اول یکدیگر را نمی‌شناختند اما در هنگام فراغت از تحصیل رفیق هم شده بودند. آنها در عمل آموختند که می‌توان به‌رغم اختلاف دیدگاه، همزیستی مسالمت‌آمیز داشت و حتی همکار بود. عرصه‌های سیاسی و اقتصادی ــ به طور مشخص بازار که کاملاً تک‌جنسیتی و مردانه بود ــ در این دو دهه تغییر کرد و زنان وارد بازار شدند و به عنوان کارفرما ایجاد شغل کردند، در تصمیم‌گیری‌های سیاسی وارد شدند و در سطوح مختلف جایی برای خود باز کردند. حتی آوازخوان‌های افغانستان علاوه بر اینکه می‌کوشیدند آهنگ جدید بخوانند، سعی می‌کردند که به لهجه‌های متفاوت بخوانند، و در ویدیوهای موسیقی‌ای که منتشر می‌کردند، جامه‌های مناطق و اقوام مختلف را می‌پوشیدند و تأکید می‌کردند که نه تنها به تنوع احترام می‌گزارند بلکه آن را ترویج می‌کنند.

البته می‌توان گفت که اینها بدیهیات است. شاید چنین باشد اما حتی بدیهیات هم فقط با تجربه‌ی عینی به درک دقیق و قابل اتکا تبدیل می‌شود. کنار آمدن با تکثرگرایی اصلی‌ترین چالش جامعه‌ی جنگ‌زده است. هیچ جامعه‌ا‌ی بدون از سر گذراندن تجاربی سخت با تنوع و کثرت‌گرایی کنار نیامده است، چنانچه حتی برخی از کشورهای پیشرفته هنوز با جنبه‌هایی از تکثرگرایی مشکل دارند، و مثلاً ازدواج همجنس‌گرایان در بسیاری از کشورهای مترقی با مقاومت روبه‌رو شده است.
به هر حال، تجربه‌ی 20 ساله‌ی افغانستان این کشور را به مرحله‌ی دیگری پرت کرده است. درست است که جامعه‌ی افغانستان هنوز هم فقیر است اما حالا تعداد کسانی که دیگر فقر را نه تقدیر آسمانی یا بلایی نازل شده بر زمین بلکه امری دنیوی و قابل رفع می‌دانند، بسیار بیشتر از زمانی است که افغانستان حضور جامعه‌ی جهانی را تجربه نکرده بود. این که تکثرگرایی در افغانستان تا چه حد ریشه‌ دوانده و محکم شده، موضوع دیگری است، اما نکته این است که این درک یعنی لزوم کثرت‌گرایی بسیار گسترده‌تر شده و مردم آن را تجربه کرده‌اند. حضور زنان در همه‌ی عرصه‌ها، از مدرسه و دانشگاه تا مجلس نمایندگان و شوراهای ولایتی و رسانه‌ها و کسب‌وکارهای کوچک، در افغانستان سابقه نداشته است. شمار رسانه‌ها چند برابرِ هر دوره‌ی دیگری بوده، آموزش و پرورش که قبلاً تنها در سلطه‌ی دولت‌ها بود، در نتیجه‌ی قانونی‌شدن تأسیس مراکز آموزش خصوصی از کنترل دولت خارج شده و ده‌ها دانشگاه و صدها مدرسه‌ی خصوصی ایجاد شده و افغان‌ها در این زمینه سرمایه‌گذاری کرده‌اند. هرچند آمار دقیقی از سوی مراجع معتبر ارائه نشده است اما با توجه به شاخص‌هایی مثل شمار مشترکان تلفن، تعداد دانشجویان و شمار داوطلبان کنکور سراسری، محل ثبت نام و شرکت در امتحان، می‌توان گفت درصد شهرنشینان افغانستان نسبت به روستانشینان افزایش یافته است. آمار رسمی نشان می‌دهد که کابل نزدیک به شش میلیون، هرات نزدیک به سه میلیون، مزارشریف، قندهار و جلال آباد هر یک بیش از دو میلیون و شهرهای پلخمری، غزنی تخار و جوزجان هر کدام بیش از یک میلیون نفر را در خود جا داده‌اند. به عبارت دیگر،هفده میلیون نفر از جمعیت 30 میلیونی افغانستان در شهرها زندگی می‌کنند و این خود نشان می‌دهد که جمعیت شهرنشین افغانستان در 20 سال گذشته بیش از دو برابر افزایش یافته است.
اینها تجاربی جمعی است که اقشار و اقوام مختلف افغانستان در 20 سال گذشته با هم تجربه کرده‌اند و می‌توان گفت حتی اگر کثرت‌گرایی کنونی در افغانستان عمق لازم را نیافته باشد، گستردگی و کثرت لازم را دارد و یکدست بودن تجربه‌ی جمعی، بقای آن در مقابل فشارهای طالبان را تضمین می‌کند.
اکنون سرنوشت سیاسی و اجتماعی چنین جامعه‌ا‌ی به دست گروهی افتاده که قرائتی تندرو از اسلام دارند. طالبان مثل هر گروه ایدئولوژیک دیگری، تمامیت‌خواه و همسان‌سازند. گروه‌های ایدئولوژیک حتی وقتی در قدرت نیستند، سعی می‌کنند تا حد امکان همسان‌سازی کنند، ظاهر افراد وابسته به گروه را تا جایی که ممکن است، همسان بسازند و آنها را چنان به زیستن همسان عادت می‌دهند که همسانی و یکسانی به نگرش، خلق و خو و طبعاً رفتار آنها تبدیل می‌شود و با هیچ تفاوتی کنار نمی‌آیند، هر «دیگر»ی را دشمن می‌پندارند و سرباز زدن از معیارهای همسان را معادل نقض قانون پنداشته و به شدیدترین نحو ممکن به آن واکنش نشان می‌دهند. در چنین وضعیتی، همسان‌سازی و چیدمان مطابق میل طالبان در جامعه‌ا‌ی که موزاییک قدرت، بافت اجتماعی و هنجارهای فرهنگی آن متکثر است، مهم‌ترین چالش طالبان است.
در مرحله‌ی قبلی اقتدار طالبان، در سال‌های 1996 تا 2001 میلادی، جامعه‌ی افغانستان صرفاً در عرصه‌ی سیاسی به تنوع و تکثر رسیده بود و احزاب جهادی که همه از آبشخور اسلام سیاسی تغذیه می‌کردند در مدیریت جامعه‌ی چندقومی به مشکل برخوردند و نتوانستند نظام کارا و مؤثری را برای حل منازعه‌ی قدرت بیابند. طالبان به لطف برتری در خشونت و جنگ و تسلط بر بخش اعظم جغرافیای افغانستان با چالش جدی دیگری مواجه نبودند. این بار اما قدرت سیاسی و تقسیم قدرت تنها یک مسئله از مسائل بسیار است. اکنون طالبان با زنانی مواجه‌اند که در دسته‌های کوچک گاه و بی‌گاه به خیابان می‌آیند و شعار «نان، کار، آزادی» سر می‌دهند و مشارکت سیاسی را به عنوان حق مشروع خود مطالبه می‌کنند. این چالش برای طالبان کمتر از چالش جبهه‌ی مسلح پنجشیر نیست. چه بسا طالبان زنانِ مطالبه‌گرِ غیرمسلح در خیابان‌های کابل، هرات و مزار شریف را چالش‌برانگیزتر از مخالفان مسلح می‌دانند. به عبارت دیگر، اگر طالبان در مرحله‌ی قبلی با چند رهبرسیاسی-قومی مواجه بودند، این بار با اصناف اجتماعی فعال و کنشگر روبه‌رو هستند.
در روزهای نخست تسلط طالبان بر کابل جنگجویان این گروه، دو تن از روزنامه‌نگاران «اطلاعات روز» را بازداشت کردند و طبق عادت قبلی آنها را در پستوخانه‌ی یک پاسگاه نظامی شکنجه کردند اما نتوانستند آنها را بیش از چهار ساعت نگه دارند. پس از آزادی این دو روزنامه‌نگار، به سرعت عکس‌هایی از زخم شلاق طالبان بر بدن آنها در سراسر جهان پخش شد و پژواک آن برای طالبان چنان سنگین بود که اعلام کردند عاملان را شناسایی خواهند کرد. این نخستین بار بود که طالبان به صورت رسمی اعلام می‌کردند که مجاهدان فی سبیل الله را به خاطر شلاق زدن به دو جوان با پوشش غربی بازخواست می‌کنند.
در یکی از اعتراض‌های کم‌شمار خیابانی، یکی از زنان بلندگو را به ‌زور از دست یک جنگجوی طالب می‌گیرد و بیخ گوش او حق خود را فریاد می‌زند. ظاهراً این یک اتفاق ساده است. اما کسی که طالبان را به صورت تجربی بشناسد و در افغانستان زندگی کرده باشد، می‌داند این‌ که زنِ جوانی بلندگو را از دست یک طالب بگیرد، اتفاقی ساده نیست. این شروع حرکتی ا‌ست که در دور قبلی طالبان یعنی 20 سال قبل حتی تصورش غیرممکن بود.
طالبان هنوز در عمل، دست‌کم در کابل، با موضوع لباس زنان درگیر نشده‌اند، درحالی که در دور قبلی حکومت طالبان زنان حتی به دلیل پوشیده نبودن مچِ پا نیز تنبیه شده بودند. هرچند طالبان هنوز بر رعایت پوشش شرعی تأکید می‌کنند و در رسانه‌ها آن را الزامی و از ویژگی‌های جامعه‌ی اسلامی می‌دانند، اما در عمل اغماض کرده‌اند و راه دیگری ندارند.
طالبان جوانی را که فقط تا مقطع لیسانس در دانشگاه کابل، درس خوانده بود، به عنوان رئیس دانشگاه کابل گماشتند، اما شمار چشمگیری از استادان دانشگاه کابل اعتراض کردند و عده‌ای هم از تدریس در دانشگاه کابل خودداری کردند زیرا اکنون استادان دانشگاه گزینه‌ی تدریس در دانشگاه‌های خصوصی را دارند و دانشگاه‌های دولتی تنها منبع درآمد استادان نیست.
بنابراین، جدال طالبان با جامعه‌ی افغانستان، گسترده، فراگیر و چندلایه است. ماهیت این جدال نیز به گونه‌‌ای است که با گلوله و سرنیزه نمی‌توان آن را حل کرد. شاید طالبان ترجیح بدهند که طرف مقابلشان مسلح به همان سلاح گرمی باشد که خود دارند زیرا در این میدان می‌توانند با جدی‌ترین قدرت‌های جهانی مانند ناتو نیز سال‌ها شاخ به شاخ شوند. اما آنها در جدال اجتماعی درمانده اند. قدرت نرم جامعه‌ی کنونی افغانستان می‌تواند در بلندمدت سلاح گرم را از کار بیندازد.
هرچند خروج هزاران کنشگر سیاسی، اجتماعی و مدنی از افغانستان، ممکن است در ابتدا به طالبان برتری دهد. اما تعداد افراد معتقد به حقوق شهروندی در داخل افغانستان به حدی پرشمار است که بیرون کشیدن یا بیرون راندن همه‌ی آنها ناممکن است. اعتراض‌های اخیر زنان در خیابان‌های کابل، زنانی را به صحنه آورد که هیچ‌یک نام‌آشنا و چهره‌ی شاخص نبودند، اما به آنچه می‌خواهند آگاه‌اند، حرفشان را به دقت، درستی و صراحت بیان می‌کنند و این آگاهی آن‌قدر عمیق است که با قبول خطر مواجهه‌ی فیزیکی با خشن‌ترین نیروی مسلح روی زمین، به خیابان آمده‌اند، آن هم نه یک بار بلکه بارها. گرچه شمارشان اندک است اما قدرت صدای همین اندک‌شمار چنان رسا است که به سراسر جهان رسیده و به تیتر رسانه‌های بین‌المللی تبدیل شده‌اند.
از سوی دیگر، نیرویی که افغانستان را ترک کرده، بخشی مهمی از بازی افغانستان را نیز با خود به بیرون از افغانستان آورده‌اند. به مرور زمان می‌بینیم که جای رسانه‌های تعطیل شده در داخل افغانستان را رسانه‌هایی در خارج از این کشور پر می‌کنند. روزنامه‌نگاران، فعالان مدنی، سینماگران، مترجمان و آنهایی که پس از تسلط طالبان افغانستان را ترک کرده‌اند، تاکنون خود را به صدها و شاید هزاران محل رسانیده‌اند تا رفتار واقعی طالبان را روایت کنند و فشار افکار عمومی را بر سیاستمداران غربی خواهانِ تعامل با طالبان افزایش دهند.
بر خلاف سه ماه قبل، اکنون سیاستمداران غربی با سؤالات بسیاری درباره‌ی افغانستان مواجه‌اند، سؤالاتی که در برخی از کشورها محبوبیت بزرگ‌ترین سیاستمداران را کاهش داده و در مواردی سبب برکناری آنها شده است. به عبارت دیگر، شهروندانی که افغانستان را ترک کرده‌اند بخشی از بازی را با خود به بیرون از میدان افغانستان کشانیده‌اند و طالبان نمی‌توانند بر آنها فشار بیاورند.
بسته بودن مدارس دخترانه، اکنون قصه‌ای آشنا در جهان است و طالبان راهی جز بازکردن مسیر دانش برای دختران ندارند. خود نیز این را می‌‌دانند و دقیقاً به همین دلیل سعی می‌کنند آن را به عنوان وجه‌المصالحه با جهان برای مدتی کش بدهند.
شاید این‌ روایتی بسیار خوش‌بینانه باشد. نویسنده‌ی این سطور همیشه آدم امیدوار و خوش‌بینی بوده اما واقعیت‌هایی که برشمردم آن‌قدر ملموس‌اند که نمی‌توان آنها را انکار کرد. البته بدون شک این همه‌ی قصه افغانستان نیست و بیرون آمدن این همه نیروی تحصیل‌کرده و آشنا با اداره، فرهنگ و اقتصادِ افغانستان، این کشور را به وانفسای شدیدی می‌اندازد.
با وجود این، جامعه‌ی افغانستان با طالبان کنار آمدنی نیست و این درگیری، برخلاف دور قبل که صرفاً سیاسی و قومی بود، این بار ناشی از ناسازگاری ارزش‌های یک گروه ایدئولوژیک با یک جامعه‌ی عملاً متکثر است. اینکه همیشه می‌گویند «افغانستان جامعه‌ای سنتی» است، بیانی ساده و کلیشه‌‌ای بیش نیست؛ افغانستان کنونی را دیگر نمی‌توان با عبارت ساده‌ی «جامعه‌ی سنتی» توصیف کرد؛ در غیر این صورت، امروز این جامعه با طالبان گلاویز نمی‌بود، از سلطه‌ی طالبان فرار نمی‌کرد و طالبان برای تسلط و کنترل آن این‌قدر دردسر نداشت.عقرب ١٤٠٠ آسو